قایم
/qAyem/
مترادف قایم: استوار، ایستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قائم، سخت، سفت، قرص، محکم، مستحکم، بلند، رسا، پنهان، مختفی، مخفی، نهان، عمود، پاینده، باقی
برابر پارسی: پنهان، ایستاده، نهان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
قایم. [ ی ِ ] ( اِخ ) لقب امام دوازدهم شیعه. رجوع به قائم و مهدی ( ع ) شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) پنهان مخفی .
لقب امام دوزادهم شیعه
فرهنگ معین
( ~ . ) [ ع . قائم ] (اِفا. ) ۱ - ایستاده ، برپا. ۲ - پایدار، استوار.
فرهنگ عمید
* قایم شدن: (مصدر لازم ) [عامیانه] پنهان شدن، مخفی شدن.
گویش مازنی
دانشنامه آزاد فارسی
قائِم (ریاضیات)(vertical)
در ریاضیات، صفت خطی که بر خط یا صفحه ای افقی عمود باشد و با آن زاویۀ قائمه بسازد. همچنین، منظور از قائم بر منحنی در یک نقطه خطی است که بر خط مماس بر منحنی در آن نقطه عمود باشد.
در ریاضیات، صفت خطی که بر خط یا صفحه ای افقی عمود باشد و با آن زاویۀ قائمه بسازد. همچنین، منظور از قائم بر منحنی در یک نقطه خطی است که بر خط مماس بر منحنی در آن نقطه عمود باشد.
wikijoo: قایم
مترادف ها
راست، عمودی، قایم، به حالت عمودی
پیشنهاد کاربران
واژه قایم
معادل ابجد 151
تعداد حروف 4
تلفظ qaye ( a ) m
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [مٲخوذ از عربی؟] [عامیانه]
مختصات ( ~ . ) [ ع . قائم ] ( اِفا. )
آواشناسی qAyem
الگوی تکیه WS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
در این شش فرهنگ واژه این واژه قایم عربی است. واژه جایگزین پارسی پنهان کردن است.
معادل ابجد 151
تعداد حروف 4
تلفظ qaye ( a ) m
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [مٲخوذ از عربی؟] [عامیانه]
مختصات ( ~ . ) [ ع . قائم ] ( اِفا. )
آواشناسی qAyem
الگوی تکیه WS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
در این شش فرهنگ واژه این واژه قایم عربی است. واژه جایگزین پارسی پنهان کردن است.
قاَیم
قایم : ولی امر، والی ، فرمانروا
مُلک را قایم الهی بود
قایم انداز پادشاهی بود
بیت اول : او ولی امر خدا و قائم و والی خدا در مملکت جهان بود.
هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۸۴.
قایم : محکم ، شدید .
... [مشاهده متن کامل]
( ( " از ترس جونت بود که منو زدی . اما خیلی قایم زدی . نفسم پس رفت . می خواستم بمیرم . اما باکی نیس . " ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر )
در زبان ترکی به محکم زدن و یک دفعه زدن " قئیمنن ویرماق "گفته می شود. که به نظر می رسد این کلمه از ترکی وارد زبان فارسی شده است . ( نگارنده )
مُلک را قایم الهی بود
قایم انداز پادشاهی بود
بیت اول : او ولی امر خدا و قائم و والی خدا در مملکت جهان بود.
هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۸۴.
قایم : محکم ، شدید .
... [مشاهده متن کامل]
( ( " از ترس جونت بود که منو زدی . اما خیلی قایم زدی . نفسم پس رفت . می خواستم بمیرم . اما باکی نیس . " ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر )
در زبان ترکی به محکم زدن و یک دفعه زدن " قئیمنن ویرماق "گفته می شود. که به نظر می رسد این کلمه از ترکی وارد زبان فارسی شده است . ( نگارنده )