قبض و بسط
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه آزاد فارسی
قَبض و بَسط
بسط در لغت به معنی فراخی و وسعت، در مقابل قبض به معنی تنگی و گرفتگی است. در اصطلاح عرفا، به گشادگی هایی (بسط) که سالک از یک سو، و گرفتاری هایی روحی (قبض) که از سوی دیگر، در مسیر راه کمال با آن روبه رو است، اطلاق می شود. این حالت برای سالک مبتدی، خوف و رجاء و برای سالکی که در میانۀ راه است، قبض و بسط و برای آن که در انتهای راه کمال است، هیبت و انس نام گرفته است. حالت قبض و بسط ارادی نیست. از خواصّ حالت بسط داشتن جنبش و حرکت و روی خندان و نشست وبرخاست با دیگران است. عبدالقاهر سهروردی معتقد است قبض و بسط ازجمله احوال شریف اند و مشایخ در کلام خود صرفاً اشاره ای به آن می کنند و از حقیقت این دو حال سخن نمی گویند.
بسط در لغت به معنی فراخی و وسعت، در مقابل قبض به معنی تنگی و گرفتگی است. در اصطلاح عرفا، به گشادگی هایی (بسط) که سالک از یک سو، و گرفتاری هایی روحی (قبض) که از سوی دیگر، در مسیر راه کمال با آن روبه رو است، اطلاق می شود. این حالت برای سالک مبتدی، خوف و رجاء و برای سالکی که در میانۀ راه است، قبض و بسط و برای آن که در انتهای راه کمال است، هیبت و انس نام گرفته است. حالت قبض و بسط ارادی نیست. از خواصّ حالت بسط داشتن جنبش و حرکت و روی خندان و نشست وبرخاست با دیگران است. عبدالقاهر سهروردی معتقد است قبض و بسط ازجمله احوال شریف اند و مشایخ در کلام خود صرفاً اشاره ای به آن می کنند و از حقیقت این دو حال سخن نمی گویند.
wikijoo: قبض_و_بسط
پیشنهاد کاربران
با عرض سلام و تقدیم احترام خدمت گردشگران اینترنتی در فضای مجازی و مراجعه کنندگان گرامی به این سایت ارزشمند و با کسب رخصت یا اجازه از گردانندگان شریف و محترم و ارجمند این سایت، از دیدگاه فردی من ( با نام های مستعار قدیمی از قبیل قندی، گاهگاهیان و. . . . . ) انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون و یا به بیانی دیگر از دوران مهد کودک تاریخ اندیشه، فکر، خیال، تصور و توهم در بین اقوام بشری تا به امروز نتوانسته است بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود:
... [مشاهده متن کامل]
الف - یکی خدای حقیقی، واقعی، بی نهایت یا بدون نهایت در حالت کلی و بیکرانی، اول، وسط، آخر ، ظاهر و باطن همه چیز و همه کس، ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت، محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و لذا هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از این نوع خدا نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. موجود بودن یا وجود داشتن این خدا به هیچگونه اثباتی از طرف انسان هیچگونه نیازی نداشته، ندارد و نخواهد داشت بلکه خود انسان نیازمند شناخت آنست.
ب - دیگری خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مقوله ای، مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف انسانی که فقط در زبان و خط و قوای ادراکی فهم و عقل محدود و ناقص انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین علت و دلیل هرگونه سعی یا کوشش های انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود. از این به و بعد بسوی آینده میتوان خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی و خدای نوع دوم را اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، اُمتی، ملی، آئینی و دینی، مذهبی، فرقه ای، ایدئولوژیکی، کلامی، الهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی نامید. با خدائی دینی و بیخدائی آتئیستی فقط در پیشوند های معکوس و متضاد 《با و بی 》 با هم اختلاف دارند و هردو به یک سهم مساوی با هم فاقد معنا و محتوا هستند و دو کلمه تهی، خشک و خالی بیش نمی باشند. یَهوَه در زبان و فرهنگ قوم یهود تحت عنوان آقا یا سرور دنیا و آبّا یا بابای ایسا یا پدر آسمانی در زبان ها و فرهنگ های اقوام مسیحی و الله در زبان و فرهنگ قوم عرب ساکن سرزمین حجاز و در زبان ها و فرهنگ های اقوام دیگر مسلمان تحت عنوان نور سماوات و الارض فقط کلمه می باشند و کلمه بخودی خود فاقد هر گونه قابلیت یا استعداد مکالمه و حرف زدن است. نتیجه کلی اینکه کلمه ی یَهوَه بطور مستقیم و بدون واسطه با موسا حرف نزده و دو کلمه ی پدر آسمانی از زبان ایسا با شنوندگان سخن نگفته و فرشته ای به نام جبرئیل ( همان فرشته ی خیالی مریم به زبان آرامی با تلفظ گابرئیل با حروف لاتین به شکل Gabriel ) به امر و خواست کلمه ی الله و در قالب وحی در گوش سر و دل مبارک محمّد پیامبر دین اسلام هیجگونه ابلاغ و نجوّا و زمزمه و پچ پچی ننموده است. خدای حقیقی و واقعی در لحظه ی جاودانه حال و در عین واحد دارای دو حالت میباشد؛ یکی کلی و بیکران و دیگری جزئیاتی و محدود و متناهی. فهم و درک خدا از خود به کمک حواس و فهم و عقل بیکران خویش جاودانه در نهایت کمال ایده آل مطلق میباشد یعنی خود آگاه و آگاه مطلق به همه چیز و همه کس، اما به کمک حواس و فهم و عقل افراد انسانی ( منجمله غرایز و حواس نباتی و حیوانی ) در کلیه ی اعصار گذشته و حال و آینده همیشه محدود و نسبی و مشمول حال تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان بوده و میباشد. محتوای هر کتابی کلام جزئی خدا می باشد به کمک حواس و فهم و عقل و زبان و خط محدود و ناقص افراد انسانی در اعصار و شرائط مختلف تاریخی و نه کلام و زبان و خط کامل و بی عیب و نقص خدا در حالت کلی و بیکرانی. لذا محتوای کتب علمی به حقیقت و واقعیت بسیار نزدیک ترند تا محتوای کتب وحیانی و حدیثی و روائی دینی، فلسفی و عرفانی و آتئیستی. تعریف صحیح و درست حقیقت عبارت است از برابری و انطباق بر واقعیت و تفسیر های واقعیت به کمک حواس و فهم و عقل افراد انسانی همیشه نسبی خواهند بود و تفاسیر علمی به واقعیت نزدیکترند تا تفاسیر کلاسیک. اندیشمندان یا متفکرین نو اندیش دینی و سنتی از یک پنبه هلاجی و ریسیده شده و از یک پارچه دوخته شده اند و زیر یک لحاف کرسی به سر میبرند و هر دو بخدای کلمه ای باور دارند و به یک سهم مساوی با هم از خدای حقیقی و واقعی یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت بطور کامل بی خبر و بی اطلاع اند.
در پایان کلام کودکانه امروز خود که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشد، دو بیت شعر کودکانه در وصف قبض و بسط عارفان دینی:
ای عارفان گرامی باده های دُرد آلود دنیوی چون خسرو و شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون همچون شمس و جلال تان کنند/ گر صافی و برزخی و ملکوتی گردند وانگه فقط این کودک دادند و خدا که چون و مون من هاتان کنند/
... [مشاهده متن کامل]
الف - یکی خدای حقیقی، واقعی، بی نهایت یا بدون نهایت در حالت کلی و بیکرانی، اول، وسط، آخر ، ظاهر و باطن همه چیز و همه کس، ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت، محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و لذا هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از این نوع خدا نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. موجود بودن یا وجود داشتن این خدا به هیچگونه اثباتی از طرف انسان هیچگونه نیازی نداشته، ندارد و نخواهد داشت بلکه خود انسان نیازمند شناخت آنست.
ب - دیگری خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مقوله ای، مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف انسانی که فقط در زبان و خط و قوای ادراکی فهم و عقل محدود و ناقص انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین علت و دلیل هرگونه سعی یا کوشش های انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود. از این به و بعد بسوی آینده میتوان خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی و خدای نوع دوم را اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، اُمتی، ملی، آئینی و دینی، مذهبی، فرقه ای، ایدئولوژیکی، کلامی، الهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی نامید. با خدائی دینی و بیخدائی آتئیستی فقط در پیشوند های معکوس و متضاد 《با و بی 》 با هم اختلاف دارند و هردو به یک سهم مساوی با هم فاقد معنا و محتوا هستند و دو کلمه تهی، خشک و خالی بیش نمی باشند. یَهوَه در زبان و فرهنگ قوم یهود تحت عنوان آقا یا سرور دنیا و آبّا یا بابای ایسا یا پدر آسمانی در زبان ها و فرهنگ های اقوام مسیحی و الله در زبان و فرهنگ قوم عرب ساکن سرزمین حجاز و در زبان ها و فرهنگ های اقوام دیگر مسلمان تحت عنوان نور سماوات و الارض فقط کلمه می باشند و کلمه بخودی خود فاقد هر گونه قابلیت یا استعداد مکالمه و حرف زدن است. نتیجه کلی اینکه کلمه ی یَهوَه بطور مستقیم و بدون واسطه با موسا حرف نزده و دو کلمه ی پدر آسمانی از زبان ایسا با شنوندگان سخن نگفته و فرشته ای به نام جبرئیل ( همان فرشته ی خیالی مریم به زبان آرامی با تلفظ گابرئیل با حروف لاتین به شکل Gabriel ) به امر و خواست کلمه ی الله و در قالب وحی در گوش سر و دل مبارک محمّد پیامبر دین اسلام هیجگونه ابلاغ و نجوّا و زمزمه و پچ پچی ننموده است. خدای حقیقی و واقعی در لحظه ی جاودانه حال و در عین واحد دارای دو حالت میباشد؛ یکی کلی و بیکران و دیگری جزئیاتی و محدود و متناهی. فهم و درک خدا از خود به کمک حواس و فهم و عقل بیکران خویش جاودانه در نهایت کمال ایده آل مطلق میباشد یعنی خود آگاه و آگاه مطلق به همه چیز و همه کس، اما به کمک حواس و فهم و عقل افراد انسانی ( منجمله غرایز و حواس نباتی و حیوانی ) در کلیه ی اعصار گذشته و حال و آینده همیشه محدود و نسبی و مشمول حال تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان بوده و میباشد. محتوای هر کتابی کلام جزئی خدا می باشد به کمک حواس و فهم و عقل و زبان و خط محدود و ناقص افراد انسانی در اعصار و شرائط مختلف تاریخی و نه کلام و زبان و خط کامل و بی عیب و نقص خدا در حالت کلی و بیکرانی. لذا محتوای کتب علمی به حقیقت و واقعیت بسیار نزدیک ترند تا محتوای کتب وحیانی و حدیثی و روائی دینی، فلسفی و عرفانی و آتئیستی. تعریف صحیح و درست حقیقت عبارت است از برابری و انطباق بر واقعیت و تفسیر های واقعیت به کمک حواس و فهم و عقل افراد انسانی همیشه نسبی خواهند بود و تفاسیر علمی به واقعیت نزدیکترند تا تفاسیر کلاسیک. اندیشمندان یا متفکرین نو اندیش دینی و سنتی از یک پنبه هلاجی و ریسیده شده و از یک پارچه دوخته شده اند و زیر یک لحاف کرسی به سر میبرند و هر دو بخدای کلمه ای باور دارند و به یک سهم مساوی با هم از خدای حقیقی و واقعی یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت بطور کامل بی خبر و بی اطلاع اند.
در پایان کلام کودکانه امروز خود که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشد، دو بیت شعر کودکانه در وصف قبض و بسط عارفان دینی:
ای عارفان گرامی باده های دُرد آلود دنیوی چون خسرو و شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون همچون شمس و جلال تان کنند/ گر صافی و برزخی و ملکوتی گردند وانگه فقط این کودک دادند و خدا که چون و مون من هاتان کنند/
باز و بست:قبض و بسط.
بگو که : ماده و روح و روان هرسه نه تنها امر بلکه خمیر مایه ساختاری خود ربی اند در بستر امن و پیوسته و بیکران جان اش. با بازی قبض و بسط روحی عارفان دینی به هنگام شهود جمال و جلال باریتعالی و متعاقب آن نوسانات شکوفایی و پژمردگی ؛ نشاط و شادی و غم و اندوه تا حدودی آشنائی داریم، حال ببینیم که عارفان علمی از چه نوساناتی برخوردار اند ؟ کجای وجودشان دستخوش قبض و بسط است ؟ آیا به سان عارفان دینی روح و روان شان گوهر اند و تن شان صدف ؟ یا بدن شان مرکب از مسالح سخت و نرم افزاری ماده و روح و روان، صدف تثلیثی است و نفوس ده گانه شان گواهر و جواهر جاودانه؟
... [مشاهده متن کامل]
مفاهیم قبض و بسط بسان توپ هایی هستند که حدود یک قرن است که در میدان بازی سیر و سلوک به سوی کمال توسط منجمین و کیهان شناسان از دست صوفیان و عارفان دینی، سالکان و ره روان راه حق ربوده شده اند و این بازی بدون بازی گران دینی در سطحی دیگر در جریان است. امید اینکه جای آنان خالی نباشد در نوسانات جهانی. در روند آفرینش، خداوند متعال در قدم اول هستی بیکران خویش را به هستی های محدود و متناهی و مساوی تقسیم نموده است. به علت بیکرانی هستی و پایان ناپذیری عمل تقسیم ، آنرا به حال خود واگذار نموده است تا دل اش می خواهد بطور خودکار طبق دستور العمل ادامه یابد. چرا این تصمیم را گرفته است ؟ به یک دلیل ساده و آن اینکه اگر بدون تقسیم تصمیم می گرفت که هستی بیکران خودرا منقبض نماید، برای عمل قبض به گذشت بینهایت زمان ها نیاز پیدا میکرد، و آنهم با وجود بی نیازی مطلق که از آن برخوردار است. لذا بدون تقسیم، هستی بیکران هرگز نمی توانست منقبض شود و چه رسد به نوبت انبساط. علاوه بر این، عمل تقسیم یک دلیل دیگری هم دارد و آن اینکه هستی بیکران نمیتواند دارای یک مرکز واحد و یگانه و منحصر به فرد باشد که کل هستی بتواند در آن نقطه براثر انقباض متمرکز شود، زیرا مرکز داشتن هر چیزی نشانه بارز و روشن محدود بودن و محیط و مرز داشتن آن چیز می باشد. لذا مراکز بیشماری باید به وجود بیایند و هرکدام نقش یک مرکزیت محلی را بازی کند و هستی های محدود و متناهی و مساوی در اطراف هرکدام از این مراکز فرصت انقباض و انبساط کامل را داشته باشد. لذا نظریه جهان های موازی و بیشمار یک خواب و خیال و وهم بریده از واقعیت نبوده بلکه یک حقیقت ماورایی ست و ماورایی یعنی بیرون از جهان. خمیر مایه ساختاری جهان در علم فیزیک انرژی نامیده شده است و تبدیل انرژی به جرم و جرم به انرژی هم به زبان ریاضی فرمول بندی شده است. به زبان فلسفه و عرفان علمی این خمیر مایه را میتوان ماده - روح - روان نامید، که یک واحد یگانه می باشد و سه جنبه ظهوری دارد. مقدار آن مطلقا ثابت است و کم و زیاد نمی شود و از آن میتوانند بینهایت فرم و شکل در قالب موجودات زنده و غیر زنده ایجاد شوند. اما چون محدود است ، موجودات بیشمار نمی توانند یکباره و همزمان به ظهور برسند بلکه پشت سر هم و هرکدام به نوبت خاص و ویژه خویش در چهارچوب زنجیره علت و معلول. در یک نوسان کامل که بین اولین لحظه انبساط و آخرین لحظه انقباض مجدد محصور و محدود است، کلیه امکانات بالقوه موجود در یکی از مراتب ظهوری این خمیر مایه بطور کامل به فعلیت تبدیل می شوند . در طول یک نوسان کامل ، وحدت به کثرت می رسد و دوباره به وحدت بر میگردد. در طی انبساط بعدی مرتبه ظهوری دیگری از این خمیر مایه به کثرت می رسد، الا آخر تا اینکه کلیه مراتب بیشمار هستی به ظهور برسند و توسط انسان تجربه گردند، آنگاه روند آفرینش یا سَفَر خلقت به پایان خواهد رسید و انسان بهمراه طبیعت و کیهان به حالت اولیه کمال بهشتی باز خواهد گشت. نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که افراد انسانی قبل از آغاز سفر خلقت در حالت بهشتی هستی محض بدون عمل تولید مثل، همگی به امر خداوند بطور همزمان و معجزه آسا و در سطح کمال آفریده شده اند و نه نسل به نسل. همان افراد انسانی در طول سفر در چهاچوب طرح مطلق خلقت و آفرینش و بر اساس مفاد آن از طریق تولید مثل و نسل به نسل پشت سر هم و هرکدام در زمان و مکان ویژه خویش در طبیعت پا به عرصه وجود می گذارند و حیات های موقت دنیوی خودرا تجربه می کنند. برای تعیین تعداد مراتب اصلی هستی باید دو حقیقت ژرف را در نظر گرفت که در طول تاریخ بشریت تاکنون به فهم و عقل انسان الهام نگردیده اند.
الف - هر فرد انسانی از پنج سرنوشت جنسی و عشقی برخوردار است و نه تنها یک نوع.
ب - هرفرد انسانی دارای ده تا خویشتن و یا ده تا نفس می باشد و نه تنها یکی.
بر اساس این دو حقیقت ژرف و شریف ، هستی دارای هفت مرتبه اصلی می باشد و هرکدام از این مراتب اصلی دارای لایه ها و یا مراتب فرعی بیشماری و هرکدام از این لایه در بر گیرنده مجموعه بیشماری از اسماء و صفات الهی . البته از دیدگاه محدود انسانی این مراتب فرعی و اسماء و صفات درون آن بیشمار اند و نه از دیدگاه نامحدود خداوند. هر کدام از این لایه ها پشت سر هم از طریق وقوع مه بانگ های هفتگانه در قالب یک عالم شهودی به ظهور می رسند. طبیعت و کیهان هم دارای هفت نظم و سامان اصلی می باشند و هفت آسمان دینی بطور همزمان و به شکل طبقه بر طبقه وجود ندارند بلکه هرکدام بهمراه زمین و نظم و سامان طبیعی و کیهانی خاص و ویژه خویش پشت سر هم آفریده میشوند. معراج نامه هایی که تاکنون در این باره ( یعنی رفت و آمد بین طبقات ) سروده شده اند، از دیدگاه علمی اعتبار خودرا از دست داده اند. ظهورات هفتگانه همیشه هم در سیر نزولی و هم در سیر صعودی صورت می پذیرند. لذا نزول دارای هفت منزل یا هفت وادی و یا هفت ایستگاه و یا هفت شهر عشق می باشد و همان هفت منزل در سیر صعودی بطور مطلق تکرار می گردند. این حیات و زندگی که در حال حاظر از آن بر خوردار هستیم بعد از گذر شش حیات و زندگی دیگر ، دوباره تکرار میگردد، اما نه بطور مطلق به همین سان بلکه یک درجه ( الهی ) برتر از این. و الا آخر تا رجعت و بازگشت به حالت کمال اولیه و آنهم در همین جا و نه در جای دیگر و همزمان در کلیه جهان های موازی و بیشمار بطور همسان . تازگی به یادم آمد که واژه زیبای جهان ریشه در مصدر جهیدن دارد. جهش کوانتایی جهان از این سوی به آن سوی و نوسازی محتوای آن، تنها از طریق وقوع مه بانگ های متوالی امکان پذیر است و نه از راه دیگری . همچنین معاد دینی یعنی برگشت و بازگشت به حالت اولیه بهشتی هستی حقیقت دارد اما از طریق بالا حاصل میگردد و نه از راه برپائی قیامت در یوم القیامه . در پایان یک اشاره کوتاه به زندگی های آنسوی مرگ : تولد دوباره افراد انسانی پس از مرگ در این عالم بدون مرگ و تولد دوباره کیهان مطلقا محال و غیر ممکن می باشد. امید اینکه این بینش در رقابت با بینش قبض و بسط عارفان دینی از قواصی در ژرفنای اقیانوس بی ساحل و بیکران هستی و ژرفنای موجودیت انسان ( یا بقول حکیمان و عارفان: عالم صغیر ) در پی صید مروارید ها و گواهر و جواهر معانی و دست یابی و احساس و لمس حقیقت و حکمت الهی سر افراز از آب بیرون آید. انشاءالله. واقعیت عینی لفظ است و واقعیت محض معنای آن.
... [مشاهده متن کامل]
مفاهیم قبض و بسط بسان توپ هایی هستند که حدود یک قرن است که در میدان بازی سیر و سلوک به سوی کمال توسط منجمین و کیهان شناسان از دست صوفیان و عارفان دینی، سالکان و ره روان راه حق ربوده شده اند و این بازی بدون بازی گران دینی در سطحی دیگر در جریان است. امید اینکه جای آنان خالی نباشد در نوسانات جهانی. در روند آفرینش، خداوند متعال در قدم اول هستی بیکران خویش را به هستی های محدود و متناهی و مساوی تقسیم نموده است. به علت بیکرانی هستی و پایان ناپذیری عمل تقسیم ، آنرا به حال خود واگذار نموده است تا دل اش می خواهد بطور خودکار طبق دستور العمل ادامه یابد. چرا این تصمیم را گرفته است ؟ به یک دلیل ساده و آن اینکه اگر بدون تقسیم تصمیم می گرفت که هستی بیکران خودرا منقبض نماید، برای عمل قبض به گذشت بینهایت زمان ها نیاز پیدا میکرد، و آنهم با وجود بی نیازی مطلق که از آن برخوردار است. لذا بدون تقسیم، هستی بیکران هرگز نمی توانست منقبض شود و چه رسد به نوبت انبساط. علاوه بر این، عمل تقسیم یک دلیل دیگری هم دارد و آن اینکه هستی بیکران نمیتواند دارای یک مرکز واحد و یگانه و منحصر به فرد باشد که کل هستی بتواند در آن نقطه براثر انقباض متمرکز شود، زیرا مرکز داشتن هر چیزی نشانه بارز و روشن محدود بودن و محیط و مرز داشتن آن چیز می باشد. لذا مراکز بیشماری باید به وجود بیایند و هرکدام نقش یک مرکزیت محلی را بازی کند و هستی های محدود و متناهی و مساوی در اطراف هرکدام از این مراکز فرصت انقباض و انبساط کامل را داشته باشد. لذا نظریه جهان های موازی و بیشمار یک خواب و خیال و وهم بریده از واقعیت نبوده بلکه یک حقیقت ماورایی ست و ماورایی یعنی بیرون از جهان. خمیر مایه ساختاری جهان در علم فیزیک انرژی نامیده شده است و تبدیل انرژی به جرم و جرم به انرژی هم به زبان ریاضی فرمول بندی شده است. به زبان فلسفه و عرفان علمی این خمیر مایه را میتوان ماده - روح - روان نامید، که یک واحد یگانه می باشد و سه جنبه ظهوری دارد. مقدار آن مطلقا ثابت است و کم و زیاد نمی شود و از آن میتوانند بینهایت فرم و شکل در قالب موجودات زنده و غیر زنده ایجاد شوند. اما چون محدود است ، موجودات بیشمار نمی توانند یکباره و همزمان به ظهور برسند بلکه پشت سر هم و هرکدام به نوبت خاص و ویژه خویش در چهارچوب زنجیره علت و معلول. در یک نوسان کامل که بین اولین لحظه انبساط و آخرین لحظه انقباض مجدد محصور و محدود است، کلیه امکانات بالقوه موجود در یکی از مراتب ظهوری این خمیر مایه بطور کامل به فعلیت تبدیل می شوند . در طول یک نوسان کامل ، وحدت به کثرت می رسد و دوباره به وحدت بر میگردد. در طی انبساط بعدی مرتبه ظهوری دیگری از این خمیر مایه به کثرت می رسد، الا آخر تا اینکه کلیه مراتب بیشمار هستی به ظهور برسند و توسط انسان تجربه گردند، آنگاه روند آفرینش یا سَفَر خلقت به پایان خواهد رسید و انسان بهمراه طبیعت و کیهان به حالت اولیه کمال بهشتی باز خواهد گشت. نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که افراد انسانی قبل از آغاز سفر خلقت در حالت بهشتی هستی محض بدون عمل تولید مثل، همگی به امر خداوند بطور همزمان و معجزه آسا و در سطح کمال آفریده شده اند و نه نسل به نسل. همان افراد انسانی در طول سفر در چهاچوب طرح مطلق خلقت و آفرینش و بر اساس مفاد آن از طریق تولید مثل و نسل به نسل پشت سر هم و هرکدام در زمان و مکان ویژه خویش در طبیعت پا به عرصه وجود می گذارند و حیات های موقت دنیوی خودرا تجربه می کنند. برای تعیین تعداد مراتب اصلی هستی باید دو حقیقت ژرف را در نظر گرفت که در طول تاریخ بشریت تاکنون به فهم و عقل انسان الهام نگردیده اند.
الف - هر فرد انسانی از پنج سرنوشت جنسی و عشقی برخوردار است و نه تنها یک نوع.
ب - هرفرد انسانی دارای ده تا خویشتن و یا ده تا نفس می باشد و نه تنها یکی.
بر اساس این دو حقیقت ژرف و شریف ، هستی دارای هفت مرتبه اصلی می باشد و هرکدام از این مراتب اصلی دارای لایه ها و یا مراتب فرعی بیشماری و هرکدام از این لایه در بر گیرنده مجموعه بیشماری از اسماء و صفات الهی . البته از دیدگاه محدود انسانی این مراتب فرعی و اسماء و صفات درون آن بیشمار اند و نه از دیدگاه نامحدود خداوند. هر کدام از این لایه ها پشت سر هم از طریق وقوع مه بانگ های هفتگانه در قالب یک عالم شهودی به ظهور می رسند. طبیعت و کیهان هم دارای هفت نظم و سامان اصلی می باشند و هفت آسمان دینی بطور همزمان و به شکل طبقه بر طبقه وجود ندارند بلکه هرکدام بهمراه زمین و نظم و سامان طبیعی و کیهانی خاص و ویژه خویش پشت سر هم آفریده میشوند. معراج نامه هایی که تاکنون در این باره ( یعنی رفت و آمد بین طبقات ) سروده شده اند، از دیدگاه علمی اعتبار خودرا از دست داده اند. ظهورات هفتگانه همیشه هم در سیر نزولی و هم در سیر صعودی صورت می پذیرند. لذا نزول دارای هفت منزل یا هفت وادی و یا هفت ایستگاه و یا هفت شهر عشق می باشد و همان هفت منزل در سیر صعودی بطور مطلق تکرار می گردند. این حیات و زندگی که در حال حاظر از آن بر خوردار هستیم بعد از گذر شش حیات و زندگی دیگر ، دوباره تکرار میگردد، اما نه بطور مطلق به همین سان بلکه یک درجه ( الهی ) برتر از این. و الا آخر تا رجعت و بازگشت به حالت کمال اولیه و آنهم در همین جا و نه در جای دیگر و همزمان در کلیه جهان های موازی و بیشمار بطور همسان . تازگی به یادم آمد که واژه زیبای جهان ریشه در مصدر جهیدن دارد. جهش کوانتایی جهان از این سوی به آن سوی و نوسازی محتوای آن، تنها از طریق وقوع مه بانگ های متوالی امکان پذیر است و نه از راه دیگری . همچنین معاد دینی یعنی برگشت و بازگشت به حالت اولیه بهشتی هستی حقیقت دارد اما از طریق بالا حاصل میگردد و نه از راه برپائی قیامت در یوم القیامه . در پایان یک اشاره کوتاه به زندگی های آنسوی مرگ : تولد دوباره افراد انسانی پس از مرگ در این عالم بدون مرگ و تولد دوباره کیهان مطلقا محال و غیر ممکن می باشد. امید اینکه این بینش در رقابت با بینش قبض و بسط عارفان دینی از قواصی در ژرفنای اقیانوس بی ساحل و بیکران هستی و ژرفنای موجودیت انسان ( یا بقول حکیمان و عارفان: عالم صغیر ) در پی صید مروارید ها و گواهر و جواهر معانی و دست یابی و احساس و لمس حقیقت و حکمت الهی سر افراز از آب بیرون آید. انشاءالله. واقعیت عینی لفظ است و واقعیت محض معنای آن.