قباییان

لغت نامه دهخدا

قباییان. [ ق َ ] ( اِخ ) بیغوی پسران ملک بیغوی بن طغان اند و ملک بیغوی معاصر سلطان محمود غزنوی بود و به عدل و انصاف معروف... چنانکه در آخر عمر از گرانی گوش و استماع نکردن عرائض دادخواهان گریستی و سرانجام بر آن مقرر کرد که دادخواه جامه سرخ پوشد تا او را از میان خلائق پیش خوانده به تحقیق حال وی پردازد علی الجمله او را پنج پسر بماند و یکی از ایشان را طبع موزون بوده. او راست :
ما پنج برادریم کز یک پشتیم
در قبضه روزگار پنج انگشتیم
چون فرد شویم در نظرها علمیم
چون جمع شویم بر دهنها مشتیم.
در تواریخ نگاشته اند که وقتی سلطان محمود از ایشان پس از تسخیر ماوراءالنهر خراج خواست ایشان این قطعه گفته بسطان فرستادند:
ما پنج برادر از قبائیم
دریادل و آفتاب رائیم
ما ملک زمین همه گرفتیم
اکنون به تفکر سمائیم
گر چرخ به کام ما نگردد
چنبر ز همش فروگشائیم.
چون این قطعه به نظر سلطان محمود غزنوی رسید دانست که غروری در مزاج و دماغ آنان از تصرف قبا حاصل شده که به ملکی و ملکی دیگر تمکین نکنند عنصری را فرمود که جواب آنها را چنین گفت :
نمرود به عهد پور آذر
میگفت خدای خلق مائیم
دادار به نیم پشه او را
خوش داد سزا و ما گوائیم.
و بر اثر این قطعه جان شکر با لشکری آراسته جنگجوی قلعه گیر به تسخیر قبا و گرفتاری قبائیان روانه شد و آنها را مستأصل و محصور کرده تا این قطعه عجزآمیز به سلطان فرستادند:
ما پنج برادر قبائیم
در قحط و نیاز مبتلائیم
شاها تو عزیز مصر جودی
و اخوان گناهکار مائیم
ما را که بضاعتی است مزجاة
شرمنده حضرت شمائیم
بر حالت زار ما ببخشای
از فضل و کرم که بینوائیم.
( مجمعالفصحاء ج 1 ص 53 ).
و رجوع به قُبا شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس