قبادیان

/qobAdiyAn/

لغت نامه دهخدا

قبادیان. [ ق ُ ] ( اِخ ) قریه ای بر یکی از شاخابه های جیحون از اعمال بلخ است و مولد ناصرخسرو علوی بدان جا بود. امروز نیز قبادیان نام خره ای است در همان محل در شمال شرقی بلخ نزدیک ترمذ و نیز قریه ای به همین نام در اطلس های فعلی در ماوراء جیحون رسم شده است :
تا تو به صدر ملک نشستی قبادوار
هرگز به راه نخشب و راه قبادیان...
فرخی.
رجوع به قباذیان شود.

فرهنگ فارسی

قریه ایست از نواحی بلخ واقع در ساحل یکی از شعب رود جیحون و آن مولد ناصر خسرو بود . امروزه قریه ایست واقع در شمال شرقی بلخ نزدیک ترمذ .
قریه بر یکی از شاخابه های جیحون از اعمال بلخ است و مولد ناصرخسرو علوی بدانجا بود .

دانشنامه عمومی

قُبادیان ( Қубодиён ) شهری است در استان ختلان تاجیکستان. جمعیت شهر حدود ۱۲۲۰۰ نفر می باشد. [ ۱] قبادیان احتمالاً توسط قباد یکم پادشاه ساسانیان بنا شده باشد. [ ۱]
در فرهنگ دهخدا ذیل عبارت «قبادیان» آمده است:[ ۲] قریه ای بر یکی از شاخابه های جیحون از اعمال بلخ است و مولد ناصرخسرو علوی بدان جا بود. امروز نیز قبادیان نام دره ای است در همان محل در شمال شرقی بلخ نزدیک ترمذ و نیز قریه ای به همین نام در اطلس های فعلی در ماوراء جیحون رسم شده است: فرخی
در سدهٔ ششم تمام قلمرو آسیای میانه، افغانستان، قسمت شمالی هندوستان و برخی از نواحی ترکستان شرقی " شین جان " ( سین کیانگ ) چین امروزه جز قلمرو یفتلیها به شمار می رفتند. پایتخت دولت یفتلی ها شهر بادیان یا " قبادیان " در تاجیکستان امروزی به شمار می رفت. [ ۳]
قبادیان امروز مرکز شهرستان قبادیان است که در استان ختلان و جنوب تاجیکستان جای دارد.
عکس قبادیانعکس قبادیانعکس قبادیان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

قُبادیان
ولایتی کوچک در ساحل راست جیحون علیا و شهری در تاجیکستان. در قرون میانۀ دوران اسلامی مرکز ولایتی به همین نام بود. رودخانۀ قبادیان (کافرنهان کنونی) از آن جا می گذشت و به جیحون می پیوست. این ولایت میان چغانیان در غرب، و وَخش و خُتَّل در شرق، واقع بود. جغرافی نویسان قرن ۴ق آن را از ولایات جیحون علیا در فرارود شمرده اند. از تِرمِذ کوچک تر، اما بسیار مستحکم تر بود و برای جلوگیری از حملات کوه نشینان در آن ولایت دژهای مهمی چون واشگرد و شومان ساخته بودند. محصولات مهم آن در شمال زعفران و در جنوب روناس بود که دولت سامانی بر صدور آن ها نظارت می کرد. قبادیان همراه با ختل و چغانیان در اوایل قرن ۵ق به دست غزنویان و پس از آن ها سلجوقیان افتاد و در دورۀ تیموریان اغلب تابع هرات بود. ناصرخسرو، حکیم، شاعر، سیاح، و داعی نامدار اسماعیلی ، زادۀ قبادیان بود.

پیشنهاد کاربران

Kubodijon با تلفظ کوبودیجون: از چهار کلمه به شکل زیر ساخته شده : ku با تلفظ کو مخفف که او و bodi با تلفظ بودی یعنی هستی و jon با تلفظ جون یعنی جان. لذا این لقب در اصل و ریشه به معنای زیر بوده : او که جان بود.
...
[مشاهده متن کامل]

Kobadyan با تلفظ کوبادیان با دو معنا؛ یکی که او بادی یا باد آورده است و دیگری بصورت جمع و سوالی : کو یعنی کجاست حالا آن بادیان یا باد آورده گان ؟
یک رباینده بازی ست این زمانه که نیابند/ از آن هیچ خلق رها نه مولا و نه ملا و نه مولانا/ نه فرسودنی ساخته ست این فلک را / نه آب روان و نه باد وزان و نه ابر باران زا را/ با چشم نهان بین نهان جهان را / که چشم عیان بین نبیند نهان جهان را/ خوش آنکه ناصر به تقدیر باید که خشنود و راضی باشد/ چون که گشودن معمای دهّر نه کار حکمت آن خسرو حکیم است/آفریدگار کائنات نیافریده ست ما را بهر طاعت و بندگی یا به لسان قرآن الا یعبدون/ بلکه تا کند مارا راست و درست و حسابی وان هم نه به سان ماریا مادر ایسا یا مریم باک راه/ الا یعنی بلکه یا مگر به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش هدایت و رهنمون مارا/ تا سهیم گرداند و بهره مند نماید از عشق و زندگی بی آغاز و بی پایان، لایزال و جاودانه خویش مارا/ ز بند و کمند عشق تو ای یار ای پروردگار هیچ امید رهایی و رستگاری نیست کمر به رکوع سر به سجده رو به زمین و آسمان دست به دعا/ کجا و کی توانند گریزند این مخلوقات ناچیز زین خال ها داغ های زیبا معجزه آسا به امر و خواست تو نهاده بر سر و دل و دست و پا/ باده های درد آلود دنیوی چون خسرو و شیرین و فرهاد، ویس و رامین، لیلی و مجنون همچون شمس و جلال تان کنند/ گر صافی و برزخی و ملکوتی گردند وانگه فقط این کودک دادند و خدا که چون و مون تان کنند/ حدیث از مطرب و می گو و راز دهّر کمتر جو/ که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را/ حافظا!!!؟/ بیا تا باهم پیاله ای از شراب کودکانه این حکیمک نوشیم در همین جا و حال بر گرد این میز زرین/ که به قول سخنان شیرین خود نمونه اش را نیابی در قنات کوثر و جویبار زمزم در بهشت برین /خسروا با چشم نهان بجای نهان جهان ببین نهان خود را/ ازیراک یعنی زیرا که با چشمان عین بین نتوان دیدن درون مغز صدف دهن بسته ی غریزه جنسی را/حکیمان بیدار و هوشیار شاید در پی پیامبر روزی بتوانند با دیدگان نهان بین/روئیت نمایند شش جهان غیبی در باطن یا در اندرون این جهان عینی را/ فرمود لا سماوات سبع و الارض الا یا بلکه السماوات و الارضین سبع و ما فی بین هُم/یعنی آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست/.

بپرس