قاچ
/qAC/
مترادف قاچ: برش، تراشه، تراک، شکافتگی، قاش، لزگه، لغزه، ترک، شکاف
برابر پارسی: ترک، بُرشه، شکاف، برش
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- امثال :
قاچ زین را بگیر نیفتی ، اسب سواری پیشکشت .
ترکیب ها:
- قاچ خوردن . قاچ خورده. قاچ دادن. قاچ قاچ. قاچ قاچ شدن. قاچ کردن.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. برآمدگی جلوی زین اسب، کوهۀ زین.
۳. شکاف، ترک، تراک، قاش.
۳. تکه، پاره.
۴. چند عدد از چیزی.
* قاچ قاچ: [عامیانه] پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه.
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
تَک؛ قاش
دانشنامه عمومی
جدول کلمات
مترادف ها
برش، باریکه، تکه، لقمه، قاش، گوه، خلال، قاچ، مرهم کش
در، سر، قاش، دو شاخه، شیر، توپی، قاچ، سوراخ گیر، دوشاخه کلید اتصال، سربطری
پیشنهاد کاربران
به گمانم واژه قاچ از آن واژه هایی باشد که وارونه شده اند یعنی در واقع چاک بوده است که می دانیم این دو معنایشان دقیقاً یکی است.
شرحه شرحه تکه تکه در ترکی میشه دیلیم
تکه کردن هم میشه دوغراماق
قاچ یا قاش یعنی ابرو و کمان
قاچ یعنی بدو فرار کن
بنظر برای هندونه یه کمانه رو میگن یه قاش
به هر حال خود دهخدا نوشته ترکیه
تکه کردن هم میشه دوغراماق
قاچ یا قاش یعنی ابرو و کمان
قاچ یعنی بدو فرار کن
بنظر برای هندونه یه کمانه رو میگن یه قاش
به هر حال خود دهخدا نوشته ترکیه
واژه قاچ کاملا پارسی است. چون درترکی می شود کاما واژه یعنی قاچ صد درصد پارسی است.
خراش فارسی بنظر شبیه ( خدشه عربیه )
خراش در متون فارسی؛ شکاف ، درز ، رخنه ، روزنه
خدشه _ د را به را تبدیل کنید حال چه میماند؟؟؟بله خراش
خراش در متون فارسی؛ شکاف ، درز ، رخنه ، روزنه
خدشه _ د را به را تبدیل کنید حال چه میماند؟؟؟بله خراش
واژه ( قاچ ) برگرفته از واژه ( خراش ) بوده است. در زبانهایِ مغولی - شبه مغولی همه واژگانی که با ( خر ) یا ( کَر ) در زبانهای پارسی آغاز می شده اند، به دیسه یِ ( قار، قَر، قَرَ ) واگویی می شده اند. در واژه ( قاچ ) ، آوایِ ( ر ) در ( قَراچ، قاراچ ) افتاده و به دیسه یِ ( قاچ ) در آمده است؛ درست بمانندِ واژه ( خَرَتَرَ ) در زبان سغدی - سکایی که در زبانهای مغولی - شبه مغولی به دیسه یِ ( قارتر ) و سپس با افتادنِ آوای ( ر ) به گونه یِ ( قاتر ) در آمده است.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه ها:
خراش:قاچ ( قراچ/قاراچ ) : زدایشِ آوایِ ( ر )
خربزه =قارپیز
خَرَتَرَ =قاتر ( قارتر ) :زدایشِ آوایِ ( ر )
خَرَباغ ( کَرَباغ ) =قَرَباغ ( خر در زبان پارسی به عنوان پیشوند به چمِ ( بزرگ ) است. )
خَرَتپه ( کَرَتپه ) =قَرَتپه
و. . .
... [مشاهده متن کامل]
نمونه ها:
خراش:قاچ ( قراچ/قاراچ ) : زدایشِ آوایِ ( ر )
خربزه =قارپیز
خَرَتَرَ =قاتر ( قارتر ) :زدایشِ آوایِ ( ر )
خَرَباغ ( کَرَباغ ) =قَرَباغ ( خر در زبان پارسی به عنوان پیشوند به چمِ ( بزرگ ) است. )
خَرَتپه ( کَرَتپه ) =قَرَتپه
و. . .
واژه ( قاچ ) برگرفته از واژه ( خراش ) بوده است. در زبانهایِ مغولی - شبه مغولی همه واژگانی که با ( خر ) یا ( کَر ) در زبانهای پارسی آغاز می شده اند، به دیسه یِ ( قار، قَر، قَرَ ) واگویی می شده اند. در واژه ( قاچ ) ، آوایِ ( ر ) در ( قارچ ) افتاده و به دیسه یِ ( قاچ ) در آمده است؛ درست بمانندِ واژه ( خَرَتَرَ ) در زبان سغدی - سکایی که در زبانهای مغولی - شبه مغولی به دیسه یِ ( قارتر ) و سپس با افتادنِ آوای ( ر ) به گونه یِ ( قاتر ) در آمده است.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه ها:
خراش:قاچ ( قارچ ) : زدایشِ آوایِ ( ر )
خربزه =قارپیز
خَرَتَرَ =قاتر ( قارتر ) :زدایشِ آوایِ ( ر )
خَرَباغ ( کَرَباغ ) =قَرَباغ ( خر در زبان پارسی به عنوان پیشوند به چمِ ( بزرگ ) است. )
خَرَتپه ( کَرَتپه ) =قَرَتپه
و. . .
... [مشاهده متن کامل]
نمونه ها:
خراش:قاچ ( قارچ ) : زدایشِ آوایِ ( ر )
خربزه =قارپیز
خَرَتَرَ =قاتر ( قارتر ) :زدایشِ آوایِ ( ر )
خَرَباغ ( کَرَباغ ) =قَرَباغ ( خر در زبان پارسی به عنوان پیشوند به چمِ ( بزرگ ) است. )
خَرَتپه ( کَرَتپه ) =قَرَتپه
و. . .
در ترکی قاچ به معنی گریختن میباشد و کلمه قاچاق نیز از این ریشه هست
در فارسی به معنای تکه و برش هست
در فارسی به معنای تکه و برش هست
Dilim و qa� شرحه شرحه و قاچ قاچ در ترکی که قاچ ریشه ترک داره
قاچ در ترکی به معنی بزرگ است
قاچ واژه فارسی می باشد احتمالا معرب شده کاچ باشه
در کوردی به پا "قاچ" میگویند
معادل های ان :لاق ، پی
معادل های ان :لاق ، پی
برش، تراشه، تراک، شکافتگی، قاش، لزگه، لغزه، ترک، شکاف
بریدن، برش دادن، شکستن، شکافتن، تکه تکه کردن
برش ، شکاف، تکه
برش ، شکاف، تکه
در گویش یزدی به قاچ ، قاش گویند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)