قبرقه. [ ق َ رِ ق َ / ق ِ ] ( ترکی ، اِ ) دنده. قبرغه. ( نظام ). رجوع به قبرغه شود : و سوخته قبرقه او [ ضأن ] قاطع اسهال و سیلان خون. ( تحفه حکیم مؤمن ).- شش قبرقه ؛ دشنام گونه ای است سیاهان یعنی غلامان و کنیزان سیاه را.
قبرغه:کلمه ترکی )، پهلو، استخوان پهلو، دنده، شش قبرقه: دشنامی است به غلامان وکنیزان سیاه پوستدنده قبرغه شش قبرغه