قبا کندن

لغت نامه دهخدا

قبا کندن. [ ق َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کندن قبا. آماده شدن :
آصفی مرغ سحر نعره زنان است هنوز
گل به صد ناز قبا کنده و واافتاده.
خواجه آصفی ( از آنندراج ).
گشاد بند قبای تو خوش بود لیکن
هزار بار بود خوشتر آن قبا کندن.
مسیح کاشی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کندن قبا۲ - ( مصدر ) آماده شدن مهیا شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس