قاچاق کردن


معنی انگلیسی:
smuggle, to smuggle

لغت نامه دهخدا

قاچاق کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از قاچاق ترکی + کردن فارسی. گریزاندن از گمرک. ادا نکردن باج. مال التجاره را به نهانی از عشار یا از راهی غیرمسلوک بردن تا ادای باج و گمرک آن نکنند. بهرجه.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) متاعی را پنهانی وارد کشور کردن و نپرداختن عوارض گمرکی آن .

مترادف ها

smuggle (فعل)
قاچاق کردن

فارسی به عربی

هرب

پیشنهاد کاربران

بپرس