قبا کندن. [ ق َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کندن قبا. آماده شدن : آصفی مرغ سحر نعره زنان است هنوزگل به صد ناز قبا کنده و واافتاده.خواجه آصفی ( از آنندراج ).گشاد بند قبای تو خوش بود لیکن هزار بار بود خوشتر آن قبا کندن.مسیح کاشی ( از آنندراج ).