قبر النذور

لغت نامه دهخدا

قبرالنذور. [ ق َ رُن ْ ن ُ ] ( اِخ ) مشهدی است بیرون شهر بغداد که از سور شهر نیم میل فاصله دارد. آنجا زیارتگاه و محل نذورات است. تنوخی گوید: با عضدالدوله همراه بودم در سفری که میخواست به همدان برود. نگاه او بر بنایی افتاد که بر قبرالنذور بود، مرا گفت ای قاضی ! این عمارت چیست گفتم خدایت طول عمر دهاد این مشهدالنذور است و نگفتم قبرالنذور است زیرا به لفظ قبر فال بد میزد. تعبیر من وی را نیک افتاد و گفت میدانستم که آن قبرالنذور است ولی میخواستم داستان آن را بدانم که چیست. گفتم این گور عبیداﷲبن محمدبن عمربن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب رضی اﷲ عنهم است. یکی از خلفا خواست وی را پنهانی بقتل برساند دستور داد در آنجا گودالی کندند و روی آن را پوشاندند، او در آن حفره افتاد و زنده خاک بر او ریختند. هرکس حاجتی دارد و برای او نذری کند حاجتش برآورده شود. من خود بارها برای او نذر کرده و به مقصودم رسیده ام. وی سخن مرا نپذیرفت و پاسخ داد که این از تصادف اتفاق بوده است. عوام از این بیشتر در آن باره گویند و احادیث باطل نقل کنند. من دیگر چیزی نگفتم. چند روزی گذشت و ما در جای خود اردو زده بودیم وی مرا خواست و گفت که در کار مهمی برای قبرالنذور نذری کرده و نذر وی درست درآمده است سپس داستان درازی را نقل کرده. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

مشهدی است بیرون شهر بغداد که از سورشهر نیم میل فاصله دارد .

پیشنهاد کاربران

بپرس