قاچاقچی
/qACAqCi/
برابر پارسی: نهان فروش، نهان کار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- امثال :
وای به وقتی که قاچاقچی گمرکچی شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
قاچاقچی (فیلم). «قاچاقچی» ( انگلیسی: Smuggler ( film ) ) یک فیلم است که در سال ۱۹۹۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به دهر مندرا اشاره کرد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: قاچاقچی (فیلم)
مترادف ها
اخاذ، قلدر، قاچاقچی
قاچاقچی
قاچاقچی
قاچاقچی
پیشنهاد کاربران
قاچ یعنی بدو ، فرار کن ، قاچار یعنی فراری ، قاچاق یعنی فراری داده شده ، قاچاقچی یعنی کسی که این کار رو انجام میده ، این کلمات در صحبت روزمره ترکا وجود داره هیچ ریشه یابی هم نمیخواد
ابتدا باید بگویم منبع دهخدا کاملا غیر قابل قبول هست . زیرا دهخدا نه دانش ریشه شناسی واژه را داشته نه به صورت عمیق توضیح داده بلکه خود دهخدا بک تُرک هم بوده و ظاهرا پانترک و قاچاقچی کاملا مشخصه که از قاچاق
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
چی گرفته شده چی یک پسوند فارسی هست مانند تفنگچی و. . . . و طبق گفته زبان شناسان دستورالعمل و قواعد زبان تُرکی تغییرات زیادی کرده و از فارسی تاثیر گرفته خیلی از پسوند های فارسی در زبان تُرکی دیده میشود. چه بسا که درباره چاق باید تحقیق کرد زیاد در فرهنگ نامه ها وجود دارد که چاق ، چاگ بوده است و فارسیه و اگر این قاچاق هم ربط داشته باشد مشخصه که چاگچی را تُرکها تبدیل کردن به قاچاگچی ، قاچاقچی تا همینجا مشخصه که واژه فارسی درش هست یا ترکیبی از فارسی و ترکی هست یا کلا فارسی
کوچ ؛ منبع دهخدا= ریشه ترکی
کوچ کلمه رحیل هست در صحرا
●کچمق یعنی رد شدن عبودر کردن ، گذشت
●کچرلر = عبورکنندگان
●کوچن لر = رحیل کنندگان
■■■■■■■■■■■■■■■■■■
قاچماق = فرار کردن ، دویدن
... [مشاهده متن کامل]
قاجار ( قاچار ) = فراری
قاچیتماق = فراری دادن
قاچاق = فراری 🔚
بعدشم کوچ را در لغت نامه دهخدا ببینید
کوچ کلمه رحیل هست در صحرا
●کچمق یعنی رد شدن عبودر کردن ، گذشت
●کچرلر = عبورکنندگان
●کوچن لر = رحیل کنندگان
■■■■■■■■■■■■■■■■■■
قاچماق = فرار کردن ، دویدن
... [مشاهده متن کامل]
قاجار ( قاچار ) = فراری
قاچیتماق = فراری دادن
قاچاق = فراری 🔚
بعدشم کوچ را در لغت نامه دهخدا ببینید
قاچاق در ترکی از قاچماق یعنی فراری و دزدکی
در پارسی تاجیکی معادل آن �گُریزه� است. یعنی کسی که می گُریزد یا درحال گُریز است
ناچمیبر ( زبر "چ" و "ب" ) چمی=قانونی
" گریزشگر " کسی که دادو ستد ناروا کند و همواره در پی دررفتن باشد.