قاچ کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برش برش کردن. قاچ دادن.ورقه ورقه کردن. قطعه قطعه کردن. تشرید. به درازا به قطعات بریدن خربزه و هندوانه و دستنبو و امثال آن.
slice (فعل)بریدن، قاش کردن، قاچ کردن، باریک بریدنplug (فعل)بستن، برق وصل کردن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن