قایل

/qAyel/

مترادف قایل: سخنگو، صحبت کننده، گویا، گوینده، معترف، معتقد، مقر

برابر پارسی: دربرگیرنده، دارنده، دارا

لغت نامه دهخدا

قایل. [ ی ِ ] ( ع ص ) قائل. نعت فاعلی از قول. گوینده. ( آنندراج ). ج ِ قُوَّل و قُیَّل. ( آنندراج بنقل از منتهی الارب ). رجوع به قائل شود. || قیلوله کننده. ( غیاث اللغات ) ( منتخب ) ( از آنندراج ). چاشتگاه خسبنده. ( لغت نامه خطی بی نام متعلق به کتابخانه مؤلف ). || در عرف به معنی اقرارکننده به خطای خود. ( آنندراج ). رجوع به قائل شود.

فرهنگ فارسی

گوینده، گوینده سخن، سخنگو، گوینده، گوینده سخن، سخنگو
( اسم ) ۱ - گوینده سخن سخنگو ۲ - گوینده شعر ۳ - اقرار کننده بخطای خود ۴ - معتقد بچیزی : قایل بتعدد آلهه قایل بخلائ جمع : قایلین ( قائلین ) .

فرهنگ معین

( ی ِ ) [ ع . قائل ] (اِفا. ) سخنگو، گوینده .

پیشنهاد کاربران

همانگونه در بالا آمده، در لغت نامه دهخدا قائل از مخرج قول ( سخن گفتن و سخن ) ، در مثال زیر از معنای گوینده:
قَالَ قَآئِلٌ مَّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَةِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ ‏ ( آیه 10 سوره یوسف )
...
[مشاهده متن کامل]

گوینده اى از آنان گفت:: یوسف را نکشید، اگر می خواهید کاری بر ضد او انجام دهید، وی را در مخفی گاه آن چاه اندازید، که برخی رهگذران او را برگیرند [و با خود ببرند!!]

گوینده سخن
سخنگو
اعلام کننده
بیان کننده
قایل این بانگ ناید در نظر
لیک دل بشناخت قایل را ز اثر
✏ �مولانا�

بپرس