قاپیدن
مترادف قاپیدن: به چنگ آوردن، چنگ زدن، ربودن، قاپ زدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
ربودن، بردن، گرفتن، قاپیدن
ربودن، توقیف کردن، گرفتن، چنگ زدن، قاپیدن، تصرف کردن
سرزنش کردن، گاز گرفتن، قاپیدن، گسیختن، چفت کردن، چسبیدن به، قاپ زدن، سخن نیشدار گفتن
از بین بردن، قاپیدن، چپاول کردن، بسرعت پایین امدن
فهمیدن، چنگ زدن، قاپیدن، بچنگ آوردن، فراچنگ کردن، گیر اوردن
درک کردن، توقیف کردن، غصب کردن، ضبط کردن، مبتلا کردن، قاپیدن، مصادره کردن، تصاحب کردن، به تصرف درآوردن، دچار حمله شدن
بدست اوردن، درک کردن، گرفتن، جلب کردن، از هوا گرفتن، فهمیدن، دچار شدن به، چنگ زدن، قاپیدن
ربودن، مسحور کردن، قاپیدن، از خود بیخود شدن، بعفت و ناموس تجاوز کردن
قاپیدن، غارت کردن، حرص زدن، با ولع بعلیدن
قاپیدن، نیشگون گرفتن
قاپیدن، دستگیر کردن
زدن، گرفتن، کوبیدن، قاپیدن، بدام انداختن، میخ سرپهن زدن، میخ زدن، با میخ کوبیدن، با میخ الصاق کردن
قاپیدن، بزور گرفتن، با شتاب گرفتن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
درود
ریشه ی بنواژه ی قاپیدن درپایه "کَپ" است که امروزه به ریخت کف در بنواژه های
[کف رفتن، کف زدن=ربودن، قاپیدن] هم دیده می شود.
از ریشه ی کپ، بنواژه ی کپیدن به چم ربودن ساخته شده:
در خون جگر بسی تپیدم/تا بوسه ای از لبش کپیدم
... [مشاهده متن کامل]
عنصری سده ی چهار.
کپ ( cap ) در واژه های capture و caption ( =گرفتن، ربودن ) نیز هست.
کپیدن در گذر زمان به قاپیدن دگردیس شده است.
ریشه ی کپ را ما در واژه ی کهن کَپی هم می بینینم،
کپی در زبان پهلوی به چم میمون بکار می رفت، میمون یا کپی در میان جانداران، جانوریست که با دستانش توان گرفتن و ربودن دارد.
کپی=قاپی=کفزن، قاپزن
ریشه ی بنواژه ی قاپیدن درپایه "کَپ" است که امروزه به ریخت کف در بنواژه های
[کف رفتن، کف زدن=ربودن، قاپیدن] هم دیده می شود.
از ریشه ی کپ، بنواژه ی کپیدن به چم ربودن ساخته شده:
در خون جگر بسی تپیدم/تا بوسه ای از لبش کپیدم
... [مشاهده متن کامل]
عنصری سده ی چهار.
کپ ( cap ) در واژه های capture و caption ( =گرفتن، ربودن ) نیز هست.
کپیدن در گذر زمان به قاپیدن دگردیس شده است.
ریشه ی کپ را ما در واژه ی کهن کَپی هم می بینینم،
کپی در زبان پهلوی به چم میمون بکار می رفت، میمون یا کپی در میان جانداران، جانوریست که با دستانش توان گرفتن و ربودن دارد.
کپی=قاپی=کفزن، قاپزن
واژه ی چاپیدن از ریشه هَپ البته واژه ی قاپیدن از ریشه ی چاپیدن هست.
صفحه 1637
لینک رو پایین کتاب فرهنگ واژه های اوستا
صفحه 1637
لینک رو پایین کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قاپیدن واژه ای تورکی است که از کار واژه قاپماق به چم ربودن گرفته شده ریشه آن قاپ بوده و به ریخت قاپیدن در پارسی بکار می رود در تورکی به گاز گرفتن جانوران هم قاپماق می گویند
منبع. عکس مسیر اشتقاق واژگان پارسی دکتر علی نورایی
واژه قاپیدن از ریشه ی واژه ی چاپیدن فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹




واژه قاپیدن از ریشه ی واژه ی چاپیدن فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹




واژه دزدیدن
معادل ابجد 79
تعداد حروف 6
تلفظ dozdidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: duztitan]
مختصات ( دُ دَ ) ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
معادل ابجد 79
تعداد حروف 6
تلفظ dozdidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: duztitan]
مختصات ( دُ دَ ) ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
به جای واژه قاپیدن می شود واژه دزدیدن رو به کار برود
منبع. فرهنگ عمید

منبع. فرهنگ عمید

واژگان فارسی
زبان فارسی زبانی از خانوادهٔ زبان هندو آریایی است و بسیاری از واژه های فارسی نو، از زبان نیا - هندواروپایی ریشه دارند. زبان فارسی برای ساختن واژه های نو از ریشهٔ واژه، به صورت گسترده، از روش های واژه سازی مانند گرفتن وندها و ترکیب ها بهره می برد. همچنین، زبان فارسی پیوند چشمگیری با زبان های دیگر داشته که در گذر زمان باعث ورود وام واژگان بسیاری به این زبان شده است.
... [مشاهده متن کامل]
فرایند واژه سازی
زبان فارسی در واژه سازی بسیار نیرومند است و از روش های چندگانه ای برای به کار بردن وندهای ترکیبی، بن فعل، نام واژه ( اسم ) و صفت برای ساختن یک واژهٔ نو سود می برد. در زبان فارسی بیشتر از پیوندهای اشتقاقی برای ساختن واژهٔ نوین و از در هم آمیختن نام واژه، صفت و بن فعل بهره برده می شود. واژگانی که از افزودن یک یا چند وند اشتقاقی همراه با یک بخش معنادار زبان ساخته شوند، مشتق نامیده می شوند. در زبان فارسی به فراوانی واژگان ترکیبی نیز به کار می روند، به گونه ای که با چسبیدن یک یا چند بخش معنادار زبان واژگان پیوندی ساخته می شوند که این شیوه در زبان آلمانی نیز به کار می رود. اگر در فرایند واژه سازی، چند وند اشتقاقی با چند بخش معنادار زبان در هم بیامیزند، و واژه ای ساخته شود به آن مشتق - مرکب گفته می شود. محمود حسابی ثابت کرده است که زبان فارسی توانایی برساختن بیش از ۲۲۶ میلیون واژه را داراست.
نمونه ای از واژه سازی با کمک بن مضارع در پیوند با وندهای اشتقاقی:
فارسی اجزاء تشکیل دهنده انگلیسی مقولهٔ دستوری
dān دان dān دان بن مضارع دانستن ( to know ) بن فعل
dāneš دانش dān - eš دان ش knowledge اسم
dānešmand دانشمند dān - eš - mand دان ش مند Scientist اسم
dānešg�h دانشگاه dān - eš - g�h دان ش گاه university اسم
dānešg�hi دانشگاهی dān - eš - gāh - i دان ش گاه ی pertaining to university; scholar; scholarly صفت
hamdānešgāhi هم دانشگاهی ham - dān - eš - gāh - i هم دان ش گاه ی university - mate اسم
dāneškade دانشکده dān - eš - kade دان ش کده faculty اسم
dānā دانا dān - ā دان ا wise, learned صفت
dānāyi دانایی dān - ā - i دان ا ی wisdom اسم
nādān نادان nā - dān نا دان ignorant; foolish صفت
nādāni نادانی nā - dān - i نا دان ی ignorance; foolishness اسم
dānande داننده dān - ande دان نده one who knows صفت
dānandegi دانندگی dān - ande - i دان نده ی knowing اسم
نمونه ای از واژه سازی با کمک بن ماضی در پیوند با وندهای اشتقاقی:
فارسی اجزاء تشکیل دهنده انگلیسی مقولهٔ دستوری
did دید did دید بن ماضی دیدن ( to see ) بن فعل
did دید did دید sight; vision اسم
didan دیدن did - an دید ن to see مصدر
didani دیدنی did - an - i دید ن ی worth seeing صفت
didār دیدار did - ār دید ار visit; act of meeting اسم
didāri دیداری did - ār - i دید ار ی visional, of the sense of sight صفت
dide دیده did - e دید ه seen; what seen صفت مفعولی؛ اسم
nādide ندیده n� - did - e ن دید ه what unseen اسم
didgāh دیدگاه did - g�h دید گاه point of view اسم
didebān دیدبان dide - bān دید بان watchman اسم
didebāni دیدبانی dide - bān - i دید بان ی watchman - ship اسم
اثرگذاری خارجی
وام واژه های بسیاری در زبان فارسی یافت می شود که بیشتر از زبان های عربی، انگلیسی، فرانسوی و زبان های ترکی به این زبان راه یافته اند. همچنین زبان فارسی نیز تأثیراتی بر واژگان زبان عربی، زبان های هندوایرانی و زبان های ترکی گذاشته است. شمار زیادی از واژه های فارسی نیز به واژگان زبان انگلیسی راه یافته اند.
اثرگذاری زبان عربی
حملهٔ اعراب به ایران دو سده ( از سدهٔ هفتم تا نهم میلادی ) به درازا کشید و زبان عربی در گذر زمان بر ایرانیان تحمیل شد و جایگزین زبان پهلوی شد. از آنجایی که کتاب های پهلوی به عربی برگردان شد، عربی به زبان روشنفکران تبدیل گشت، نویسندگان، شاعران و فیلسوفان نیز همانند مردم، بر آن شدند که به عربی سخن بگویند و بنویسند.
در این دورهٔ زمانی، بسیاری از واژگان عربی وارد زبان فارسی شد و واژگان بسیاری نیز از فارسی به زبان عربی راه پیدا کردند. زبان عربی تاکنون نفوذ گسترده ای بر واژگان فارسی داشته است، اما می شود گفت که نتوانسته تأثیری بر ساختار این زبان بگذارد. اگرچه بخش چشمگیری از واژگان فارسی، از جمله جمع های مکسر، دارای ریشهٔ عربی هستند، اما فرایند مورد استفاده برای ساختن این واژه ها از عربی به فارسی فارسی نیامده است و این واژه ها در فارسی زایا نیستند. برای نمونه، صورت جمع واژه �کتاب� در زبان عربی �کُتُب� است که از روش های مشتق گیری از ریشهٔ این واژه بدست می آید. این در حالی است که در فارسی برای نشان دادن صورت جمع واژهٔ �کتاب� تک واژ تصریفی �ها� به کار می رود ( کتاب ها ← کتاب ها ) . واژگان ریشه دار و همچنین نوواژگان زبان فارسی تنها از همین تک واژ برای جمع بستن سود می برند و روش های مشتق گیری از ریشهٔ واژگان عربی برای جمع بستن در فارسی کاربرد ندارد.
افزون بر این، از آنجایی که واژه های جمع مکسر که با کمک روش های تک واژشناسی عربی به دست آمده اند تنها بخش کوچکی از واژگان زبان فارسی را تشکیل می دهند ( نزدیک ۵٪ از پیکرهٔ شیراز ) ، نیازی به افزودن آن ها به دستور زبان فارسی نیست و این گروه از واژگان در واژه نامه های فارسی با نام بی قاعده فهرست می شوند.
اثرگذاری زبان های ترکی
نکتهٔ در خور نگرش دیگر، بودن واژگان ترکی ( دربرگیرندهٔ واژه های مغولی ) در زبان فارسی است. در درازای تاریخ، قلمرو فارسی زبانان، از جمله فلات ایران، فرمان روایی دودمان هایی با تبار و ریشهٔ ترکی - مغولی را به خود دیده است. غزنویان، سلجوقیان، تیموریان، و قاجاریان هر یک تأثیراتی بر فرهنگ و ادبیات فارسی گذاشته اند. ایلخانان مغول نیز ترک زبانان بیشتری را به فلات ایران آوردند که ستون های ارتش مغول را سازمان می دادند. به جز برخی نام گذاری های رسمی در درون دولت، ارتش و بازرگانی، این واژگان ترکی میان فارسی زبانان تا اندازه ای رواج دارد که بسیاری از آن ها ریشهٔ این واژه ها را غیر فارسی نمی دانند.
اثرگذاری فرانسوی و دیگر زبان های اروپایی
در چند سدهٔ گذشته، زبان فارسی وام واژه های بسیاری را از زبان های اروپایی و به ویژه فرانسوی گرفته است. بسیاری از این وام واژه ها تبار فرانسوی دارند و در فارسی، تلفظ فرانسوی آن ها گفته می شود. دیگر واژگان درآمده به زبان فارسی بیشتر از زبان های انگلیسی، ایتالیایی و آلمانی آمده اند. جدول زیر برخی از واژه های روامند فارسی/فرانسوی را نشان می دهد
توانایی واژه سازی
زبان های هندواروپایی دارای شمار کمی ریشه در حدود ۱۵۰۰ ( هزار و پانصد ) عدد و دارای تقریباً ۲۵۰ پیشوند ( Prefixe ) و در حدود ۶۰۰ پسوند ( Suffixe ) هستند که با اضافه کردن آن ها به اصل ریشه می توان واژه های دیگری ساخت. مثلاً از ریشهٔ �رو� می توان واژه های �پیشرو� و �پیشرفت� را با پیشوند �پیش�، و واژه های �روند� و �روال� و �رفتار� و �روش� را با پسوندهای �اند� و �ار� و �اش� ساخت. در این مثال، ملاحظه می کنیم که ریشهٔ �رو� به دو شکل آمده است: یکی �رو� و دیگری �رف�. با فرض این که از این تغییر شکل ریشه ها صرف نظر کنیم و تعداد ریشه ها را همان ۱۵۰۰ بگیریم، ترکیب آن ها با ۲۵۰ پیشوند، تعداد ۱۵۰۰ � ۲۵۰ = ۳۷۵٬۰۰۰ ( سیصد و هفتاد و پنج هزار ) واژه را به دست می دهد. اینک هر کدام از واژه هایی که به این ترتیب به دست آمده است را می توان با یک پسوند ترکیب کرد. مثلاً از واژهٔ �خودگذشته� که از پیشوند �خود� و ریشهٔ �گذشت� درست شده است، می توان واژهٔ �خودگذشتگی� را با افزودن پسوند �گی� به دست آورد و واژهٔ �پیشگفتار� را از پیشوند �پیش� و ریشهٔ �گفت� و پسوند �ار� به دست آورد. هرگاه ۳۷۵٬۰۰۰ واژه ای را که از ترکیب ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰ پیشوند به دست آمده است با ۶۰۰ پسوند ترکیب کنیم، تعداد واژه هایی که به دست می آید، می شود ۳۷۵٬۰۰۰ � ۶۰۰ = ۲۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ ( دویست و بیست و پنج میلیون ) . باید واژه هایی را که از ترکیب ریشه با پسوندهای تنها به دست می آید نیز حساب کرد که می شود ۱۵۰۰ � ۶۰۰ = ۹۰۰٬۰۰۰ ( نهصد هزار ) . پس جمع واژه هایی که فقط از ترکیب ریشه ها با پیشوندها و پسوندها به دست می آید، می شود: ۲۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ ۳۷۵٬۰۰۰ ۹۰۰٬۰۰۰ = ۲۲۶٬۲۷۵٬۰۰۰ یعنی دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. در این محاسبه فقط ترکیب ریشه ها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم، آن هم فقط با یکی از تلفظ های هر ریشه؛ ولی ترکیب های دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل ( مانند: پیاده رو ) و اسم با اسم ( مانند: خردپیشه ) و اسم با صفت ( مانند: روشن دل ) و فعل با فعل ( مانند: گفتگو ) و ترکیب های بسیار دیگر در نظر گرفته شده و اگر همهٔ ترکیب های ممکن را در زبان های هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژه هایی که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکتهٔ قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیون ها واژه فقط نیاز به فراگرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم، در صورتی که دیدیم در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست کم ۲۵۰۰۰ ریشه را از برداشت و قواعد پیچیدهٔ صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت. اساس توانایی زبان های هندواروپایی در یافتن واژه های علمی و بیان معانی همان است که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبان های هندواروپایی است و دارای همان ریشه ها و همان پیشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبان های مختلف هندواروپایی متفاوت است ولی این تفاوت ها طبق یک روالی پیدا شده است. توانایی ای که در هر زبان هندواروپایی وجود دارد، مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی، در زبان فارسی هم همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبان ها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به کار بردن آن ها بسیار ساده است. برای برگزیدن یک واژهٔ علمی در زبان فارسی فقط باید واژه ای را که در یکی از شاخه های زبان های هندواروپایی وجود دارد با شاخهٔ فارسی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.
این تعداد واژه ها به روش اشتقاقی به وجود می آید و اگر روش ترکیبی و اشتقاقی ترکیبی و علایم اختصاری را هم بدان اضافه کنیم حساب کنید چند واژه خواهیم داشت و برای یادگیری ده ها میلیون واژه، فقط ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند را باید حفظ کرد مقایسه کنید با حفظ ۲۵۰۰۰ ریشهٔ عربی! با توجه به این که زبان فارسی یکی از زبان های هند و اروپایی است همان ریشه ها و پسوندها و پیشوندها در این زبان نیز هست. محمود حسابی در پیشگفتار کتاب �وندها و گه واژه های فارسی� می نویسد که: �مطابق محاسبه به کمک ۱۵۰۰ ریشه و ۱۵۰ پیشوند و ۲۰۰ پسوند بر روی هم می توان ۴۵۰۰۰۰۰۰ واژهٔ دیگر ساخت. � ناگفته نماند این ها غیر از وندهای منسوخ و مهجور فارسی باستان است. بنابر آنچه گفته شد توانایی های زبان های یونانی و لاتین و آلمانی و انگلیسی و فرانسه و… در زبان فارسی هم هست برای ساخت یک واژهٔ علمی جدید در فارسی، تنها باید آن را با یکی از شاخه های زبان هند و اروپایی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.
منبع. توانمندی زبان فارسی در برابر زبان تازی ( عربی ) [پیوند مرده]
�ISKV - توانایی زبان فارسی در معادل سازی�. بایگانی شده از اصلی در ۹ مارس ۲۰۱۲. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
�جمعیة اللسان العربی الدولیة�. بایگانی شده از اصلی در ۹ مارس ۲۰۱۲. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
�توانایی زبان پارسی در برابر زبان عربی�. بایگانی شده از اصلی در ۷ اکتبر ۲۰۱۱. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
Doerfer: G. Doerfer, T�rkische und mongolische Elemente im Neupersischen. Vols. I - IV. Wiesbaden 1963 - 1975
John R. Perry, "Persian in the Safavid Period", Pembroke Papers 1996 ( 4 ) , pp. 269 - 283.
واژه های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، گروه واژه گزینی، چاپ و صحافی تندیس، چاپ اول 1377
درباره جعلیات آن شخص با گفتم
زبان فارسی معادل واژه داره این حرف منطقی نیست خیلی خیلی غیر منطقی درضمن آن منابع ها. قدیمی هستند به مرور زمان با پژوهش های تر شخص می شود کدام واژه واقعا فارسی کدام ترکی و عربی واقعا همه دشمنی با فرهنگ ایران زبان را واقعا قابل درک نیست چرا بخاطر چی بخ خدا برام عجبه
درباره واژه ق قاف قبلا گفتم واژه قاف ویدئو فرستادم استاد سیامک رستمی خودشان آذری هستند گفتند این واژه ق عربی هست بازهم ویدئو می گذارم
لینک https://www. instagram. com/reel/C3xVqkOuhXv/?igsh=MXQzNDB2bTRxOTB4ag==
در ایسناگرام ببینید آنها فکر می کنند این واژه ق غیر عربی است می فهمند عربی است. البته در این ویدئو درباره غ حرف می زنند ما صدای این غ به اشتباه به این ق می گویم
واژگان فارسی
زبان فارسی زبانی از خانوادهٔ زبان هندو آریایی است و بسیاری از واژه های فارسی نو، از زبان نیا - هندواروپایی ریشه دارند. زبان فارسی برای ساختن واژه های نو از ریشهٔ واژه، به صورت گسترده، از روش های واژه سازی مانند گرفتن وندها و ترکیب ها بهره می برد. همچنین، زبان فارسی پیوند چشمگیری با زبان های دیگر داشته که در گذر زمان باعث ورود وام واژگان بسیاری به این زبان شده است.
فرایند واژه سازی
زبان فارسی در واژه سازی بسیار نیرومند است و از روش های چندگانه ای برای به کار بردن وندهای ترکیبی، بن فعل، نام واژه ( اسم ) و صفت برای ساختن یک واژهٔ نو سود می برد. در زبان فارسی بیشتر از پیوندهای اشتقاقی برای ساختن واژهٔ نوین و از در هم آمیختن نام واژه، صفت و بن فعل بهره برده می شود. واژگانی که از افزودن یک یا چند وند اشتقاقی همراه با یک بخش معنادار زبان ساخته شوند، مشتق نامیده می شوند. در زبان فارسی به فراوانی واژگان ترکیبی نیز به کار می روند، به گونه ای که با چسبیدن یک یا چند بخش معنادار زبان واژگان پیوندی ساخته می شوند که این شیوه در زبان آلمانی نیز به کار می رود. اگر در فرایند واژه سازی، چند وند اشتقاقی با چند بخش معنادار زبان در هم بیامیزند، و واژه ای ساخته شود به آن مشتق - مرکب گفته می شود. محمود حسابی ثابت کرده است که زبان فارسی توانایی برساختن بیش از ۲۲۶ میلیون واژه را داراست.
نمونه ای از واژه سازی با کمک بن مضارع در پیوند با وندهای اشتقاقی:
فارسی اجزاء تشکیل دهنده انگلیسی مقولهٔ دستوری
dān دان dān دان بن مضارع دانستن ( to know ) بن فعل
dāneš دانش dān - eš دان ش knowledge اسم
dānešmand دانشمند dān - eš - mand دان ش مند Scientist اسم
dānešg�h دانشگاه dān - eš - g�h دان ش گاه university اسم
dānešg�hi دانشگاهی dān - eš - gāh - i دان ش گاه ی pertaining to university; scholar; scholarly صفت
hamdānešgāhi هم دانشگاهی ham - dān - eš - gāh - i هم دان ش گاه ی university - mate اسم
dāneškade دانشکده dān - eš - kade دان ش کده faculty اسم
dānā دانا dān - ā دان ا wise, learned صفت
dānāyi دانایی dān - ā - i دان ا ی wisdom اسم
nādān نادان nā - dān نا دان ignorant; foolish صفت
nādāni نادانی nā - dān - i نا دان ی ignorance; foolishness اسم
dānande داننده dān - ande دان نده one who knows صفت
dānandegi دانندگی dān - ande - i دان نده ی knowing اسم
نمونه ای از واژه سازی با کمک بن ماضی در پیوند با وندهای اشتقاقی:
فارسی اجزاء تشکیل دهنده انگلیسی مقولهٔ دستوری
did دید did دید بن ماضی دیدن ( to see ) بن فعل
did دید did دید sight; vision اسم
didan دیدن did - an دید ن to see مصدر
didani دیدنی did - an - i دید ن ی worth seeing صفت
didār دیدار did - ār دید ار visit; act of meeting اسم
didāri دیداری did - ār - i دید ار ی visional, of the sense of sight صفت
dide دیده did - e دید ه seen; what seen صفت مفعولی؛ اسم
nādide ندیده n� - did - e ن دید ه what unseen اسم
didgāh دیدگاه did - g�h دید گاه point of view اسم
didebān دیدبان dide - bān دید بان watchman اسم
didebāni دیدبانی dide - bān - i دید بان ی watchman - ship اسم
اثرگذاری خارجی
وام واژه های بسیاری در زبان فارسی یافت می شود که بیشتر از زبان های عربی، انگلیسی، فرانسوی و زبان های ترکی به این زبان راه یافته اند. همچنین زبان فارسی نیز تأثیراتی بر واژگان زبان عربی، زبان های هندوایرانی و زبان های ترکی گذاشته است. شمار زیادی از واژه های فارسی نیز به واژگان زبان انگلیسی راه یافته اند.
اثرگذاری زبان عربی
حملهٔ اعراب به ایران دو سده ( از سدهٔ هفتم تا نهم میلادی ) به درازا کشید و زبان عربی در گذر زمان بر ایرانیان تحمیل شد و جایگزین زبان پهلوی شد. از آنجایی که کتاب های پهلوی به عربی برگردان شد، عربی به زبان روشنفکران تبدیل گشت، نویسندگان، شاعران و فیلسوفان نیز همانند مردم، بر آن شدند که به عربی سخن بگویند و بنویسند.
در این دورهٔ زمانی، بسیاری از واژگان عربی وارد زبان فارسی شد و واژگان بسیاری نیز از فارسی به زبان عربی راه پیدا کردند. زبان عربی تاکنون نفوذ گسترده ای بر واژگان فارسی داشته است، اما می شود گفت که نتوانسته تأثیری بر ساختار این زبان بگذارد. اگرچه بخش چشمگیری از واژگان فارسی، از جمله جمع های مکسر، دارای ریشهٔ عربی هستند، اما فرایند مورد استفاده برای ساختن این واژه ها از عربی به فارسی فارسی نیامده است و این واژه ها در فارسی زایا نیستند. برای نمونه، صورت جمع واژه �کتاب� در زبان عربی �کُتُب� است که از روش های مشتق گیری از ریشهٔ این واژه بدست می آید. این در حالی است که در فارسی برای نشان دادن صورت جمع واژهٔ �کتاب� تک واژ تصریفی �ها� به کار می رود ( کتاب ها ← کتاب ها ) . واژگان ریشه دار و همچنین نوواژگان زبان فارسی تنها از همین تک واژ برای جمع بستن سود می برند و روش های مشتق گیری از ریشهٔ واژگان عربی برای جمع بستن در فارسی کاربرد ندارد.
افزون بر این، از آنجایی که واژه های جمع مکسر که با کمک روش های تک واژشناسی عربی به دست آمده اند تنها بخش کوچکی از واژگان زبان فارسی را تشکیل می دهند ( نزدیک ۵٪ از پیکرهٔ شیراز ) ، نیازی به افزودن آن ها به دستور زبان فارسی نیست و این گروه از واژگان در واژه نامه های فارسی با نام بی قاعده فهرست می شوند.
اثرگذاری زبان های ترکی
نکتهٔ در خور نگرش دیگر، بودن واژگان ترکی ( دربرگیرندهٔ واژه های مغولی ) در زبان فارسی است. در درازای تاریخ، قلمرو فارسی زبانان، از جمله فلات ایران، فرمان روایی دودمان هایی با تبار و ریشهٔ ترکی - مغولی را به خود دیده است. غزنویان، سلجوقیان، تیموریان، و قاجاریان هر یک تأثیراتی بر فرهنگ و ادبیات فارسی گذاشته اند. ایلخانان مغول نیز ترک زبانان بیشتری را به فلات ایران آوردند که ستون های ارتش مغول را سازمان می دادند. به جز برخی نام گذاری های رسمی در درون دولت، ارتش و بازرگانی، این واژگان ترکی میان فارسی زبانان تا اندازه ای رواج دارد که بسیاری از آن ها ریشهٔ این واژه ها را غیر فارسی نمی دانند.
اثرگذاری فرانسوی و دیگر زبان های اروپایی
در چند سدهٔ گذشته، زبان فارسی وام واژه های بسیاری را از زبان های اروپایی و به ویژه فرانسوی گرفته است. بسیاری از این وام واژه ها تبار فرانسوی دارند و در فارسی، تلفظ فرانسوی آن ها گفته می شود. دیگر واژگان درآمده به زبان فارسی بیشتر از زبان های انگلیسی، ایتالیایی و آلمانی آمده اند. جدول زیر برخی از واژه های روامند فارسی/فرانسوی را نشان می دهد
توانایی واژه سازی
زبان های هندواروپایی دارای شمار کمی ریشه در حدود ۱۵۰۰ ( هزار و پانصد ) عدد و دارای تقریباً ۲۵۰ پیشوند ( Prefixe ) و در حدود ۶۰۰ پسوند ( Suffixe ) هستند که با اضافه کردن آن ها به اصل ریشه می توان واژه های دیگری ساخت. مثلاً از ریشهٔ �رو� می توان واژه های �پیشرو� و �پیشرفت� را با پیشوند �پیش�، و واژه های �روند� و �روال� و �رفتار� و �روش� را با پسوندهای �اند� و �ار� و �اش� ساخت. در این مثال، ملاحظه می کنیم که ریشهٔ �رو� به دو شکل آمده است: یکی �رو� و دیگری �رف�. با فرض این که از این تغییر شکل ریشه ها صرف نظر کنیم و تعداد ریشه ها را همان ۱۵۰۰ بگیریم، ترکیب آن ها با ۲۵۰ پیشوند، تعداد ۱۵۰۰ � ۲۵۰ = ۳۷۵٬۰۰۰ ( سیصد و هفتاد و پنج هزار ) واژه را به دست می دهد. اینک هر کدام از واژه هایی که به این ترتیب به دست آمده است را می توان با یک پسوند ترکیب کرد. مثلاً از واژهٔ �خودگذشته� که از پیشوند �خود� و ریشهٔ �گذشت� درست شده است، می توان واژهٔ �خودگذشتگی� را با افزودن پسوند �گی� به دست آورد و واژهٔ �پیشگفتار� را از پیشوند �پیش� و ریشهٔ �گفت� و پسوند �ار� به دست آورد. هرگاه ۳۷۵٬۰۰۰ واژه ای را که از ترکیب ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰ پیشوند به دست آمده است با ۶۰۰ پسوند ترکیب کنیم، تعداد واژه هایی که به دست می آید، می شود ۳۷۵٬۰۰۰ � ۶۰۰ = ۲۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ ( دویست و بیست و پنج میلیون ) . باید واژه هایی را که از ترکیب ریشه با پسوندهای تنها به دست می آید نیز حساب کرد که می شود ۱۵۰۰ � ۶۰۰ = ۹۰۰٬۰۰۰ ( نهصد هزار ) . پس جمع واژه هایی که فقط از ترکیب ریشه ها با پیشوندها و پسوندها به دست می آید، می شود: ۲۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ ۳۷۵٬۰۰۰ ۹۰۰٬۰۰۰ = ۲۲۶٬۲۷۵٬۰۰۰ یعنی دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. در این محاسبه فقط ترکیب ریشه ها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم، آن هم فقط با یکی از تلفظ های هر ریشه؛ ولی ترکیب های دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل ( مانند: پیاده رو ) و اسم با اسم ( مانند: خردپیشه ) و اسم با صفت ( مانند: روشن دل ) و فعل با فعل ( مانند: گفتگو ) و ترکیب های بسیار دیگر در نظر گرفته شده و اگر همهٔ ترکیب های ممکن را در زبان های هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژه هایی که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکتهٔ قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیون ها واژه فقط نیاز به فراگرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم، در صورتی که دیدیم در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست کم ۲۵۰۰۰ ریشه را از برداشت و قواعد پیچیدهٔ صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت. اساس توانایی زبان های هندواروپایی در یافتن واژه های علمی و بیان معانی همان است که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبان های هندواروپایی است و دارای همان ریشه ها و همان پیشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبان های مختلف هندواروپایی متفاوت است ولی این تفاوت ها طبق یک روالی پیدا شده است. توانایی ای که در هر زبان هندواروپایی وجود دارد، مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی، در زبان فارسی هم همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبان ها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به کار بردن آن ها بسیار ساده است. برای برگزیدن یک واژهٔ علمی در زبان فارسی فقط باید واژه ای را که در یکی از شاخه های زبان های هندواروپایی وجود دارد با شاخهٔ فارسی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.
این تعداد واژه ها به روش اشتقاقی به وجود می آید و اگر روش ترکیبی و اشتقاقی ترکیبی و علایم اختصاری را هم بدان اضافه کنیم حساب کنید چند واژه خواهیم داشت و برای یادگیری ده ها میلیون واژه، فقط ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند را باید حفظ کرد مقایسه کنید با حفظ ۲۵۰۰۰ ریشهٔ عربی! با توجه به این که زبان فارسی یکی از زبان های هند و اروپایی است همان ریشه ها و پسوندها و پیشوندها در این زبان نیز هست. محمود حسابی در پیشگفتار کتاب �وندها و گه واژه های فارسی� می نویسد که: �مطابق محاسبه به کمک ۱۵۰۰ ریشه و ۱۵۰ پیشوند و ۲۰۰ پسوند بر روی هم می توان ۴۵۰۰۰۰۰۰ واژهٔ دیگر ساخت. � ناگفته نماند این ها غیر از وندهای منسوخ و مهجور فارسی باستان است. بنابر آنچه گفته شد توانایی های زبان های یونانی و لاتین و آلمانی و انگلیسی و فرانسه و… در زبان فارسی هم هست برای ساخت یک واژهٔ علمی جدید در فارسی، تنها باید آن را با یکی از شاخه های زبان هند و اروپایی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.
منبع. توانمندی زبان فارسی در برابر زبان تازی ( عربی ) [پیوند مرده]
�ISKV - توانایی زبان فارسی در معادل سازی�. بایگانی شده از اصلی در ۹ مارس ۲۰۱۲. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
�جمعیة اللسان العربی الدولیة�. بایگانی شده از اصلی در ۹ مارس ۲۰۱۲. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
�توانایی زبان پارسی در برابر زبان عربی�. بایگانی شده از اصلی در ۷ اکتبر ۲۰۱۱. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
Doerfer: G. Doerfer, T�rkische und mongolische Elemente im Neupersischen. Vols. I - IV. Wiesbaden 1963 - 1975
John R. Perry, "Persian in the Safavid Period", Pembroke Papers 1996 ( 4 ) , pp. 269 - 283.
واژه های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، گروه واژه گزینی، چاپ و صحافی تندیس، چاپ اول 1377
درباره جعلیات آن شخص با گفتم
زبان فارسی معادل واژه داره این حرف منطقی نیست خیلی خیلی غیر منطقی درضمن آن منابع ها. قدیمی هستند به مرور زمان با پژوهش های تر شخص می شود کدام واژه واقعا فارسی کدام ترکی و عربی واقعا همه دشمنی با فرهنگ ایران زبان را واقعا قابل درک نیست چرا بخاطر چی بخ خدا برام عجبه
درباره واژه ق قاف قبلا گفتم واژه قاف ویدئو فرستادم استاد سیامک رستمی خودشان آذری هستند گفتند این واژه ق عربی هست بازهم ویدئو می گذارم
لینک https://www. instagram. com/reel/C3xVqkOuhXv/?igsh=MXQzNDB2bTRxOTB4ag==
در ایسناگرام ببینید آنها فکر می کنند این واژه ق غیر عربی است می فهمند عربی است. البته در این ویدئو درباره غ حرف می زنند ما صدای این غ به اشتباه به این ق می گویم
من به دوستان این ویدئو رو معرفی می کنم در این ویدئو ژنتیک قوم ایرانی هست و اعراب ایرانی که شامل عرب خوزستان عرب زبان هستند همین طور ترک ها قوم دیگر قوم دیگر ایران است.
دوستان می توانند از طریق لینک ببینید
لینک
https://m. youtube. com/watch?v=A3ts - Lg8W3c
می شود به جای واژه ی قاپیدن واژه دزدیدن را به کار برود درضمن این حرف منطقی نیست در دری معادل وجود دارد
خواهش می کنم انتشارات بدهید
زبان فارسی زبانی از خانوادهٔ زبان هندو آریایی است و بسیاری از واژه های فارسی نو، از زبان نیا - هندواروپایی ریشه دارند. زبان فارسی برای ساختن واژه های نو از ریشهٔ واژه، به صورت گسترده، از روش های واژه سازی مانند گرفتن وندها و ترکیب ها بهره می برد. همچنین، زبان فارسی پیوند چشمگیری با زبان های دیگر داشته که در گذر زمان باعث ورود وام واژگان بسیاری به این زبان شده است.
... [مشاهده متن کامل]
فرایند واژه سازی
زبان فارسی در واژه سازی بسیار نیرومند است و از روش های چندگانه ای برای به کار بردن وندهای ترکیبی، بن فعل، نام واژه ( اسم ) و صفت برای ساختن یک واژهٔ نو سود می برد. در زبان فارسی بیشتر از پیوندهای اشتقاقی برای ساختن واژهٔ نوین و از در هم آمیختن نام واژه، صفت و بن فعل بهره برده می شود. واژگانی که از افزودن یک یا چند وند اشتقاقی همراه با یک بخش معنادار زبان ساخته شوند، مشتق نامیده می شوند. در زبان فارسی به فراوانی واژگان ترکیبی نیز به کار می روند، به گونه ای که با چسبیدن یک یا چند بخش معنادار زبان واژگان پیوندی ساخته می شوند که این شیوه در زبان آلمانی نیز به کار می رود. اگر در فرایند واژه سازی، چند وند اشتقاقی با چند بخش معنادار زبان در هم بیامیزند، و واژه ای ساخته شود به آن مشتق - مرکب گفته می شود. محمود حسابی ثابت کرده است که زبان فارسی توانایی برساختن بیش از ۲۲۶ میلیون واژه را داراست.
نمونه ای از واژه سازی با کمک بن مضارع در پیوند با وندهای اشتقاقی:
فارسی اجزاء تشکیل دهنده انگلیسی مقولهٔ دستوری
dān دان dān دان بن مضارع دانستن ( to know ) بن فعل
dāneš دانش dān - eš دان ش knowledge اسم
dānešmand دانشمند dān - eš - mand دان ش مند Scientist اسم
dānešg�h دانشگاه dān - eš - g�h دان ش گاه university اسم
dānešg�hi دانشگاهی dān - eš - gāh - i دان ش گاه ی pertaining to university; scholar; scholarly صفت
hamdānešgāhi هم دانشگاهی ham - dān - eš - gāh - i هم دان ش گاه ی university - mate اسم
dāneškade دانشکده dān - eš - kade دان ش کده faculty اسم
dānā دانا dān - ā دان ا wise, learned صفت
dānāyi دانایی dān - ā - i دان ا ی wisdom اسم
nādān نادان nā - dān نا دان ignorant; foolish صفت
nādāni نادانی nā - dān - i نا دان ی ignorance; foolishness اسم
dānande داننده dān - ande دان نده one who knows صفت
dānandegi دانندگی dān - ande - i دان نده ی knowing اسم
نمونه ای از واژه سازی با کمک بن ماضی در پیوند با وندهای اشتقاقی:
فارسی اجزاء تشکیل دهنده انگلیسی مقولهٔ دستوری
did دید did دید بن ماضی دیدن ( to see ) بن فعل
did دید did دید sight; vision اسم
didan دیدن did - an دید ن to see مصدر
didani دیدنی did - an - i دید ن ی worth seeing صفت
didār دیدار did - ār دید ار visit; act of meeting اسم
didāri دیداری did - ār - i دید ار ی visional, of the sense of sight صفت
dide دیده did - e دید ه seen; what seen صفت مفعولی؛ اسم
nādide ندیده n� - did - e ن دید ه what unseen اسم
didgāh دیدگاه did - g�h دید گاه point of view اسم
didebān دیدبان dide - bān دید بان watchman اسم
didebāni دیدبانی dide - bān - i دید بان ی watchman - ship اسم
اثرگذاری خارجی
وام واژه های بسیاری در زبان فارسی یافت می شود که بیشتر از زبان های عربی، انگلیسی، فرانسوی و زبان های ترکی به این زبان راه یافته اند. همچنین زبان فارسی نیز تأثیراتی بر واژگان زبان عربی، زبان های هندوایرانی و زبان های ترکی گذاشته است. شمار زیادی از واژه های فارسی نیز به واژگان زبان انگلیسی راه یافته اند.
اثرگذاری زبان عربی
حملهٔ اعراب به ایران دو سده ( از سدهٔ هفتم تا نهم میلادی ) به درازا کشید و زبان عربی در گذر زمان بر ایرانیان تحمیل شد و جایگزین زبان پهلوی شد. از آنجایی که کتاب های پهلوی به عربی برگردان شد، عربی به زبان روشنفکران تبدیل گشت، نویسندگان، شاعران و فیلسوفان نیز همانند مردم، بر آن شدند که به عربی سخن بگویند و بنویسند.
در این دورهٔ زمانی، بسیاری از واژگان عربی وارد زبان فارسی شد و واژگان بسیاری نیز از فارسی به زبان عربی راه پیدا کردند. زبان عربی تاکنون نفوذ گسترده ای بر واژگان فارسی داشته است، اما می شود گفت که نتوانسته تأثیری بر ساختار این زبان بگذارد. اگرچه بخش چشمگیری از واژگان فارسی، از جمله جمع های مکسر، دارای ریشهٔ عربی هستند، اما فرایند مورد استفاده برای ساختن این واژه ها از عربی به فارسی فارسی نیامده است و این واژه ها در فارسی زایا نیستند. برای نمونه، صورت جمع واژه �کتاب� در زبان عربی �کُتُب� است که از روش های مشتق گیری از ریشهٔ این واژه بدست می آید. این در حالی است که در فارسی برای نشان دادن صورت جمع واژهٔ �کتاب� تک واژ تصریفی �ها� به کار می رود ( کتاب ها ← کتاب ها ) . واژگان ریشه دار و همچنین نوواژگان زبان فارسی تنها از همین تک واژ برای جمع بستن سود می برند و روش های مشتق گیری از ریشهٔ واژگان عربی برای جمع بستن در فارسی کاربرد ندارد.
افزون بر این، از آنجایی که واژه های جمع مکسر که با کمک روش های تک واژشناسی عربی به دست آمده اند تنها بخش کوچکی از واژگان زبان فارسی را تشکیل می دهند ( نزدیک ۵٪ از پیکرهٔ شیراز ) ، نیازی به افزودن آن ها به دستور زبان فارسی نیست و این گروه از واژگان در واژه نامه های فارسی با نام بی قاعده فهرست می شوند.
اثرگذاری زبان های ترکی
نکتهٔ در خور نگرش دیگر، بودن واژگان ترکی ( دربرگیرندهٔ واژه های مغولی ) در زبان فارسی است. در درازای تاریخ، قلمرو فارسی زبانان، از جمله فلات ایران، فرمان روایی دودمان هایی با تبار و ریشهٔ ترکی - مغولی را به خود دیده است. غزنویان، سلجوقیان، تیموریان، و قاجاریان هر یک تأثیراتی بر فرهنگ و ادبیات فارسی گذاشته اند. ایلخانان مغول نیز ترک زبانان بیشتری را به فلات ایران آوردند که ستون های ارتش مغول را سازمان می دادند. به جز برخی نام گذاری های رسمی در درون دولت، ارتش و بازرگانی، این واژگان ترکی میان فارسی زبانان تا اندازه ای رواج دارد که بسیاری از آن ها ریشهٔ این واژه ها را غیر فارسی نمی دانند.
اثرگذاری فرانسوی و دیگر زبان های اروپایی
در چند سدهٔ گذشته، زبان فارسی وام واژه های بسیاری را از زبان های اروپایی و به ویژه فرانسوی گرفته است. بسیاری از این وام واژه ها تبار فرانسوی دارند و در فارسی، تلفظ فرانسوی آن ها گفته می شود. دیگر واژگان درآمده به زبان فارسی بیشتر از زبان های انگلیسی، ایتالیایی و آلمانی آمده اند. جدول زیر برخی از واژه های روامند فارسی/فرانسوی را نشان می دهد
توانایی واژه سازی
زبان های هندواروپایی دارای شمار کمی ریشه در حدود ۱۵۰۰ ( هزار و پانصد ) عدد و دارای تقریباً ۲۵۰ پیشوند ( Prefixe ) و در حدود ۶۰۰ پسوند ( Suffixe ) هستند که با اضافه کردن آن ها به اصل ریشه می توان واژه های دیگری ساخت. مثلاً از ریشهٔ �رو� می توان واژه های �پیشرو� و �پیشرفت� را با پیشوند �پیش�، و واژه های �روند� و �روال� و �رفتار� و �روش� را با پسوندهای �اند� و �ار� و �اش� ساخت. در این مثال، ملاحظه می کنیم که ریشهٔ �رو� به دو شکل آمده است: یکی �رو� و دیگری �رف�. با فرض این که از این تغییر شکل ریشه ها صرف نظر کنیم و تعداد ریشه ها را همان ۱۵۰۰ بگیریم، ترکیب آن ها با ۲۵۰ پیشوند، تعداد ۱۵۰۰ � ۲۵۰ = ۳۷۵٬۰۰۰ ( سیصد و هفتاد و پنج هزار ) واژه را به دست می دهد. اینک هر کدام از واژه هایی که به این ترتیب به دست آمده است را می توان با یک پسوند ترکیب کرد. مثلاً از واژهٔ �خودگذشته� که از پیشوند �خود� و ریشهٔ �گذشت� درست شده است، می توان واژهٔ �خودگذشتگی� را با افزودن پسوند �گی� به دست آورد و واژهٔ �پیشگفتار� را از پیشوند �پیش� و ریشهٔ �گفت� و پسوند �ار� به دست آورد. هرگاه ۳۷۵٬۰۰۰ واژه ای را که از ترکیب ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰ پیشوند به دست آمده است با ۶۰۰ پسوند ترکیب کنیم، تعداد واژه هایی که به دست می آید، می شود ۳۷۵٬۰۰۰ � ۶۰۰ = ۲۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ ( دویست و بیست و پنج میلیون ) . باید واژه هایی را که از ترکیب ریشه با پسوندهای تنها به دست می آید نیز حساب کرد که می شود ۱۵۰۰ � ۶۰۰ = ۹۰۰٬۰۰۰ ( نهصد هزار ) . پس جمع واژه هایی که فقط از ترکیب ریشه ها با پیشوندها و پسوندها به دست می آید، می شود: ۲۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ ۳۷۵٬۰۰۰ ۹۰۰٬۰۰۰ = ۲۲۶٬۲۷۵٬۰۰۰ یعنی دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. در این محاسبه فقط ترکیب ریشه ها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم، آن هم فقط با یکی از تلفظ های هر ریشه؛ ولی ترکیب های دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل ( مانند: پیاده رو ) و اسم با اسم ( مانند: خردپیشه ) و اسم با صفت ( مانند: روشن دل ) و فعل با فعل ( مانند: گفتگو ) و ترکیب های بسیار دیگر در نظر گرفته شده و اگر همهٔ ترکیب های ممکن را در زبان های هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژه هایی که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکتهٔ قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیون ها واژه فقط نیاز به فراگرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم، در صورتی که دیدیم در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست کم ۲۵۰۰۰ ریشه را از برداشت و قواعد پیچیدهٔ صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت. اساس توانایی زبان های هندواروپایی در یافتن واژه های علمی و بیان معانی همان است که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبان های هندواروپایی است و دارای همان ریشه ها و همان پیشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبان های مختلف هندواروپایی متفاوت است ولی این تفاوت ها طبق یک روالی پیدا شده است. توانایی ای که در هر زبان هندواروپایی وجود دارد، مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی، در زبان فارسی هم همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبان ها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به کار بردن آن ها بسیار ساده است. برای برگزیدن یک واژهٔ علمی در زبان فارسی فقط باید واژه ای را که در یکی از شاخه های زبان های هندواروپایی وجود دارد با شاخهٔ فارسی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.
این تعداد واژه ها به روش اشتقاقی به وجود می آید و اگر روش ترکیبی و اشتقاقی ترکیبی و علایم اختصاری را هم بدان اضافه کنیم حساب کنید چند واژه خواهیم داشت و برای یادگیری ده ها میلیون واژه، فقط ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند را باید حفظ کرد مقایسه کنید با حفظ ۲۵۰۰۰ ریشهٔ عربی! با توجه به این که زبان فارسی یکی از زبان های هند و اروپایی است همان ریشه ها و پسوندها و پیشوندها در این زبان نیز هست. محمود حسابی در پیشگفتار کتاب �وندها و گه واژه های فارسی� می نویسد که: �مطابق محاسبه به کمک ۱۵۰۰ ریشه و ۱۵۰ پیشوند و ۲۰۰ پسوند بر روی هم می توان ۴۵۰۰۰۰۰۰ واژهٔ دیگر ساخت. � ناگفته نماند این ها غیر از وندهای منسوخ و مهجور فارسی باستان است. بنابر آنچه گفته شد توانایی های زبان های یونانی و لاتین و آلمانی و انگلیسی و فرانسه و… در زبان فارسی هم هست برای ساخت یک واژهٔ علمی جدید در فارسی، تنها باید آن را با یکی از شاخه های زبان هند و اروپایی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.
منبع. توانمندی زبان فارسی در برابر زبان تازی ( عربی ) [پیوند مرده]
�ISKV - توانایی زبان فارسی در معادل سازی�. بایگانی شده از اصلی در ۹ مارس ۲۰۱۲. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
�جمعیة اللسان العربی الدولیة�. بایگانی شده از اصلی در ۹ مارس ۲۰۱۲. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
�توانایی زبان پارسی در برابر زبان عربی�. بایگانی شده از اصلی در ۷ اکتبر ۲۰۱۱. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
واژه های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، گروه واژه گزینی، چاپ و صحافی تندیس، چاپ اول 1377
درباره جعلیات آن شخص با گفتم
زبان فارسی معادل واژه داره این حرف منطقی نیست خیلی خیلی غیر منطقی درضمن آن منابع ها. قدیمی هستند به مرور زمان با پژوهش های تر شخص می شود کدام واژه واقعا فارسی کدام ترکی و عربی واقعا همه دشمنی با فرهنگ ایران زبان را واقعا قابل درک نیست چرا بخاطر چی بخ خدا برام عجبه
درباره واژه ق قاف قبلا گفتم واژه قاف ویدئو فرستادم استاد سیامک رستمی خودشان آذری هستند گفتند این واژه ق عربی هست بازهم ویدئو می گذارم
لینک https://www. instagram. com/reel/C3xVqkOuhXv/?igsh=MXQzNDB2bTRxOTB4ag==
در ایسناگرام ببینید آنها فکر می کنند این واژه ق غیر عربی است می فهمند عربی است. البته در این ویدئو درباره غ حرف می زنند ما صدای این غ به اشتباه به این ق می گویم
واژگان فارسی
زبان فارسی زبانی از خانوادهٔ زبان هندو آریایی است و بسیاری از واژه های فارسی نو، از زبان نیا - هندواروپایی ریشه دارند. زبان فارسی برای ساختن واژه های نو از ریشهٔ واژه، به صورت گسترده، از روش های واژه سازی مانند گرفتن وندها و ترکیب ها بهره می برد. همچنین، زبان فارسی پیوند چشمگیری با زبان های دیگر داشته که در گذر زمان باعث ورود وام واژگان بسیاری به این زبان شده است.
فرایند واژه سازی
زبان فارسی در واژه سازی بسیار نیرومند است و از روش های چندگانه ای برای به کار بردن وندهای ترکیبی، بن فعل، نام واژه ( اسم ) و صفت برای ساختن یک واژهٔ نو سود می برد. در زبان فارسی بیشتر از پیوندهای اشتقاقی برای ساختن واژهٔ نوین و از در هم آمیختن نام واژه، صفت و بن فعل بهره برده می شود. واژگانی که از افزودن یک یا چند وند اشتقاقی همراه با یک بخش معنادار زبان ساخته شوند، مشتق نامیده می شوند. در زبان فارسی به فراوانی واژگان ترکیبی نیز به کار می روند، به گونه ای که با چسبیدن یک یا چند بخش معنادار زبان واژگان پیوندی ساخته می شوند که این شیوه در زبان آلمانی نیز به کار می رود. اگر در فرایند واژه سازی، چند وند اشتقاقی با چند بخش معنادار زبان در هم بیامیزند، و واژه ای ساخته شود به آن مشتق - مرکب گفته می شود. محمود حسابی ثابت کرده است که زبان فارسی توانایی برساختن بیش از ۲۲۶ میلیون واژه را داراست.
نمونه ای از واژه سازی با کمک بن مضارع در پیوند با وندهای اشتقاقی:
فارسی اجزاء تشکیل دهنده انگلیسی مقولهٔ دستوری
dān دان dān دان بن مضارع دانستن ( to know ) بن فعل
dāneš دانش dān - eš دان ش knowledge اسم
dānešmand دانشمند dān - eš - mand دان ش مند Scientist اسم
dānešg�h دانشگاه dān - eš - g�h دان ش گاه university اسم
dānešg�hi دانشگاهی dān - eš - gāh - i دان ش گاه ی pertaining to university; scholar; scholarly صفت
hamdānešgāhi هم دانشگاهی ham - dān - eš - gāh - i هم دان ش گاه ی university - mate اسم
dāneškade دانشکده dān - eš - kade دان ش کده faculty اسم
dānā دانا dān - ā دان ا wise, learned صفت
dānāyi دانایی dān - ā - i دان ا ی wisdom اسم
nādān نادان nā - dān نا دان ignorant; foolish صفت
nādāni نادانی nā - dān - i نا دان ی ignorance; foolishness اسم
dānande داننده dān - ande دان نده one who knows صفت
dānandegi دانندگی dān - ande - i دان نده ی knowing اسم
نمونه ای از واژه سازی با کمک بن ماضی در پیوند با وندهای اشتقاقی:
فارسی اجزاء تشکیل دهنده انگلیسی مقولهٔ دستوری
did دید did دید بن ماضی دیدن ( to see ) بن فعل
did دید did دید sight; vision اسم
didan دیدن did - an دید ن to see مصدر
didani دیدنی did - an - i دید ن ی worth seeing صفت
didār دیدار did - ār دید ار visit; act of meeting اسم
didāri دیداری did - ār - i دید ار ی visional, of the sense of sight صفت
dide دیده did - e دید ه seen; what seen صفت مفعولی؛ اسم
nādide ندیده n� - did - e ن دید ه what unseen اسم
didgāh دیدگاه did - g�h دید گاه point of view اسم
didebān دیدبان dide - bān دید بان watchman اسم
didebāni دیدبانی dide - bān - i دید بان ی watchman - ship اسم
اثرگذاری خارجی
وام واژه های بسیاری در زبان فارسی یافت می شود که بیشتر از زبان های عربی، انگلیسی، فرانسوی و زبان های ترکی به این زبان راه یافته اند. همچنین زبان فارسی نیز تأثیراتی بر واژگان زبان عربی، زبان های هندوایرانی و زبان های ترکی گذاشته است. شمار زیادی از واژه های فارسی نیز به واژگان زبان انگلیسی راه یافته اند.
اثرگذاری زبان عربی
حملهٔ اعراب به ایران دو سده ( از سدهٔ هفتم تا نهم میلادی ) به درازا کشید و زبان عربی در گذر زمان بر ایرانیان تحمیل شد و جایگزین زبان پهلوی شد. از آنجایی که کتاب های پهلوی به عربی برگردان شد، عربی به زبان روشنفکران تبدیل گشت، نویسندگان، شاعران و فیلسوفان نیز همانند مردم، بر آن شدند که به عربی سخن بگویند و بنویسند.
در این دورهٔ زمانی، بسیاری از واژگان عربی وارد زبان فارسی شد و واژگان بسیاری نیز از فارسی به زبان عربی راه پیدا کردند. زبان عربی تاکنون نفوذ گسترده ای بر واژگان فارسی داشته است، اما می شود گفت که نتوانسته تأثیری بر ساختار این زبان بگذارد. اگرچه بخش چشمگیری از واژگان فارسی، از جمله جمع های مکسر، دارای ریشهٔ عربی هستند، اما فرایند مورد استفاده برای ساختن این واژه ها از عربی به فارسی فارسی نیامده است و این واژه ها در فارسی زایا نیستند. برای نمونه، صورت جمع واژه �کتاب� در زبان عربی �کُتُب� است که از روش های مشتق گیری از ریشهٔ این واژه بدست می آید. این در حالی است که در فارسی برای نشان دادن صورت جمع واژهٔ �کتاب� تک واژ تصریفی �ها� به کار می رود ( کتاب ها ← کتاب ها ) . واژگان ریشه دار و همچنین نوواژگان زبان فارسی تنها از همین تک واژ برای جمع بستن سود می برند و روش های مشتق گیری از ریشهٔ واژگان عربی برای جمع بستن در فارسی کاربرد ندارد.
افزون بر این، از آنجایی که واژه های جمع مکسر که با کمک روش های تک واژشناسی عربی به دست آمده اند تنها بخش کوچکی از واژگان زبان فارسی را تشکیل می دهند ( نزدیک ۵٪ از پیکرهٔ شیراز ) ، نیازی به افزودن آن ها به دستور زبان فارسی نیست و این گروه از واژگان در واژه نامه های فارسی با نام بی قاعده فهرست می شوند.
اثرگذاری زبان های ترکی
نکتهٔ در خور نگرش دیگر، بودن واژگان ترکی ( دربرگیرندهٔ واژه های مغولی ) در زبان فارسی است. در درازای تاریخ، قلمرو فارسی زبانان، از جمله فلات ایران، فرمان روایی دودمان هایی با تبار و ریشهٔ ترکی - مغولی را به خود دیده است. غزنویان، سلجوقیان، تیموریان، و قاجاریان هر یک تأثیراتی بر فرهنگ و ادبیات فارسی گذاشته اند. ایلخانان مغول نیز ترک زبانان بیشتری را به فلات ایران آوردند که ستون های ارتش مغول را سازمان می دادند. به جز برخی نام گذاری های رسمی در درون دولت، ارتش و بازرگانی، این واژگان ترکی میان فارسی زبانان تا اندازه ای رواج دارد که بسیاری از آن ها ریشهٔ این واژه ها را غیر فارسی نمی دانند.
اثرگذاری فرانسوی و دیگر زبان های اروپایی
در چند سدهٔ گذشته، زبان فارسی وام واژه های بسیاری را از زبان های اروپایی و به ویژه فرانسوی گرفته است. بسیاری از این وام واژه ها تبار فرانسوی دارند و در فارسی، تلفظ فرانسوی آن ها گفته می شود. دیگر واژگان درآمده به زبان فارسی بیشتر از زبان های انگلیسی، ایتالیایی و آلمانی آمده اند. جدول زیر برخی از واژه های روامند فارسی/فرانسوی را نشان می دهد
توانایی واژه سازی
زبان های هندواروپایی دارای شمار کمی ریشه در حدود ۱۵۰۰ ( هزار و پانصد ) عدد و دارای تقریباً ۲۵۰ پیشوند ( Prefixe ) و در حدود ۶۰۰ پسوند ( Suffixe ) هستند که با اضافه کردن آن ها به اصل ریشه می توان واژه های دیگری ساخت. مثلاً از ریشهٔ �رو� می توان واژه های �پیشرو� و �پیشرفت� را با پیشوند �پیش�، و واژه های �روند� و �روال� و �رفتار� و �روش� را با پسوندهای �اند� و �ار� و �اش� ساخت. در این مثال، ملاحظه می کنیم که ریشهٔ �رو� به دو شکل آمده است: یکی �رو� و دیگری �رف�. با فرض این که از این تغییر شکل ریشه ها صرف نظر کنیم و تعداد ریشه ها را همان ۱۵۰۰ بگیریم، ترکیب آن ها با ۲۵۰ پیشوند، تعداد ۱۵۰۰ � ۲۵۰ = ۳۷۵٬۰۰۰ ( سیصد و هفتاد و پنج هزار ) واژه را به دست می دهد. اینک هر کدام از واژه هایی که به این ترتیب به دست آمده است را می توان با یک پسوند ترکیب کرد. مثلاً از واژهٔ �خودگذشته� که از پیشوند �خود� و ریشهٔ �گذشت� درست شده است، می توان واژهٔ �خودگذشتگی� را با افزودن پسوند �گی� به دست آورد و واژهٔ �پیشگفتار� را از پیشوند �پیش� و ریشهٔ �گفت� و پسوند �ار� به دست آورد. هرگاه ۳۷۵٬۰۰۰ واژه ای را که از ترکیب ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰ پیشوند به دست آمده است با ۶۰۰ پسوند ترکیب کنیم، تعداد واژه هایی که به دست می آید، می شود ۳۷۵٬۰۰۰ � ۶۰۰ = ۲۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ ( دویست و بیست و پنج میلیون ) . باید واژه هایی را که از ترکیب ریشه با پسوندهای تنها به دست می آید نیز حساب کرد که می شود ۱۵۰۰ � ۶۰۰ = ۹۰۰٬۰۰۰ ( نهصد هزار ) . پس جمع واژه هایی که فقط از ترکیب ریشه ها با پیشوندها و پسوندها به دست می آید، می شود: ۲۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ ۳۷۵٬۰۰۰ ۹۰۰٬۰۰۰ = ۲۲۶٬۲۷۵٬۰۰۰ یعنی دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. در این محاسبه فقط ترکیب ریشه ها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم، آن هم فقط با یکی از تلفظ های هر ریشه؛ ولی ترکیب های دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل ( مانند: پیاده رو ) و اسم با اسم ( مانند: خردپیشه ) و اسم با صفت ( مانند: روشن دل ) و فعل با فعل ( مانند: گفتگو ) و ترکیب های بسیار دیگر در نظر گرفته شده و اگر همهٔ ترکیب های ممکن را در زبان های هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژه هایی که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکتهٔ قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیون ها واژه فقط نیاز به فراگرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم، در صورتی که دیدیم در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست کم ۲۵۰۰۰ ریشه را از برداشت و قواعد پیچیدهٔ صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت. اساس توانایی زبان های هندواروپایی در یافتن واژه های علمی و بیان معانی همان است که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبان های هندواروپایی است و دارای همان ریشه ها و همان پیشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبان های مختلف هندواروپایی متفاوت است ولی این تفاوت ها طبق یک روالی پیدا شده است. توانایی ای که در هر زبان هندواروپایی وجود دارد، مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی، در زبان فارسی هم همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبان ها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به کار بردن آن ها بسیار ساده است. برای برگزیدن یک واژهٔ علمی در زبان فارسی فقط باید واژه ای را که در یکی از شاخه های زبان های هندواروپایی وجود دارد با شاخهٔ فارسی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.
این تعداد واژه ها به روش اشتقاقی به وجود می آید و اگر روش ترکیبی و اشتقاقی ترکیبی و علایم اختصاری را هم بدان اضافه کنیم حساب کنید چند واژه خواهیم داشت و برای یادگیری ده ها میلیون واژه، فقط ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند را باید حفظ کرد مقایسه کنید با حفظ ۲۵۰۰۰ ریشهٔ عربی! با توجه به این که زبان فارسی یکی از زبان های هند و اروپایی است همان ریشه ها و پسوندها و پیشوندها در این زبان نیز هست. محمود حسابی در پیشگفتار کتاب �وندها و گه واژه های فارسی� می نویسد که: �مطابق محاسبه به کمک ۱۵۰۰ ریشه و ۱۵۰ پیشوند و ۲۰۰ پسوند بر روی هم می توان ۴۵۰۰۰۰۰۰ واژهٔ دیگر ساخت. � ناگفته نماند این ها غیر از وندهای منسوخ و مهجور فارسی باستان است. بنابر آنچه گفته شد توانایی های زبان های یونانی و لاتین و آلمانی و انگلیسی و فرانسه و… در زبان فارسی هم هست برای ساخت یک واژهٔ علمی جدید در فارسی، تنها باید آن را با یکی از شاخه های زبان هند و اروپایی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.
منبع. توانمندی زبان فارسی در برابر زبان تازی ( عربی ) [پیوند مرده]
�ISKV - توانایی زبان فارسی در معادل سازی�. بایگانی شده از اصلی در ۹ مارس ۲۰۱۲. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
�جمعیة اللسان العربی الدولیة�. بایگانی شده از اصلی در ۹ مارس ۲۰۱۲. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
�توانایی زبان پارسی در برابر زبان عربی�. بایگانی شده از اصلی در ۷ اکتبر ۲۰۱۱. دریافت شده در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
واژه های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، گروه واژه گزینی، چاپ و صحافی تندیس، چاپ اول 1377
درباره جعلیات آن شخص با گفتم
زبان فارسی معادل واژه داره این حرف منطقی نیست خیلی خیلی غیر منطقی درضمن آن منابع ها. قدیمی هستند به مرور زمان با پژوهش های تر شخص می شود کدام واژه واقعا فارسی کدام ترکی و عربی واقعا همه دشمنی با فرهنگ ایران زبان را واقعا قابل درک نیست چرا بخاطر چی بخ خدا برام عجبه
درباره واژه ق قاف قبلا گفتم واژه قاف ویدئو فرستادم استاد سیامک رستمی خودشان آذری هستند گفتند این واژه ق عربی هست بازهم ویدئو می گذارم
لینک https://www. instagram. com/reel/C3xVqkOuhXv/?igsh=MXQzNDB2bTRxOTB4ag==
در ایسناگرام ببینید آنها فکر می کنند این واژه ق غیر عربی است می فهمند عربی است. البته در این ویدئو درباره غ حرف می زنند ما صدای این غ به اشتباه به این ق می گویم
من به دوستان این ویدئو رو معرفی می کنم در این ویدئو ژنتیک قوم ایرانی هست و اعراب ایرانی که شامل عرب خوزستان عرب زبان هستند همین طور ترک ها قوم دیگر قوم دیگر ایران است.
دوستان می توانند از طریق لینک ببینید
لینک
می شود به جای واژه ی قاپیدن واژه دزدیدن را به کار برود درضمن این حرف منطقی نیست در دری معادل وجود دارد
خواهش می کنم انتشارات بدهید
در پاسخ به کاربر آتوسا بختیاری :
1 - شما هر بار با یک نام کاربری عقب ماندگی خود را نمایان می نمایید .
2 - هر بار ملاک خود را کتاب شاهمرسی که بدون اشاره به منبع بوده می نمایید.
3 - - واژه های فارسی را که با لهجه خود تغییر داده اید مال خود می دانید .
... [مشاهده متن کامل]
4 - بدون آگاهی و دانش از چیزهایی که وجود ندارند دفاع می نمایید.
5 - اگر کمی مطالعه داشتید نوشته های مرا می فهمیدید هر چند این بسیار از فردی همانند شما بعید می باشد .
6 - برای واژه های ترکی نخستین منبع دیوان لغات الترک نوشته کاشغری می باشد که خود منبعی برای نوشته هایش ذکر ننموده و تنها گفته به سرزمینهای ترک زبان رفته ام و شنیده های خود را از هر قوم ترک در این کتاب آورده ام .
7 - واژه �برسلان� در همین کتاب آمده است .
8 - مهمترین منبع به روز واژه های ترکی کتاب سوان نیشانیان می باشد که در این کتاب همه واژه های نوشته شده شما فارسی ذکر شده است.
9 - بهتر است درباره پیشینه خود بیشتر بخوانید .
1 - شما هر بار با یک نام کاربری عقب ماندگی خود را نمایان می نمایید .
2 - هر بار ملاک خود را کتاب شاهمرسی که بدون اشاره به منبع بوده می نمایید.
3 - - واژه های فارسی را که با لهجه خود تغییر داده اید مال خود می دانید .
... [مشاهده متن کامل]
4 - بدون آگاهی و دانش از چیزهایی که وجود ندارند دفاع می نمایید.
5 - اگر کمی مطالعه داشتید نوشته های مرا می فهمیدید هر چند این بسیار از فردی همانند شما بعید می باشد .
6 - برای واژه های ترکی نخستین منبع دیوان لغات الترک نوشته کاشغری می باشد که خود منبعی برای نوشته هایش ذکر ننموده و تنها گفته به سرزمینهای ترک زبان رفته ام و شنیده های خود را از هر قوم ترک در این کتاب آورده ام .
7 - واژه �برسلان� در همین کتاب آمده است .
8 - مهمترین منبع به روز واژه های ترکی کتاب سوان نیشانیان می باشد که در این کتاب همه واژه های نوشته شده شما فارسی ذکر شده است.
9 - بهتر است درباره پیشینه خود بیشتر بخوانید .
ما واژه ق قاف نداشتم ولی غ داشتم سایت
زده ترکی و فارسی یکی زده فقط ترکی است دوستان می توانند تصویر را بررسی کنند آبادیس عزیز لطفا متن من را انتشار بدهید
منابع . واژه های اوستا
درباره این واژه بند لینک یک بند خدای اسم سیامک رستمی رو قرار می دهم در جواب پان های که می گوید واژه ق قاف ما داشتیم غ می گوید در زبان هخامنشی نبود آقای رستمی جوابشان را می دهند
... [مشاهده متن کامل]


زده ترکی و فارسی یکی زده فقط ترکی است دوستان می توانند تصویر را بررسی کنند آبادیس عزیز لطفا متن من را انتشار بدهید
منابع . واژه های اوستا
درباره این واژه بند لینک یک بند خدای اسم سیامک رستمی رو قرار می دهم در جواب پان های که می گوید واژه ق قاف ما داشتیم غ می گوید در زبان هخامنشی نبود آقای رستمی جوابشان را می دهند
... [مشاهده متن کامل]


قاپیدن واژه ای فارسی است که از �کپیدن� به معنای گرفتن و ربودن در فارسی میانه گرفته شده
قاپماق در ترکی در اصل به معنای رسیدن و کنار هم قرار گرفتن بوده و سپس از فارسی وارد ترکی شده و به همان معنای فارسی کاربرد یافته است .
... [مشاهده متن کامل]
در گذشته به ببر در ترکی برسلان گفته می شده ولی بعدها به �کاپلان� ( با همان معنای فارسی برای کپ ) تغییر نام یافته است.
قاپماق در ترکی در اصل به معنای رسیدن و کنار هم قرار گرفتن بوده و سپس از فارسی وارد ترکی شده و به همان معنای فارسی کاربرد یافته است .
... [مشاهده متن کامل]
در گذشته به ببر در ترکی برسلان گفته می شده ولی بعدها به �کاپلان� ( با همان معنای فارسی برای کپ ) تغییر نام یافته است.
١٢واژه قاپیدن
معادل ابجد 167
تعداد حروف 6
تلفظ qāpidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [ترکی]
مختصات ( دَ ) ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
... [مشاهده متن کامل]
واژگان مترادف و متضاد
ماخوذ از مصدر تورکی قاپماق به معنای چنگ زدن و ربودن و همچنین گاز گرفتن.
در کتیبه های منتسب به هاخامنشیان اصلا حرف ق وجود نداره که قاپیدن بخواد افغانی یا دری تلقی بشه و ادعای افرادی که گفتن هم تورکیه و هم افغانیه صرفا از روی تعصب و جهالت و حماقت است
معادل ابجد 167
تعداد حروف 6
تلفظ qāpidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [ترکی]
مختصات ( دَ ) ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
... [مشاهده متن کامل]
واژگان مترادف و متضاد
ماخوذ از مصدر تورکی قاپماق به معنای چنگ زدن و ربودن و همچنین گاز گرفتن.
در کتیبه های منتسب به هاخامنشیان اصلا حرف ق وجود نداره که قاپیدن بخواد افغانی یا دری تلقی بشه و ادعای افرادی که گفتن هم تورکیه و هم افغانیه صرفا از روی تعصب و جهالت و حماقت است
این واژه هم پارسی است و هم ترکی.
واژه " قاپیدن" در زبان ترکی به ریخت "قاپماق" وجود دارد و در زبان نیاترکی به شکل "کَپ" وجود داشته که به معنی "گرفتن" بوده است.
این واژه همچنین در زبان پارسی به شکل "کپیدن" و در زبان پارسی باستان به ریخت "کپیچَ" وجود داشته که به معنی "گرفتن" و یا "ربودن" است و ریشه این واژه در زبان نیاهندواروپایی به شکل "کَپ" وجود داشته که به معنی "گرفتن" یا "چنگ زدن" است.
... [مشاهده متن کامل]
دلیل شباهت این دو واژه که ریشه یکسانی ندارند ممکن است به دلیل وجود منشا نام آوای هر دو واژه باشد.
واژه " قاپیدن" در زبان ترکی به ریخت "قاپماق" وجود دارد و در زبان نیاترکی به شکل "کَپ" وجود داشته که به معنی "گرفتن" بوده است.
این واژه همچنین در زبان پارسی به شکل "کپیدن" و در زبان پارسی باستان به ریخت "کپیچَ" وجود داشته که به معنی "گرفتن" و یا "ربودن" است و ریشه این واژه در زبان نیاهندواروپایی به شکل "کَپ" وجود داشته که به معنی "گرفتن" یا "چنگ زدن" است.
... [مشاهده متن کامل]
دلیل شباهت این دو واژه که ریشه یکسانی ندارند ممکن است به دلیل وجود منشا نام آوای هر دو واژه باشد.
واژه قاپیدن
معادل ابجد 167
تعداد حروف 6
تلفظ qāpidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [ترکی. فارسی]
مختصات ( دَ ) ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
معادل ابجد 167
تعداد حروف 6
تلفظ qāpidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [ترکی. فارسی]
مختصات ( دَ ) ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
در زبان دری یا افغانی و حتی زبان موسوم به فارسی منتسب به گروه موسوم به هخامنشیان ! هیچ کاراکتری برای نمایش حرف "ق" و "غ" وجود ندارد لذا کلمات واجد این حروف اگر عربی نباشند تورکی اند.
قاپیدن از مصدر قاپماق تورکی کپی شده و به معنای ربودن است که لغتنامه دکتر شاهمرسی و چندین لغتنامه دیگر نیز به تورکی بودن آن اشاره کرده اند که عکسش رو آپلود میکنم معنای قاپماق، گاز گرفتن است.
... [مشاهده متن کامل]
در زبان دری، مصادری که به یدن ختم میشوند جعلی اند و در واقع این مصادر ، رسمی نبوده و کوچه بازاری یا عامیانه اند و اصولا نمیبایست وارد ادبیات رسمی شوند ولی بعضا خلاف این شده است.
برای مثال در زبان تورکی عبارت " قاپدی قاچدی" به صورت قاپید و قاچید ! وارد دری شده است یعنی ربود و فرار کرد. یا عبارت های انگلیسی و عربی و تورکی که به صورت عامیانه با یدن استفاده میشوند مثل فرارید یعنی فرار کرد !
افعال زبان تورکی اکثرا با همین مصدر وارد زبان دری میشوند.
.
.
برای مثال قورخیدن از قورخماق به معنای ترسیدن
خود ترسیدن که به یدن ختم میشود باز از دَرسینمَک کپی شده است که به معنای خوف داشتن است.
چاپیدن از چاپماق اخذ شده
آشامیدن از آشاماق به معنای خوردن آش است.
کشیدن از چکمک . . . به این صورت که جز اول مصدر چکمک
یعنی چک به صورت کچ وارد دری شده و به آخر آن یدن اضافه شده و به شکل کچیدن و نهایتا کشیدن در آمده است.
کلمه چک و سند تجاری چک، از زبان تورکی وارد زبان های اروپایی نیز شده است که به معنای کشیدن ورق از لای اوراق است.
چاییدن از جایماق اخذ شده است. جایماق به معنای منحرف و گمراه شدن یا بلااختیار حرف زدن.
مکیدن از اَمَک به معنای پستان است.
ساییدن از سیییرمک به همین معناست.
افعال حاصل از مصدر یدن باید به نحو درست استفاده شوند برای مثال خشکید غلط است و خشک شد درسته . چون این مصدر و افعالش جعلی بوده و رسمی نیستند و در زبان عامیانه یا محاوره ای صرفا مورد استفاده قرار گیرند ولی چون زبان دری برای بسیاری از افعال ، شکل رسمی ندارد ناچار باید همان شکل عامیانه و محاوره ای مورد استفاده واقع بشه
برای مثال آشامیدن گفته شد ک ریشه تورکی دارد حال بجای آن اگر نوشیدن استفاده بشه چون باز هم مصدر یدن جعلی است باید به شکل رسمی استفاده کرد مثلا نوش کردن ولی چون این شکل متداول نیست ناچار باید همان شکل غیر رسمی یعنی نوشیدن را استفاده نمود

قاپیدن از مصدر قاپماق تورکی کپی شده و به معنای ربودن است که لغتنامه دکتر شاهمرسی و چندین لغتنامه دیگر نیز به تورکی بودن آن اشاره کرده اند که عکسش رو آپلود میکنم معنای قاپماق، گاز گرفتن است.
... [مشاهده متن کامل]
در زبان دری، مصادری که به یدن ختم میشوند جعلی اند و در واقع این مصادر ، رسمی نبوده و کوچه بازاری یا عامیانه اند و اصولا نمیبایست وارد ادبیات رسمی شوند ولی بعضا خلاف این شده است.
برای مثال در زبان تورکی عبارت " قاپدی قاچدی" به صورت قاپید و قاچید ! وارد دری شده است یعنی ربود و فرار کرد. یا عبارت های انگلیسی و عربی و تورکی که به صورت عامیانه با یدن استفاده میشوند مثل فرارید یعنی فرار کرد !
افعال زبان تورکی اکثرا با همین مصدر وارد زبان دری میشوند.
.
.
برای مثال قورخیدن از قورخماق به معنای ترسیدن
خود ترسیدن که به یدن ختم میشود باز از دَرسینمَک کپی شده است که به معنای خوف داشتن است.
چاپیدن از چاپماق اخذ شده
آشامیدن از آشاماق به معنای خوردن آش است.
کشیدن از چکمک . . . به این صورت که جز اول مصدر چکمک
یعنی چک به صورت کچ وارد دری شده و به آخر آن یدن اضافه شده و به شکل کچیدن و نهایتا کشیدن در آمده است.
کلمه چک و سند تجاری چک، از زبان تورکی وارد زبان های اروپایی نیز شده است که به معنای کشیدن ورق از لای اوراق است.
چاییدن از جایماق اخذ شده است. جایماق به معنای منحرف و گمراه شدن یا بلااختیار حرف زدن.
مکیدن از اَمَک به معنای پستان است.
ساییدن از سیییرمک به همین معناست.
افعال حاصل از مصدر یدن باید به نحو درست استفاده شوند برای مثال خشکید غلط است و خشک شد درسته . چون این مصدر و افعالش جعلی بوده و رسمی نیستند و در زبان عامیانه یا محاوره ای صرفا مورد استفاده قرار گیرند ولی چون زبان دری برای بسیاری از افعال ، شکل رسمی ندارد ناچار باید همان شکل عامیانه و محاوره ای مورد استفاده واقع بشه
برای مثال آشامیدن گفته شد ک ریشه تورکی دارد حال بجای آن اگر نوشیدن استفاده بشه چون باز هم مصدر یدن جعلی است باید به شکل رسمی استفاده کرد مثلا نوش کردن ولی چون این شکل متداول نیست ناچار باید همان شکل غیر رسمی یعنی نوشیدن را استفاده نمود

چنگ زدن، ربودن، قاپ زدن
اینکه واژه ای امروزه به چند ریخت در یک زبان به کار می رود نشان دهنده ریشه دار بودن و پیشینه ی آن واژه در آن زبان نیست.
کپیدن در پارسی قبلا به معنی ربودن به کار می رفت که امروزه به شکل قاپیدن به کار می رود:
... [مشاهده متن کامل]
در خون جگر بسی تپیدم / تا بوسه ای از لبش کپیدم. ( عنصری بلخی سده 4 و 5 )
ریشه ی این واژه در پارسی باستان"کَپیچَ" [=گرفتن] است که با واژه های کپتوس لاتین و caption وcapture انگلیسی همگی به چم [گرفتن] همریشه است.
زبان ترکی زبانی ست که چندان دیرینه و کهن نیست نخستین نوشته به ترکی، سنگنوشته اورخون است که با دیرینگی ۱۳۰۰ ساله در مغولستان یافت شده، این چیزی طبیعی ست که زبان هایی با دیرینگی کم، بسیاری از واژگانشان را از زبانهای پیرامون خود دریافت کنند مانند واژگان بسیار فراوانی که ترکی از زبانهای ایرانیِ سغدی، پهلوی، پارسی و نیز سانسکریت وامواژه گرفته به ویژه که متون دینی بودایی و مانوی و مسیحی که از هزار سال پیش به زبان ترکی پیدا شده به دست دانشوران هندی و سغدی به زبان ترکی نگاشته شده اند.
کپیدن در پارسی قبلا به معنی ربودن به کار می رفت که امروزه به شکل قاپیدن به کار می رود:
... [مشاهده متن کامل]
در خون جگر بسی تپیدم / تا بوسه ای از لبش کپیدم. ( عنصری بلخی سده 4 و 5 )
ریشه ی این واژه در پارسی باستان"کَپیچَ" [=گرفتن] است که با واژه های کپتوس لاتین و caption وcapture انگلیسی همگی به چم [گرفتن] همریشه است.
زبان ترکی زبانی ست که چندان دیرینه و کهن نیست نخستین نوشته به ترکی، سنگنوشته اورخون است که با دیرینگی ۱۳۰۰ ساله در مغولستان یافت شده، این چیزی طبیعی ست که زبان هایی با دیرینگی کم، بسیاری از واژگانشان را از زبانهای پیرامون خود دریافت کنند مانند واژگان بسیار فراوانی که ترکی از زبانهای ایرانیِ سغدی، پهلوی، پارسی و نیز سانسکریت وامواژه گرفته به ویژه که متون دینی بودایی و مانوی و مسیحی که از هزار سال پیش به زبان ترکی پیدا شده به دست دانشوران هندی و سغدی به زبان ترکی نگاشته شده اند.
بعضی از کلمات هستن که تو چنتا زبان مختلف مشترک استفاده میشن که قاپیدن یکی از اون کلمه هاست که در ترکی به شکل قاپماق و در فارسی بشکل قاپیدن و قاپ زدن بیان میشه ولی اگه بخواییم به ریشه کلمه پی ببریم به نکته خیلی خیلی مهم باید توجه کنیم اونم اینه که به معانی و تعدد استفاده اون کلمه در زبانها توجه کنیم:
... [مشاهده متن کامل]
قاپیدن در فارسی فقط در یکجا و به یک معنی استفاده میشه که معنی دزدیدن و بردن میده
ولی در ترکی از این کلمه در جمله های مختلف با معانی مختلف و تغییر در شکل کلمه استفاده میشه مثل:
قاپماق:دزدیدن
قاپماق:جدا شدن قسمتی از گوشت بدن توسط حیوان وحشی یا سگ
قاپاق: پوشش، درب ( مثل در بطری نوشابه )
قاپی:در، دروازه
قوپارتماق: کندن، جدا کردن
قاپاز: تو سری، ضربه به سر
قاپشماق یا قوپوشماق: کشتی گرفتن
قاپان:سگ آدمگیر
و. . .
این کلمه از ترکی به فارسی اضافه شده✌️
... [مشاهده متن کامل]
قاپیدن در فارسی فقط در یکجا و به یک معنی استفاده میشه که معنی دزدیدن و بردن میده
ولی در ترکی از این کلمه در جمله های مختلف با معانی مختلف و تغییر در شکل کلمه استفاده میشه مثل:
قاپماق:دزدیدن
قاپماق:جدا شدن قسمتی از گوشت بدن توسط حیوان وحشی یا سگ
قاپاق: پوشش، درب ( مثل در بطری نوشابه )
قاپی:در، دروازه
قوپارتماق: کندن، جدا کردن
قاپاز: تو سری، ضربه به سر
قاپشماق یا قوپوشماق: کشتی گرفتن
قاپان:سگ آدمگیر
و. . .
این کلمه از ترکی به فارسی اضافه شده✌️
واژه قاپیدن کاملا پارسی است. در ترکی می شود یکالاماک واژه یعنی قاپیدن صد درصد پارسی است.
در زبان پارسی گاهی، واژاکها ( اصطلاحها ) ی " کف رفتن" یا " کف زدن" به جای قاپیدن، قاپ زدن یا ربودن به کار می رود و کفرو یا کفزن، نام کُناک ( اسم فاعل ) آن است.
بَهرِ کف رفتن نهد انگشت بر حرفم حسود / خرده گیری خرمنم را خوشه چینی کردن است. سعید اشرف ( از آنندراج )
... [مشاهده متن کامل]
واژه کف در کف رفتن، همان کپ است در کپیدن ( قاپیدن ) که در بالا گفته شد.
بَهرِ کف رفتن نهد انگشت بر حرفم حسود / خرده گیری خرمنم را خوشه چینی کردن است. سعید اشرف ( از آنندراج )
... [مشاهده متن کامل]
واژه کف در کف رفتن، همان کپ است در کپیدن ( قاپیدن ) که در بالا گفته شد.
درود
کارواژه کَپیدن در پارسی کنونی به چمِ عامیانه ی خوابیدن ( به رو افتادن ) است ولی در گذشته چمِ ربودن و گرفتن را داشت:
در خون جگر بسی تپیدم / تا بوسه ای از لبش کپیدم. ( عنصری بلخی سده 4 و 5 )
... [مشاهده متن کامل]
همانگونه که کاربر گرامی فرتاش یادآور شده اند ریشه کَپ در واژه " کَپیچَ" ( = گیرنده، دارنده ) در پارسی باستان دیده می شود که پسین تر، کارواژه های کپیدن ( گرفتن ) و چپسیدن ( چسبیدن ) از آن به دست آمده است.
واژه های دیگری از این ریشه در کهن زبان سانسکریت و در زبانهای اروپایی نیز دیده می شود.
پس از گذشت دو هزار سال از بنمایه های آریایی، در نیاترکی هم دیده شده؛ خب که چی؟! دنبال چه می گردید؟
-
در زبان پهلوی واژه " کَپیگ" که پس از پهلوی به "کپی" ساده شد را داریم به چم میمون، بوزینه،
از نگاه اینجانب این واژه می تواند برگرفته از همان کپ باشد و کپیگ یا کپی یعنی جانور گیرنده یا رباینده،
کپی یا میمون به جز انسان، تنها جانوریست که با دستهایش توان گرفتن یا ربودن ( کپیدن = قاپیدن ) را داراست.
کارواژه کَپیدن در پارسی کنونی به چمِ عامیانه ی خوابیدن ( به رو افتادن ) است ولی در گذشته چمِ ربودن و گرفتن را داشت:
در خون جگر بسی تپیدم / تا بوسه ای از لبش کپیدم. ( عنصری بلخی سده 4 و 5 )
... [مشاهده متن کامل]
همانگونه که کاربر گرامی فرتاش یادآور شده اند ریشه کَپ در واژه " کَپیچَ" ( = گیرنده، دارنده ) در پارسی باستان دیده می شود که پسین تر، کارواژه های کپیدن ( گرفتن ) و چپسیدن ( چسبیدن ) از آن به دست آمده است.
واژه های دیگری از این ریشه در کهن زبان سانسکریت و در زبانهای اروپایی نیز دیده می شود.
پس از گذشت دو هزار سال از بنمایه های آریایی، در نیاترکی هم دیده شده؛ خب که چی؟! دنبال چه می گردید؟
-
در زبان پهلوی واژه " کَپیگ" که پس از پهلوی به "کپی" ساده شد را داریم به چم میمون، بوزینه،
از نگاه اینجانب این واژه می تواند برگرفته از همان کپ باشد و کپیگ یا کپی یعنی جانور گیرنده یا رباینده،
کپی یا میمون به جز انسان، تنها جانوریست که با دستهایش توان گرفتن یا ربودن ( کپیدن = قاپیدن ) را داراست.
زبان نیاترکی یا ترکی قدیم چندان پیشینه کهنی ندارد که بتوان با استناد به آن برای واژگان ریشه یابی صد درصدی کرد، ریشه واژه ها را باید در بنمایه های زبانهای کهنتری مانند پهلوی، اوستایی، سغدی و حتا سانسکریت
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
جستجو نمود وگرنه ریشه " کَپ" در زبانهای آریواروپایی مانند پارسی باستان و کنونی، سانسکریت و زبانهای اروپایی نیز هست.
ترکی. منبع : Starostin, Sergei; Dybo, Anna; Mudrak, Oleg ( 2003 ) , “*kap - ”, in Etymological dictionary of the Altaic languages ( Handbuch der Orientalistik; VIII. 8 ) , Leiden, New York, K�ln: E. J. Brill






( kap، غاپ، غاپیدن ) :
واژگانی همچون ( غاپ، غاپیدن ) ریشه در زبانِ پارسیِ باستان دارند. واژه یِ ( کَپیچَkapicha ) در زبانِ پارسیِ باستان به چمِ ( گیرنده، نگهدارنده، دارنده holder ) و ( چیزی را دربرداشتن یا چیزی را دارا بودن something containing ) بوده است و در زبانِ پارسی نیز واژگانِ ( کفسیدن، چَپسیدن، چسبیدن ) را به چمِ ( به چنگ آوردن، غاپیدن to grasp، گرفتن، بستن packen ) از این ریشه داریم. در زبانِ سانسکریت واژه یِ ( کَپَتی kapati ) به چمِ ( دومشت یا دو دستِ پُر ) بوده است. در زبانِ یونانی ، واژه یِ ( کَپِتیس یا καπέτις ) به چمِ ( اندازه ( گیریِ ) گنجایش ) ، واژه یِ ( کَپی κάπη ) به چمِ ( crib، manger ) ، واژه یِ ( کَپتو κάπτω ) به چمِ ( گرفتن و قاپ زدن schnappe ، فرو بردن و بلعیدن schlucke ) و واژه یِ ( کُپی κώπη ) به چمِ ( handle، به چنگ آوردن، گیرآوردن grasp ) می باشند. در زبانِ لاتین نیز واژگانی همچون ( کپیو، کیپی، کپتوس ) به چمِ ( گرفتن ) و واژگانِ ( اَوکِپس، کوپارِ ) به چمِ ( گیرنده و شکارگرِ پرندگان Vogelfanger، به دام انداختن و گرفتنِ پرندگانVoegel fangen ) و در زبان انگلیسی نیز واژگانی همچون ( capture، caption، catch، capacity ) وجود دارند.
... [مشاهده متن کامل]
در زبانِ اوستایی واژه یِ ( هَپ ) را به چمِ ( برگرفتن و نگاهداری کردن ( to hold up ، to take care ) ) داریم. در زبانِ گوتیک واژگانِ ( hafts، hapter، haeft، hafjan - ) و در زبانِ آلمانی ( haben ( داشتن ) ، heften ) با واژگانِ بالا همریشه هستند.
( پَسگَشت شماره یِ 1 در پایین بسیار فرآراسته و جامع به واژه یِ kap و ریشه هایِ آن پرداخته است ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
دگرگونیِ آواییِ ( ه/پ ) بویژه در آوایِ آغازینِ واژگانِ هندواروپایی رواگمند ( رایج ) بوده است؛ برای نمونه در زبانهایِ باستانیِ ایرانیِ پهلوی و اوستایی واژگانِ ( هَفتار/کَفتار ) ، ( هات/کات cut، کرتی ) ، را داریم. دلیلِ آن نزدیکی و دگرگونیِ آواییِ ( ه/خ/ک ) در زبانهای باستانیِ ایرانی و اروپایی است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
واژه ( کَپیچَ ) در پارسی باستان و واژگانِ ( کفسیدن، چپسیدن، چسبیدن ) در پارسیِ ، با واژگانِ ( چپو ( کردن ) ، چپاول، چاپیدن ) نزدیکیِ آوایی و معنایی دارند که نشان از همریشگیِ آنها دارد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت ها ( references ) :
1 - رویه یِ 1446 از نبیگِ ( فرهنگنامه یِ ریشه شناختیِ هندواروپایی ) نوشته یِ ( پُکُرنی pokorny )
2 - رویه یِ 1637 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )



واژگانی همچون ( غاپ، غاپیدن ) ریشه در زبانِ پارسیِ باستان دارند. واژه یِ ( کَپیچَkapicha ) در زبانِ پارسیِ باستان به چمِ ( گیرنده، نگهدارنده، دارنده holder ) و ( چیزی را دربرداشتن یا چیزی را دارا بودن something containing ) بوده است و در زبانِ پارسی نیز واژگانِ ( کفسیدن، چَپسیدن، چسبیدن ) را به چمِ ( به چنگ آوردن، غاپیدن to grasp، گرفتن، بستن packen ) از این ریشه داریم. در زبانِ سانسکریت واژه یِ ( کَپَتی kapati ) به چمِ ( دومشت یا دو دستِ پُر ) بوده است. در زبانِ یونانی ، واژه یِ ( کَپِتیس یا καπέτις ) به چمِ ( اندازه ( گیریِ ) گنجایش ) ، واژه یِ ( کَپی κάπη ) به چمِ ( crib، manger ) ، واژه یِ ( کَپتو κάπτω ) به چمِ ( گرفتن و قاپ زدن schnappe ، فرو بردن و بلعیدن schlucke ) و واژه یِ ( کُپی κώπη ) به چمِ ( handle، به چنگ آوردن، گیرآوردن grasp ) می باشند. در زبانِ لاتین نیز واژگانی همچون ( کپیو، کیپی، کپتوس ) به چمِ ( گرفتن ) و واژگانِ ( اَوکِپس، کوپارِ ) به چمِ ( گیرنده و شکارگرِ پرندگان Vogelfanger، به دام انداختن و گرفتنِ پرندگانVoegel fangen ) و در زبان انگلیسی نیز واژگانی همچون ( capture، caption، catch، capacity ) وجود دارند.
... [مشاهده متن کامل]
در زبانِ اوستایی واژه یِ ( هَپ ) را به چمِ ( برگرفتن و نگاهداری کردن ( to hold up ، to take care ) ) داریم. در زبانِ گوتیک واژگانِ ( hafts، hapter، haeft، hafjan - ) و در زبانِ آلمانی ( haben ( داشتن ) ، heften ) با واژگانِ بالا همریشه هستند.
( پَسگَشت شماره یِ 1 در پایین بسیار فرآراسته و جامع به واژه یِ kap و ریشه هایِ آن پرداخته است ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
دگرگونیِ آواییِ ( ه/پ ) بویژه در آوایِ آغازینِ واژگانِ هندواروپایی رواگمند ( رایج ) بوده است؛ برای نمونه در زبانهایِ باستانیِ ایرانیِ پهلوی و اوستایی واژگانِ ( هَفتار/کَفتار ) ، ( هات/کات cut، کرتی ) ، را داریم. دلیلِ آن نزدیکی و دگرگونیِ آواییِ ( ه/خ/ک ) در زبانهای باستانیِ ایرانی و اروپایی است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
واژه ( کَپیچَ ) در پارسی باستان و واژگانِ ( کفسیدن، چپسیدن، چسبیدن ) در پارسیِ ، با واژگانِ ( چپو ( کردن ) ، چپاول، چاپیدن ) نزدیکیِ آوایی و معنایی دارند که نشان از همریشگیِ آنها دارد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت ها ( references ) :
1 - رویه یِ 1446 از نبیگِ ( فرهنگنامه یِ ریشه شناختیِ هندواروپایی ) نوشته یِ ( پُکُرنی pokorny )
2 - رویه یِ 1637 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )



قاپیدن همان ترکی شده کاپیدن، کابیدن است و از واژه کاپ و کاب گرفته شده که در گویش دشتی به معنی پشت زانو است. کاپیدن یعنی چیزی را با پشت زانو گرفتن. بنابراین این واژه نیز فارسی است
ریشه قاپ از قاپماق تورکی هست.
قاپقان یا کبکان به تورکی میشود پلنگ یا ببر یعنی پنجه زن و چنگ انداز مجاز از درنده هستش
قاپماق به معنی گاز گرفتن و یا پاچه گرفتن نیز در ترکی مستعمل هست
قاپقان یا کبکان به تورکی میشود پلنگ یا ببر یعنی پنجه زن و چنگ انداز مجاز از درنده هستش
قاپماق به معنی گاز گرفتن و یا پاچه گرفتن نیز در ترکی مستعمل هست
قاپماق ترکیشه ولی چون ایدن به اخرش اضافه شده دو زبانه شده یجوری
ولی اصلیش به ترکی میشه از چنگ در اوردن درست ترین معنی هست
مثلا ترکا میگن قازان دیب قاپیپ به سیاه شدن دیگ میگن
یا مثلا وقتی سگ گاز میزنه بهش قاپماق میگن
... [مشاهده متن کامل]
یا مثلا منیم چانتامی الیمدن قاپ دی
یعنی کیفمو از دستم دزدید ( چنگ انداخت دزدید )
ولی اصلیش به ترکی میشه از چنگ در اوردن درست ترین معنی هست
مثلا ترکا میگن قازان دیب قاپیپ به سیاه شدن دیگ میگن
یا مثلا وقتی سگ گاز میزنه بهش قاپماق میگن
... [مشاهده متن کامل]
یا مثلا منیم چانتامی الیمدن قاپ دی
یعنی کیفمو از دستم دزدید ( چنگ انداخت دزدید )
قاپ زدن
برابر رواگیده قاپیدن در پارسی ربودن میباشد ک بسیار زیبا و بجا هست زیرا وات ق در پارسی چندان جایگاهی ندارد
جوشیدن یک کلمه ی تورکی است. از فعل جوشماق. . ( سماورجوشدی. علم جوشدی. فیلان کس جوشدی ) . وجنب جوش از جوشماق است.
از قاپماق تورکی گرفته شده است .
فعل قاپیدن که بعنوان فعلی از زبان آذری شناخته شده است، ریشه آن ( قاپ ) در زبان لاتین به شکل cap وجود دارد. مصدر capere ( پسوند ere در لاتین مصدرساز است ) به معنی گرفتن/to take و نگه داشتن/to hold می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
این ریشه در زبان انگلیسی در کلماتی چون capacity، capable در مفهوم نگه داشتن و در کلمه capture که به همان معنی قاپیدن هست استفاده شده است.
برگرفته از کانال زبانشناسی Originally Same در youtube
... [مشاهده متن کامل]
این ریشه در زبان انگلیسی در کلماتی چون capacity، capable در مفهوم نگه داشتن و در کلمه capture که به همان معنی قاپیدن هست استفاده شده است.
برگرفته از کانال زبانشناسی Originally Same در youtube
گرفتن یا چوریدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)