قایماز

لغت نامه دهخدا

قایماز. ( اِخ ) ابومنصور. رجوع به ابومنصور قایماز در الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 25 و ابن خلکان 1:426 شود.

قایماز. ( اِخ ) قطب الدین از سران امراء دولت المستنجد باﷲ خلیفه است که قدرت و نفوذی عظیم یافت. ابن البلدی وزیر خلیفه از نفوذ او در دستگاه های دولتی بیمناک شده و نزد خلیفه دستگیری وی را به صلاح مقرون دانست. ابن صفیه طبیب مخصوص این داستان را به قایماز اطلاع داد و به دستیاری هم برای خلیفه که در این هنگام بیمار بود حیله ای اندیشیده و حمام کردن را مصلحت دیدند و سرانجام او را در حمامی که سه شبانه روز آن را گرم کرده بودند ساعتی نگه داشته و درها را به روی او بستند. وی در حمام جان سپرد. سپس فرزندش را به خلافت رساندند و به المستضی باﷲ لقب دادند. ( عیون الانباء ج 1 ص 258، 259 ). و رجوع به قطب الدین شود :
قباد قلعه ستان قایماز افسربخش
که صاحب افسر ایران غلام او زیبد.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

قطب الدین از سران امرائ دولت المستنجد بالله خلیفه است که قدرت و نفوذی عظیم یافت .

پیشنهاد کاربران

بپرس