سخن مگو به لباس ای حسود با قاری
که صوف قبرسی و جل بهم نخواهد ماند.
نظام قاری ( دیوان ص 61 ).
ور صوف قبرسی دهدم قاقمش بزیراول کسی که لاف محبت زند منم.
نظام قاری ( دیوان ص 119 ).
قبرسی. [ ق ِ ب ِ سی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قبرس و آن نام جد طاهر است. رجوع به قبرس شود.
قبرسی. [ ق ِ رِ سی ی ] ( اِخ ) طاهربن عیسی بن قبرس مقری حضری تمیمی به جد خود قبرس منسوب است. ابوعلی حسن بن مسعودبن رزین دمشقی حافظ، آن را به کسر قاف و راء ضبط کرده است. وی ازاصبغبن قرح روایت دارد و از او ابوالقاسم سلیمان بن احمدبن ایوب طیرانی روایت میکند. ( الانساب سمعانی ).