قاورمه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
قاورمه یک روش نگهداری گوشت است که در مناطق کردنشین رواج دارد. [ ۱] [ ۲] این واژه همچنین به برخی غذاهایی گفته می شود که با استفاده از گوشت قاورمه شده پخته می شوند و به همین دلیل به عنوان نام غذاهایی مانند خوراک قاورمه یا خورشت شله قاورمه نیز کاربرد دارد.
قاورمه در اصل به یک روش نگهداری گوشت گفته می شود. تا قبل از ساخته شدن وسایل الکترونیکی مانند یخچال و فریز، برای نگهداری گوشت در فصل سرما در مناطق کردنشین از روش قاورمه کردن استفاده می شد. در این روش گوشت بدون استخوان گوسفند، گوساله یا بز به قطعات کوچکی کمی بزرگتر از گوشت خورشتی بریده شده و در دیگی همراه با آب و نمک پخته می شود. پس از پخته شدن تکه های گوشت از آبکش ( در کردی: نانه شان ) عبور داده شده و آب و گوشت از یکدیگر جدا می شوند. آب به دست آمده به صورت جداگانه مصرف شده و کاربردهای متفاوتی دارد، اما تکه های گوشت در روغنی که از ذوب کردن دمبهٔ گوسفند ( به کردی: دووگ ) به دست آمده تفت داده می شود تا خشک یا به اصطلاح کردی رَق شوند. در برخی مناطق پس از آنکه تکه های گوشت سرد شد، با دست به صورت گلوله های کوچکی درمی آید. در گذشته گاه برای افزایش ماندگاری مقدار نمک زیادی به گوشت اضافه می شد. در گذشته این قطعات گوشت که قاورمه نامیده می شود، در ظرف هایی گِلی ( در کردی: دیزی خهڕگین/ههڕینه ) قرار داده شده و روی آن با پارچهٔ آب ندیده پوشانده می شد و اگر قرار نبود به زودی مورد مصرف قرار گیرد دور ظرف ها هم با خمیر بسته می شد. از این قطعات گوشت برای پختن انواع غذا استفاده می شد. [ ۱]
در مناطق مختلف کردستان[ ۳] [ ۲] به ویژه در کرمانشاه خوراکی تهیه می شود که قاورمه نامیده می شود. این خوراک در گذشته با استفاده از گوشتی تهیه می شد که به روش قاورمه کردن نگهداری شده بود. خوراک قاورمه امروزه معمولاً از تفت دادن تکه های گوشت در روغن به همراه پیازداغ و تکه های سیب زمینی که به صورت نگینی برش داده شده اند تهیه می شود و در آن از ادویه هایی مانند فلفل و زردچوبه استفاده می شود. سپس به تکه های گوشت و سیب زمینی آب اضافه می شود تا پس از تفت داده شدن بخارپز نیز بشوند. [ ۴] در گذشته تنها از گوشت قرمز گوسفند، گوساله و بز برای درست کردن قاورمه استفاده می شد، اما امروزه استفاده از گوشت مرغ نیز رایج شده است. [ ۵] قاورمه همچنین با گوشت گراز نیز تهیه می شود. استفاده از روغن کرمانشاهی در تهیهٔ آن رواج دارد. [ ۶]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفقاورمه در اصل به یک روش نگهداری گوشت گفته می شود. تا قبل از ساخته شدن وسایل الکترونیکی مانند یخچال و فریز، برای نگهداری گوشت در فصل سرما در مناطق کردنشین از روش قاورمه کردن استفاده می شد. در این روش گوشت بدون استخوان گوسفند، گوساله یا بز به قطعات کوچکی کمی بزرگتر از گوشت خورشتی بریده شده و در دیگی همراه با آب و نمک پخته می شود. پس از پخته شدن تکه های گوشت از آبکش ( در کردی: نانه شان ) عبور داده شده و آب و گوشت از یکدیگر جدا می شوند. آب به دست آمده به صورت جداگانه مصرف شده و کاربردهای متفاوتی دارد، اما تکه های گوشت در روغنی که از ذوب کردن دمبهٔ گوسفند ( به کردی: دووگ ) به دست آمده تفت داده می شود تا خشک یا به اصطلاح کردی رَق شوند. در برخی مناطق پس از آنکه تکه های گوشت سرد شد، با دست به صورت گلوله های کوچکی درمی آید. در گذشته گاه برای افزایش ماندگاری مقدار نمک زیادی به گوشت اضافه می شد. در گذشته این قطعات گوشت که قاورمه نامیده می شود، در ظرف هایی گِلی ( در کردی: دیزی خهڕگین/ههڕینه ) قرار داده شده و روی آن با پارچهٔ آب ندیده پوشانده می شد و اگر قرار نبود به زودی مورد مصرف قرار گیرد دور ظرف ها هم با خمیر بسته می شد. از این قطعات گوشت برای پختن انواع غذا استفاده می شد. [ ۱]
در مناطق مختلف کردستان[ ۳] [ ۲] به ویژه در کرمانشاه خوراکی تهیه می شود که قاورمه نامیده می شود. این خوراک در گذشته با استفاده از گوشتی تهیه می شد که به روش قاورمه کردن نگهداری شده بود. خوراک قاورمه امروزه معمولاً از تفت دادن تکه های گوشت در روغن به همراه پیازداغ و تکه های سیب زمینی که به صورت نگینی برش داده شده اند تهیه می شود و در آن از ادویه هایی مانند فلفل و زردچوبه استفاده می شود. سپس به تکه های گوشت و سیب زمینی آب اضافه می شود تا پس از تفت داده شدن بخارپز نیز بشوند. [ ۴] در گذشته تنها از گوشت قرمز گوسفند، گوساله و بز برای درست کردن قاورمه استفاده می شد، اما امروزه استفاده از گوشت مرغ نیز رایج شده است. [ ۵] قاورمه همچنین با گوشت گراز نیز تهیه می شود. استفاده از روغن کرمانشاهی در تهیهٔ آن رواج دارد. [ ۶]
wiki: قاورمه
پیشنهاد کاربران
قاورمه همون قورمه هست که به زبان تورکی میشه تفت دادن . . . در تورکی با لهجه آزربایجانی میگن قوورما . . . در تورکیه میگن کاورما
این کلمه توسط همه کشورهای تورک با کمی تفاوت در تلفظ به کار میره . . . این غذا رو حتی منابع عربی هم تورکی معرفی کردند . حتی اگه طرز پختش رو به عربی هم سرچ کنید کنار قورمه یا قاورمه صفت الترکیه میاره
... [مشاهده متن کامل]
کلماتی که مختوم به " مه" یا "ه" میشوند تورکی اند مثل قورمه ، دلمه ، قیمه ، خامه ، چمباتمه ، سگرمه ،
این کلمه توسط همه کشورهای تورک با کمی تفاوت در تلفظ به کار میره . . . این غذا رو حتی منابع عربی هم تورکی معرفی کردند . حتی اگه طرز پختش رو به عربی هم سرچ کنید کنار قورمه یا قاورمه صفت الترکیه میاره
... [مشاهده متن کامل]
کلماتی که مختوم به " مه" یا "ه" میشوند تورکی اند مثل قورمه ، دلمه ، قیمه ، خامه ، چمباتمه ، سگرمه ،
به قول هندی ها :
چون قافیه تنگ آید / شاعر به جفنگ آید
چون قافیه تنگ آید / شاعر به جفنگ آید
به به چه جالب چه بامزه، ترش و شیرین و شور هم راهشون رو به ترکی باز کردند؟ گل به خودی های خوبی می زنی جناب خود ترک پندار!
شتاب نکن کم کم تلخ و تند و ملس و گس و خوشمزه و بدمزه و بیمزه و. . هم خواهند آمد اگه تاکنون نیامده باشند!
... [مشاهده متن کامل]
مانند همون واژه های شیرین و دلنشین و خوش آوای پارسی و آریایی که چه بخواهید چه نخواهید جای واژه های بدآوا و گوش آزار بیابانگردان اورخون و آلتای را خواهد گرفت و مردم آذربایگان را به زبان نیاکان ایرانی شان خواهد رساند.
شتاب نکن کم کم تلخ و تند و ملس و گس و خوشمزه و بدمزه و بیمزه و. . هم خواهند آمد اگه تاکنون نیامده باشند!
... [مشاهده متن کامل]
مانند همون واژه های شیرین و دلنشین و خوش آوای پارسی و آریایی که چه بخواهید چه نخواهید جای واژه های بدآوا و گوش آزار بیابانگردان اورخون و آلتای را خواهد گرفت و مردم آذربایگان را به زبان نیاکان ایرانی شان خواهد رساند.
دونسته بیشتر از بانو بختیاری!!! به ترکی آشنایی دارم ولی درسمون هنوز به [هللیک له] نرسیده بود شما ببخشید.
اگه من به روت نمیارم که با نامهای جورواجور نوشته میذاری دلیل نمیشه دیگران رو نادون فرض کنی!
... [مشاهده متن کامل]
قرمه و غرمه و گرما، اینا ریشه یابی اند که به گمانِ بسیار درستند، ولی اینکه یکی بیاد با پندارها و آرزوها برای خودش تاریخ سازی کنه این بده.
و بسیاربسیار. . . بدتر از اون این که برای این تاریخ سازی خودش به امام معصوم هم دروغ ببنده!
اگه من به روت نمیارم که با نامهای جورواجور نوشته میذاری دلیل نمیشه دیگران رو نادون فرض کنی!
... [مشاهده متن کامل]
قرمه و غرمه و گرما، اینا ریشه یابی اند که به گمانِ بسیار درستند، ولی اینکه یکی بیاد با پندارها و آرزوها برای خودش تاریخ سازی کنه این بده.
و بسیاربسیار. . . بدتر از اون این که برای این تاریخ سازی خودش به امام معصوم هم دروغ ببنده!
از ترکی ناامید شدی به تازی پناه بردی [هللیک له!] دیگه چیه؟
درباره سوس، من در نوشته ی پیشین چندبار از واژه [باید] بهره برده ام، نه از [شاید]، گویا از دانستن و دریافت درونمایه و بار معناییِ واژگان هم بی بهره ای!
... [مشاهده متن کامل]
در نوشته ی پیشین به اندازه ای بسنده روشنگریِ بایسته ای انجام دادم و گفتم جنگهای ایران و توران بی گمان در مرزهای شمال خاوری ایران یعنی پیرامون میانرودان ( نه بین النهرین!!! ) انجام می شده و در این یکی، پای کاموس کوشانی هم در میان است که بچه ی افغانستان کنونی بوده، اینک شما خردورزانه ( میدونم برات سخته ولی تلاشت رو بکن ) بگو شوش در خوزستان چه ربط و پیوندی با آن آوردگاه ( محل جنگ ) می تواند داشته باشد؟ گمان کنم شوش کموبیش سه هزار کیلومتر از آن آوردگاه دور باشد برای همین است که نوشته ام هر بچه ای می دونه که این سوس ***باید*** در همان دور و برهای میانرودان و افغانستان باشه نه در جایی با هزاران کیلومتر دوری از جنگ در خوزستان!
حالا چرا دهخدا درباره سوس در این بیت روشنگری نکرده، چیزهای بسیار فراوان دیگری هم هست که دهخدا آنها را جا انداخته، کاری در آن حجم و گستردگی که او دست گرفته بود چنین لغزشها و جا انداختنهایی در آن طبیعی ست.
از این گذشته، با این برداشتی که پانها از آن بیت می کنند چاره ای نداریم که فردوسی را سردسته همه پانترکها بپنداریم چراکه پیش از همه آنها پی به پیوندِ نچسبِ میانِ زبان ایلامی و ترکی برده و آن را زودتر از اینکه سنگنوشته ها و گل نوشته های ایلامی خوانده شود و داستان زبانهای التصاقی و. . پیش کشیده شود برای جهانیان آشکار نموده!!! شاید فردوسی افزون بر هنر شاعری و هنرهای دیگرش، به دانش پیش بینیِ آینده هم چیرگی داشته و پیش پیش گلی به جمال پانترکها زده!
نه عموجان از این دیگ، آبی برای شما نخواهد جوشید.
درباره اینکه گفتی پارسی از هند اومده و زبان دری چی و چیه! از بس که دیگه این حرف چرت و دوزاریه هیچ پاسخی نیاز نمی بینم بهت بدهم مانند همون واژه ترک که گفتی توی نامه امام علی هست و. . . هرچند از یه پانترک انتظار بیشتر از این چرت و پرتها نمی شه داشت به گفته دکتر طباطبایی که بچه تبریز هم هست:
"پانترکیسم مغلطه ای از بی سوادی و بی شعوری است"
درباره سوس، من در نوشته ی پیشین چندبار از واژه [باید] بهره برده ام، نه از [شاید]، گویا از دانستن و دریافت درونمایه و بار معناییِ واژگان هم بی بهره ای!
... [مشاهده متن کامل]
در نوشته ی پیشین به اندازه ای بسنده روشنگریِ بایسته ای انجام دادم و گفتم جنگهای ایران و توران بی گمان در مرزهای شمال خاوری ایران یعنی پیرامون میانرودان ( نه بین النهرین!!! ) انجام می شده و در این یکی، پای کاموس کوشانی هم در میان است که بچه ی افغانستان کنونی بوده، اینک شما خردورزانه ( میدونم برات سخته ولی تلاشت رو بکن ) بگو شوش در خوزستان چه ربط و پیوندی با آن آوردگاه ( محل جنگ ) می تواند داشته باشد؟ گمان کنم شوش کموبیش سه هزار کیلومتر از آن آوردگاه دور باشد برای همین است که نوشته ام هر بچه ای می دونه که این سوس ***باید*** در همان دور و برهای میانرودان و افغانستان باشه نه در جایی با هزاران کیلومتر دوری از جنگ در خوزستان!
حالا چرا دهخدا درباره سوس در این بیت روشنگری نکرده، چیزهای بسیار فراوان دیگری هم هست که دهخدا آنها را جا انداخته، کاری در آن حجم و گستردگی که او دست گرفته بود چنین لغزشها و جا انداختنهایی در آن طبیعی ست.
از این گذشته، با این برداشتی که پانها از آن بیت می کنند چاره ای نداریم که فردوسی را سردسته همه پانترکها بپنداریم چراکه پیش از همه آنها پی به پیوندِ نچسبِ میانِ زبان ایلامی و ترکی برده و آن را زودتر از اینکه سنگنوشته ها و گل نوشته های ایلامی خوانده شود و داستان زبانهای التصاقی و. . پیش کشیده شود برای جهانیان آشکار نموده!!! شاید فردوسی افزون بر هنر شاعری و هنرهای دیگرش، به دانش پیش بینیِ آینده هم چیرگی داشته و پیش پیش گلی به جمال پانترکها زده!
نه عموجان از این دیگ، آبی برای شما نخواهد جوشید.
درباره اینکه گفتی پارسی از هند اومده و زبان دری چی و چیه! از بس که دیگه این حرف چرت و دوزاریه هیچ پاسخی نیاز نمی بینم بهت بدهم مانند همون واژه ترک که گفتی توی نامه امام علی هست و. . . هرچند از یه پانترک انتظار بیشتر از این چرت و پرتها نمی شه داشت به گفته دکتر طباطبایی که بچه تبریز هم هست:
"پانترکیسم مغلطه ای از بی سوادی و بی شعوری است"
خانم بختیاری نظرتون کاملا درست و دقیق است و موافقم باهاتون.
سوس باید شهری تو بین النهرین باید باشه ؟؟؟؟؟؟؟ خخخ وقتی احتمال میدی نباید چیزی بگی به قول قاعده اصولی و فقهی اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال
دهخدا گفته سوس همون شوشه دیگه تیر خلاص زده . . . تبدیل س به ش و بر عکس در تمون های باستان رایج بوده یه نمونش شهر شوشتر که تستر هم میگن بهش در منابع تاریخی
... [مشاهده متن کامل]
گرما و غرمه هم ک نمیتونن دری باشن چون در زبان دری که در دربار شاهان تورک مونتاژ شده حروف گ چ پ ژ ق غ همچنین تشدید نداریم !!!!
از تکرار ادعاهای واهی پان پهلوی ها خودداری کنید. تامام . . . هللیک له
دهخدا گفته سوس همون شوشه دیگه تیر خلاص زده . . . تبدیل س به ش و بر عکس در تمون های باستان رایج بوده یه نمونش شهر شوشتر که تستر هم میگن بهش در منابع تاریخی
... [مشاهده متن کامل]
گرما و غرمه هم ک نمیتونن دری باشن چون در زبان دری که در دربار شاهان تورک مونتاژ شده حروف گ چ پ ژ ق غ همچنین تشدید نداریم !!!!
از تکرار ادعاهای واهی پان پهلوی ها خودداری کنید. تامام . . . هللیک له
مگه تاکنون سخن راست و درستی هم برای گفتن داشتی که میگی دیگه حرفی نیست؟! یه مشت دروغهای پانترکها رو بازگویی می کنی اینا که حرف نشد.
من ریشه واژه های گرمه و غرمه و قرمه را از چند هزار سال پیش به این طرف آورده ام شما به جاش چی؟ چرندوچار به هم بافتی و تحویل دادی، هر واژه ای که آخرش مه باشه ترکی میشه؟!
... [مشاهده متن کامل]
با این استدلال قوی شما پس [نامه، نیمه، گیومه، فاطمه، بیمه، شامه، خیمه، جامه، فهیمه، خودکامه، پیژامه و. . . ] هم ترکیند؟! واقعا که فیلسوفان و منطق دانان چاره ای ندارند جز اینکه روشی از روشهای استدلال را نزد پانترکان بیاموزند.
عموجان خامه آخرش یه دونه مه داره پس ترکیه؟!
واژه خامه از خام گرفته شده یعنی چربی که برروی شیر خام بسته می شود، در برابرش سرشیر به چربی گفته می شود که روی شیر جوشیده می بندد.
در ضمن بیابانگردی و. . . چیزی نداره که دیگران رو جذب خودش کنه، شما اجالتا بگرد دنبال یه واژه ای چیزی که به جای کولتور یاد پساعثمانیها بدهی بعد ادعای فرهنگ بیابانگردان رو بکن.
تکلیف خونه و کاسه و سیخ که روشنه، درباره قاشق و بشقاب و اتاق و. . این واژه ها ریشه در زبانهای ایرانی دارند که جای گفتنش اینجا نیست.
یک دروغ پیش پا افتاده پانترکی: امیر مومنان در نهج البلاغه از ترکهای آذربایگان نام برده!
شرم کنیدو بترسید و به معصوم دروغ نبندید؛
امیرمومنان امام علی علیه السلام در نامه به اشعث ابن قیس فرماندار آذربایجان:
جایگاه فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتی در گردن تو است، و تو باید از فرمانده و امامت پیروی کنی.
تو حق نداری در برخورد با رعیت استبداد ورزی، و بی دستور کار مهمی انجام دهی، در دست تو اموالی از دارایی های خدای بزرگ و عزیز است، و تو خزانه دار آنی تا به من بسپاری، امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم، با درود.
متن حدیث:
و من کتاب له ع إلی أشعث بن قیس عامل أذربیجان
وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّی تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی أَلاَّ أَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَ لَکَ. وَ اَلسَّلاَمُ
" نهج البلاغه، نامه ۵"
من که هرچه گشتم نام ترک یا چیزی شبیه به اون رو در این نامه پیدا نکردم، یا چشمای من آلبالوگیلاس می چینه یا دوستان یه دید فراهنجار دارند و به درستی پی به منظور امام از واژه رعیت برده اند! خدا می دونه.
بقیه دروغهای پانها هم دست کمی از این نداره:
بابک ترک بوده ولی باباش نام پدر اردشیر ساسانی رو براش گذاشته ( اردشیر پسر پاپک ) ، بابای بابک یه زن ایرانی به نام ماهرو داشته، خود بابک یه جایی توی آذربایگان بوده که سرکرده ی اونجا جاویدان پسر شهرک نامیده می شد، توی این فضای تمام ایرانی، بابک چاره ای نداشته جز این که نام گروهش رو ایرانی بذاره ( خرمدینان ) حالا اگه خود بابک هم خودشو ترک نمی دونست غلط کرده شما شک نکنید که ترک بوده! همین و بس و حرف دیگه ای هم نمی مونه. باشه شما راست میگیدو. . .
طبری هم هیچ جایی نگفته که مردم آذربایگان ترک هستند بلکه درباره تازش ترکان ( خزریها ) به آذربایجان چیزهایی نوشته و اینکه مدتی آذربایگان رو اشغال کردند.
درباره بیت فردوسی هر بچه ای می دونه که اینجا منظور شاعر از سوس شهری در حدود میان رودان یا افغانستان باید باشه نه شوش در خوزستان! آن داستانی از جنگهای ایران و توران است که در آن پهلوانی به نام کاموس کوشانی برای افراسیاب مزدوری کرده ومی جنگد، توران که آنسوی میان رودان یاآسیای میانه بوده، کوشان هم که در افغانستان کنونی، این میان سوس کجا باید باشد؟ بی گمان در خوزستان که نمی تواند، باید جایی همان پیرامون شرق ایران باشد که داستان درست درآید، هنوز ابزار و امکان بال برد ( هلی برن ) تکاوران از خاور به باختر فراهم نشده بود! درینجا درباره دهخدا باید گفت که نام سوس را در این شعر ندیده یا جا انداخته.
نام آن شاه ایلامی هم دور آنتاش است نه دوران تاش! آخه سنگ ایستاده هم شد نام؟! شاید باباش برادر بابای بابک بوده و در نامگذاری خیلی وسواس نداشته، نام اون پسرش رو هم گذاشته سنگ نشسته، یکی دیگه شون رو هم سنگ غلتان و دیگری رو سنگ سخنگو.
درباره سومر پیشتر هم گفته ام فقط هومل بوده که در همان آغاز سومرشناسی که هنوز چیزی روشن نبود نظریه پیوند ترکی و سومری را پیش کشید آن هم در میان نظریه های پیوند سومری با زبانهای التصاقی دیگر که همه این گمانه ها امروزه رد شده و فقط پانترکهایی مانند معزز ترکه هستند که اسم خودشون رو تاریخ شناس و. . می گذارند و در این فریب می دمند البته نوچه پانهایی هم پیدا می شوند که آنها را باد کنند و نام پروفسور و استاد ودکتر رویشان بگذارند.
ولی تاریخ پژوهان مستقل و دانشمند همگی امروزه سومری را مانند ایلامی زبان تک خانواده ای می نامند درباره آن واژه های شبیه هم واژه های همانند بسیاری میان سومری و زبانهای هندواروپایی و سامی دیده می شود ولی همه اینها وامواژه از سومری ست، نه چیزی بیشتر از آن. تازه دوستمون لهجه اونها رو هم درآورد که همچین یه کوچولو با هم فرق داشتند نه بیشتر!
درباره ابن خلدون هم نمی خواد زور بزنید خودم می دونم چی تو کتابش نوشته اما تهش به درد شما شما نمی خوره:
او از آذربایگان که سخنی به میان نیاورده ولی درجایی که می گوید "در کتابها هست که ایران سرزمین ترکان است اما دانشمندان و نسب شناسان فارس به کلی این مسئله را انکار می کنند. "
ابن خلدون خودش ایران را ترک نمی داند بلکه می گوید [در کتابها هست]، ابن خلدون در سده هشتم می زیست یعنی حدود سیصد سال از اشغال ایران به دست حکومتهای غزنوی و سلجوقی و مغول می گذشت، پس طبیعی ست که برخی نویسندگان درکتابها ایران را سرزمین حکومتهای ترک بدانند ولی پس از آن هم روشنگری می کند که دانشمندان و نسب شناسان فارس به کلی این گفته را انکار می کنند. خب باید هم انکار کنند، حکومتشان ترک بوده نه خودشان. اگر ایران سرزمین ترکان می بود باید این ادعا را تایید می کردند نه انکار.
درباره سنگنوشته به زبان پهلوی در آذربایگان، سنگنوشته پهلوی ساسانی در قلعه کهنه مشکین شهر هست که به خاطر نگه نداری مسئولان و بلاهت گنج یابان ناخوانا شده ولی خوشبختانه فرتورها و عکسهای لازم از این سنگنوشته برداشته شده، سنگنوشته های پهلوی در دیوار دربند داغستان هم موجود است که همگی اینها را در نت می توانید جستجو کنید.
کتاب روحی انارجانی را هم گفتم که نویسنده از زبان مردم تبریز نوشته یعنی زبان تبریزی ها را در کتاب آورده که پهلوی ست فکر نکنم گنگی در این سخنم باشد، یا سروده های پهلوی شاعران آنجا، مغلطه بازی هم بس است، ابن سینا اگر به تازی نوشته چون تازی، زبان علمی جهان اسلام بوده البته به پارسی هم نوشته، ولی زبان پهلوی که در آذربایگان یک زبان محلی بوده، چه دلیلی داشته که شاعری مثلا ترک باشد ولی به گفته شما به زبان یک اقلیت بسیار کم شعر بگوید و از ترکی اش هم هیچ نگوید! پیداست که پهلوی زبانها در آذربایگان نه تنها اقلیت نبودند که کمابیش همگی پهلوی زبان بودند که یا به زبان محلی شان شعر گفته اند یا به زبان رسمی پارسی، از سوی دیگر پیش از صفوی هیچ اثری به هیچ شکلی از ترکی در آذربایگان یافت نمی شود بلکه هرچه هست یا پارسی است یا پهلوی.
پانترکها هرجا کم می آورند و راه گریزی نمی بینند می گویند [این کتابا جعلیه، این نوشته ها و شعرها ساختگیه]
خدا را سپاس که ادبیات پارسی و حتا پهلوی به اندازه ای رسا و پربارند که هیچ نیازی به جعل یا ربودن آثار دیگران ندارند، همین که دهان به سخن بگشایند راست کننده کژیها و روشنی بخش به نادانسته ها می گردند.
من ریشه واژه های گرمه و غرمه و قرمه را از چند هزار سال پیش به این طرف آورده ام شما به جاش چی؟ چرندوچار به هم بافتی و تحویل دادی، هر واژه ای که آخرش مه باشه ترکی میشه؟!
... [مشاهده متن کامل]
با این استدلال قوی شما پس [نامه، نیمه، گیومه، فاطمه، بیمه، شامه، خیمه، جامه، فهیمه، خودکامه، پیژامه و. . . ] هم ترکیند؟! واقعا که فیلسوفان و منطق دانان چاره ای ندارند جز اینکه روشی از روشهای استدلال را نزد پانترکان بیاموزند.
عموجان خامه آخرش یه دونه مه داره پس ترکیه؟!
واژه خامه از خام گرفته شده یعنی چربی که برروی شیر خام بسته می شود، در برابرش سرشیر به چربی گفته می شود که روی شیر جوشیده می بندد.
در ضمن بیابانگردی و. . . چیزی نداره که دیگران رو جذب خودش کنه، شما اجالتا بگرد دنبال یه واژه ای چیزی که به جای کولتور یاد پساعثمانیها بدهی بعد ادعای فرهنگ بیابانگردان رو بکن.
تکلیف خونه و کاسه و سیخ که روشنه، درباره قاشق و بشقاب و اتاق و. . این واژه ها ریشه در زبانهای ایرانی دارند که جای گفتنش اینجا نیست.
یک دروغ پیش پا افتاده پانترکی: امیر مومنان در نهج البلاغه از ترکهای آذربایگان نام برده!
شرم کنیدو بترسید و به معصوم دروغ نبندید؛
امیرمومنان امام علی علیه السلام در نامه به اشعث ابن قیس فرماندار آذربایجان:
جایگاه فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتی در گردن تو است، و تو باید از فرمانده و امامت پیروی کنی.
تو حق نداری در برخورد با رعیت استبداد ورزی، و بی دستور کار مهمی انجام دهی، در دست تو اموالی از دارایی های خدای بزرگ و عزیز است، و تو خزانه دار آنی تا به من بسپاری، امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم، با درود.
متن حدیث:
و من کتاب له ع إلی أشعث بن قیس عامل أذربیجان
وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّی تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی أَلاَّ أَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَ لَکَ. وَ اَلسَّلاَمُ
" نهج البلاغه، نامه ۵"
من که هرچه گشتم نام ترک یا چیزی شبیه به اون رو در این نامه پیدا نکردم، یا چشمای من آلبالوگیلاس می چینه یا دوستان یه دید فراهنجار دارند و به درستی پی به منظور امام از واژه رعیت برده اند! خدا می دونه.
بقیه دروغهای پانها هم دست کمی از این نداره:
بابک ترک بوده ولی باباش نام پدر اردشیر ساسانی رو براش گذاشته ( اردشیر پسر پاپک ) ، بابای بابک یه زن ایرانی به نام ماهرو داشته، خود بابک یه جایی توی آذربایگان بوده که سرکرده ی اونجا جاویدان پسر شهرک نامیده می شد، توی این فضای تمام ایرانی، بابک چاره ای نداشته جز این که نام گروهش رو ایرانی بذاره ( خرمدینان ) حالا اگه خود بابک هم خودشو ترک نمی دونست غلط کرده شما شک نکنید که ترک بوده! همین و بس و حرف دیگه ای هم نمی مونه. باشه شما راست میگیدو. . .
طبری هم هیچ جایی نگفته که مردم آذربایگان ترک هستند بلکه درباره تازش ترکان ( خزریها ) به آذربایجان چیزهایی نوشته و اینکه مدتی آذربایگان رو اشغال کردند.
درباره بیت فردوسی هر بچه ای می دونه که اینجا منظور شاعر از سوس شهری در حدود میان رودان یا افغانستان باید باشه نه شوش در خوزستان! آن داستانی از جنگهای ایران و توران است که در آن پهلوانی به نام کاموس کوشانی برای افراسیاب مزدوری کرده ومی جنگد، توران که آنسوی میان رودان یاآسیای میانه بوده، کوشان هم که در افغانستان کنونی، این میان سوس کجا باید باشد؟ بی گمان در خوزستان که نمی تواند، باید جایی همان پیرامون شرق ایران باشد که داستان درست درآید، هنوز ابزار و امکان بال برد ( هلی برن ) تکاوران از خاور به باختر فراهم نشده بود! درینجا درباره دهخدا باید گفت که نام سوس را در این شعر ندیده یا جا انداخته.
نام آن شاه ایلامی هم دور آنتاش است نه دوران تاش! آخه سنگ ایستاده هم شد نام؟! شاید باباش برادر بابای بابک بوده و در نامگذاری خیلی وسواس نداشته، نام اون پسرش رو هم گذاشته سنگ نشسته، یکی دیگه شون رو هم سنگ غلتان و دیگری رو سنگ سخنگو.
درباره سومر پیشتر هم گفته ام فقط هومل بوده که در همان آغاز سومرشناسی که هنوز چیزی روشن نبود نظریه پیوند ترکی و سومری را پیش کشید آن هم در میان نظریه های پیوند سومری با زبانهای التصاقی دیگر که همه این گمانه ها امروزه رد شده و فقط پانترکهایی مانند معزز ترکه هستند که اسم خودشون رو تاریخ شناس و. . می گذارند و در این فریب می دمند البته نوچه پانهایی هم پیدا می شوند که آنها را باد کنند و نام پروفسور و استاد ودکتر رویشان بگذارند.
ولی تاریخ پژوهان مستقل و دانشمند همگی امروزه سومری را مانند ایلامی زبان تک خانواده ای می نامند درباره آن واژه های شبیه هم واژه های همانند بسیاری میان سومری و زبانهای هندواروپایی و سامی دیده می شود ولی همه اینها وامواژه از سومری ست، نه چیزی بیشتر از آن. تازه دوستمون لهجه اونها رو هم درآورد که همچین یه کوچولو با هم فرق داشتند نه بیشتر!
درباره ابن خلدون هم نمی خواد زور بزنید خودم می دونم چی تو کتابش نوشته اما تهش به درد شما شما نمی خوره:
او از آذربایگان که سخنی به میان نیاورده ولی درجایی که می گوید "در کتابها هست که ایران سرزمین ترکان است اما دانشمندان و نسب شناسان فارس به کلی این مسئله را انکار می کنند. "
ابن خلدون خودش ایران را ترک نمی داند بلکه می گوید [در کتابها هست]، ابن خلدون در سده هشتم می زیست یعنی حدود سیصد سال از اشغال ایران به دست حکومتهای غزنوی و سلجوقی و مغول می گذشت، پس طبیعی ست که برخی نویسندگان درکتابها ایران را سرزمین حکومتهای ترک بدانند ولی پس از آن هم روشنگری می کند که دانشمندان و نسب شناسان فارس به کلی این گفته را انکار می کنند. خب باید هم انکار کنند، حکومتشان ترک بوده نه خودشان. اگر ایران سرزمین ترکان می بود باید این ادعا را تایید می کردند نه انکار.
درباره سنگنوشته به زبان پهلوی در آذربایگان، سنگنوشته پهلوی ساسانی در قلعه کهنه مشکین شهر هست که به خاطر نگه نداری مسئولان و بلاهت گنج یابان ناخوانا شده ولی خوشبختانه فرتورها و عکسهای لازم از این سنگنوشته برداشته شده، سنگنوشته های پهلوی در دیوار دربند داغستان هم موجود است که همگی اینها را در نت می توانید جستجو کنید.
کتاب روحی انارجانی را هم گفتم که نویسنده از زبان مردم تبریز نوشته یعنی زبان تبریزی ها را در کتاب آورده که پهلوی ست فکر نکنم گنگی در این سخنم باشد، یا سروده های پهلوی شاعران آنجا، مغلطه بازی هم بس است، ابن سینا اگر به تازی نوشته چون تازی، زبان علمی جهان اسلام بوده البته به پارسی هم نوشته، ولی زبان پهلوی که در آذربایگان یک زبان محلی بوده، چه دلیلی داشته که شاعری مثلا ترک باشد ولی به گفته شما به زبان یک اقلیت بسیار کم شعر بگوید و از ترکی اش هم هیچ نگوید! پیداست که پهلوی زبانها در آذربایگان نه تنها اقلیت نبودند که کمابیش همگی پهلوی زبان بودند که یا به زبان محلی شان شعر گفته اند یا به زبان رسمی پارسی، از سوی دیگر پیش از صفوی هیچ اثری به هیچ شکلی از ترکی در آذربایگان یافت نمی شود بلکه هرچه هست یا پارسی است یا پهلوی.
پانترکها هرجا کم می آورند و راه گریزی نمی بینند می گویند [این کتابا جعلیه، این نوشته ها و شعرها ساختگیه]
خدا را سپاس که ادبیات پارسی و حتا پهلوی به اندازه ای رسا و پربارند که هیچ نیازی به جعل یا ربودن آثار دیگران ندارند، همین که دهان به سخن بگشایند راست کننده کژیها و روشنی بخش به نادانسته ها می گردند.
کهنترین بنمایه ای که بطور ضمنی زبان همه ایرانیان را رهنمود می شود، کتاب جغرافیای استرابو است که از جغرافیدان دو سده پیش از خودش ( اراتوستن ) بازگفت می کند،
در این کتاب، استرابو جغرافیدان یونانی ( سده یکم پیش از میلاد ) با اینکه به نوع زبان اشاره نکرده ولی از قرائن نوع زبان به روشنی نمایان می شود:
... [مشاهده متن کامل]
جغرافیا، دفتر پانزدهم، بند هشتم: "سرزمین آریانا به علاوه ی این، فراگیرنده ی بخشهایی از سرزمین پارس و ماد و همچنین بلخیان ( باختریها ) و سغدیها در شمال میباشد، زیرا این مردمان با اندکی تفاوت، با یک زبان سخن میرانند. "
در این گفته ی استرابو، افزون بر همخانواده قرار دادن زبان بلخیان و سغدیان با پارسی، از ماد ( آتورپاتکان=آذربایگان ) هم نام می برد ومی گوید که زبانشان دگرش چندانی با پارسی ندارد.
از جمله بالا آشکارست که زبان همه سرزمین آریانا، ایرانی و همانند پارسی کهن بوده است اگر ترکی هم وجود داشت نام می برد و آن را هم خانواده با پارسی قرار نمی داد.
درباره آریان، حمزه اصفهانی جغرافیدان سده چهارم در تاریخ پیامبران و شاهان می نویسد: " آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است. " دراین سخن، حمزه اصفهانی سرزمین ترک را جدا و در شمال آریان می نویسد که در سنجش با گفته استرابو، ماد یعنی آذربایجان هم ربط و پیوندی به ترک پیدا نمی کند.
-
کتاب و شعر و نثر به زبان پهلوی که فراوان است در آذربایگان،
دیوان روحی انارجانی یکی از آنهاست که در سده دهم و زمان صفوی درباره زبان مردم تبریز نوشته یعنی کتاب را به زبان مردم تبریزِ آن زمان نوشته، متنش را بخوان ببین همانند به پارسی است یا ترکی؟
کتاب سفینه تبریز از سده هشتم، بخش هایی از این کتاب سروده های شاعران تبریزی است ببین به چه زبانی ست.
سروده های رهام تبریزی، مغربی تبریزی، شیخ صفی الدین اردبیلی، باغبان اردبیلی، بابافرج تبریزی، اوحدی مراغه ای و. . . به جز پارسی به پهلوی هم هست چرا شعر ترکی نگفته اند؟
چرا نظامی گنجه ای خود را پارسی زاد و پیر پارسی گو معرفی کرده؟ چرا مهستی گنجوی فقط به پارسی شعر گفته و نیز خاقانی و بدر شروانی و دهها شاعر آذربایگان و شروان به ویژه گنجه؟
قطران تبریزی:
اگر بگذشت از جیحون گروه ترکمانان را / ملک محمود کاو را بود زابل کان در سنجر
زمانی تازش ایشان به شروان اندرون بودی/ زمانی حمله ایشان به آذربایگان اندر
نبود از تازش ایشان کسی بر چیز خود ایمن/ نبود از حمله ایشان کسی بر حال خود سرور
قطران در ستایش امیری از امیران آذربایگان و عدل او سروده است:
گرچه داد ایران را بلای ترک ویرانی/ شود از عدلش آبادان چو یزدانش کند یاری
بدر شروانی شاعر سده 8 و 9 ه متولد شماخی در شروان:
گر شماخی شد خراب از ترکمانان غم مخور/ مکه هم گشت از جفای لشکر مشرک خراب
گر ز راه آن ددان دوری گزیدی عیب نیست/ آدمی باید که خود را دور دارد از کلاب
از سگ دیوانه ی کف کرده باید احتراز/ بد بود گر دامنی آلوده سازد از لعاب.
اینها سروده های شاعران آذربایگان و شروان است که هیچ نسبتی میان خود و ترکان نمی دیدند.
نوشته های تاریخنگاران درباره زبان آذربایگان:
1 ) ابن مقفع در سده یک هجری، اصفهان، آذربایگان، ری، ماه دماوند و همدان را پهلوی زبان دانسته است.
2 ) مسعودی مورخ سده 4، پس از نام بردن از بلاد ایران ( ازجمله آذربایجان و دیگر جاها ) می گوید که همه این بلاد سرزمین واحدی بوده و یک پادشاه و یک زبان داشته اند جز اینکه در برخی واژگان تفاوتهایی بوده، مانند دری، پهلوی، و دیگر زبانهای ایرانی.
3 ) اصطخری جغرافیدان سده 4، زبان آذربایجان را الفارسیه معرفی کرده.
4 ) ابن حوقل در سده4 : زبان آذربایجان ارمنیه و فارسی ( نام عمومی همه زبانهای ایرانی ) است.
5 ) مقدسی ( اواخر سده4 ) ، ایران را 8 اقلیم دانسته و زبان همه آنها را به نام عمومی فارسی معرفی می کند و می افزاید فارسی آذربایجان در حروف به فارسی خراسان شبیه است.
6 ) یاقوت حموی در سده 7، زبان آذربایجان را الآذریه می نامد، که فهمش برای دیگران مقدور نیست.
7 ) حمداله مستوفی ( ابتدای سده 8 ) : زبان مراغه پهلوی مغیر است و زبان مردم زنجان، پهلوی کامل ست، زبان گشتاسفی ( منطقه ای بین اردبیل و باکو]، پهلوی وابسته به گیلانیست.
8 ) اولیا چلبی ( ابتدای سده 12 ) جهانگرد عثمانی: زبان ارباب معارف در تبریز فارسیست و زبان بیشتر زنان مراغه پهلویست، او زبان مردم نخجوان را نیز پهلوی، دهقانی و پارسی و مغولی معرفی می کند.
" جهانگرد پرتقالی در سال 1523 در باره تبریز می نویسد: در این شهر پارسی زبانان و عده ای ترکی زبان زندگی می کنند و بعلاوه تعدادی از ارمنیان هم آنجا بودند.
جهانگرد ونیزی" آلساندری" در سال 1570 می نویسد: " اهالی تبریز عمدتاً پارسی زبان، ترکمن و کولی هستند. "
نویسنده سفارت هولشتاین" آدام اولئاریوس" در سال1637 می نویسد: ایرانیان غیر از زبان خود، زیان ترکی را نیز به فرزندان خود یاد می دهند و این کار بویژه در ولایتهای شیروان، آذربایجان، عراق عجم، بغداد و ایروان دیده می شود که قزلباشان بر آنها چیرگی یافته اند.
از همین گفته اولئاریوس دلیل ترک زبان شدن تدریجی شروان و آذربایگان آشکار می گردد.
در این کتاب، استرابو جغرافیدان یونانی ( سده یکم پیش از میلاد ) با اینکه به نوع زبان اشاره نکرده ولی از قرائن نوع زبان به روشنی نمایان می شود:
... [مشاهده متن کامل]
جغرافیا، دفتر پانزدهم، بند هشتم: "سرزمین آریانا به علاوه ی این، فراگیرنده ی بخشهایی از سرزمین پارس و ماد و همچنین بلخیان ( باختریها ) و سغدیها در شمال میباشد، زیرا این مردمان با اندکی تفاوت، با یک زبان سخن میرانند. "
در این گفته ی استرابو، افزون بر همخانواده قرار دادن زبان بلخیان و سغدیان با پارسی، از ماد ( آتورپاتکان=آذربایگان ) هم نام می برد ومی گوید که زبانشان دگرش چندانی با پارسی ندارد.
از جمله بالا آشکارست که زبان همه سرزمین آریانا، ایرانی و همانند پارسی کهن بوده است اگر ترکی هم وجود داشت نام می برد و آن را هم خانواده با پارسی قرار نمی داد.
درباره آریان، حمزه اصفهانی جغرافیدان سده چهارم در تاریخ پیامبران و شاهان می نویسد: " آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است. " دراین سخن، حمزه اصفهانی سرزمین ترک را جدا و در شمال آریان می نویسد که در سنجش با گفته استرابو، ماد یعنی آذربایجان هم ربط و پیوندی به ترک پیدا نمی کند.
-
کتاب و شعر و نثر به زبان پهلوی که فراوان است در آذربایگان،
دیوان روحی انارجانی یکی از آنهاست که در سده دهم و زمان صفوی درباره زبان مردم تبریز نوشته یعنی کتاب را به زبان مردم تبریزِ آن زمان نوشته، متنش را بخوان ببین همانند به پارسی است یا ترکی؟
کتاب سفینه تبریز از سده هشتم، بخش هایی از این کتاب سروده های شاعران تبریزی است ببین به چه زبانی ست.
سروده های رهام تبریزی، مغربی تبریزی، شیخ صفی الدین اردبیلی، باغبان اردبیلی، بابافرج تبریزی، اوحدی مراغه ای و. . . به جز پارسی به پهلوی هم هست چرا شعر ترکی نگفته اند؟
چرا نظامی گنجه ای خود را پارسی زاد و پیر پارسی گو معرفی کرده؟ چرا مهستی گنجوی فقط به پارسی شعر گفته و نیز خاقانی و بدر شروانی و دهها شاعر آذربایگان و شروان به ویژه گنجه؟
قطران تبریزی:
اگر بگذشت از جیحون گروه ترکمانان را / ملک محمود کاو را بود زابل کان در سنجر
زمانی تازش ایشان به شروان اندرون بودی/ زمانی حمله ایشان به آذربایگان اندر
نبود از تازش ایشان کسی بر چیز خود ایمن/ نبود از حمله ایشان کسی بر حال خود سرور
قطران در ستایش امیری از امیران آذربایگان و عدل او سروده است:
گرچه داد ایران را بلای ترک ویرانی/ شود از عدلش آبادان چو یزدانش کند یاری
بدر شروانی شاعر سده 8 و 9 ه متولد شماخی در شروان:
گر شماخی شد خراب از ترکمانان غم مخور/ مکه هم گشت از جفای لشکر مشرک خراب
گر ز راه آن ددان دوری گزیدی عیب نیست/ آدمی باید که خود را دور دارد از کلاب
از سگ دیوانه ی کف کرده باید احتراز/ بد بود گر دامنی آلوده سازد از لعاب.
اینها سروده های شاعران آذربایگان و شروان است که هیچ نسبتی میان خود و ترکان نمی دیدند.
نوشته های تاریخنگاران درباره زبان آذربایگان:
1 ) ابن مقفع در سده یک هجری، اصفهان، آذربایگان، ری، ماه دماوند و همدان را پهلوی زبان دانسته است.
2 ) مسعودی مورخ سده 4، پس از نام بردن از بلاد ایران ( ازجمله آذربایجان و دیگر جاها ) می گوید که همه این بلاد سرزمین واحدی بوده و یک پادشاه و یک زبان داشته اند جز اینکه در برخی واژگان تفاوتهایی بوده، مانند دری، پهلوی، و دیگر زبانهای ایرانی.
3 ) اصطخری جغرافیدان سده 4، زبان آذربایجان را الفارسیه معرفی کرده.
4 ) ابن حوقل در سده4 : زبان آذربایجان ارمنیه و فارسی ( نام عمومی همه زبانهای ایرانی ) است.
5 ) مقدسی ( اواخر سده4 ) ، ایران را 8 اقلیم دانسته و زبان همه آنها را به نام عمومی فارسی معرفی می کند و می افزاید فارسی آذربایجان در حروف به فارسی خراسان شبیه است.
6 ) یاقوت حموی در سده 7، زبان آذربایجان را الآذریه می نامد، که فهمش برای دیگران مقدور نیست.
7 ) حمداله مستوفی ( ابتدای سده 8 ) : زبان مراغه پهلوی مغیر است و زبان مردم زنجان، پهلوی کامل ست، زبان گشتاسفی ( منطقه ای بین اردبیل و باکو]، پهلوی وابسته به گیلانیست.
8 ) اولیا چلبی ( ابتدای سده 12 ) جهانگرد عثمانی: زبان ارباب معارف در تبریز فارسیست و زبان بیشتر زنان مراغه پهلویست، او زبان مردم نخجوان را نیز پهلوی، دهقانی و پارسی و مغولی معرفی می کند.
" جهانگرد پرتقالی در سال 1523 در باره تبریز می نویسد: در این شهر پارسی زبانان و عده ای ترکی زبان زندگی می کنند و بعلاوه تعدادی از ارمنیان هم آنجا بودند.
جهانگرد ونیزی" آلساندری" در سال 1570 می نویسد: " اهالی تبریز عمدتاً پارسی زبان، ترکمن و کولی هستند. "
نویسنده سفارت هولشتاین" آدام اولئاریوس" در سال1637 می نویسد: ایرانیان غیر از زبان خود، زیان ترکی را نیز به فرزندان خود یاد می دهند و این کار بویژه در ولایتهای شیروان، آذربایجان، عراق عجم، بغداد و ایروان دیده می شود که قزلباشان بر آنها چیرگی یافته اند.
از همین گفته اولئاریوس دلیل ترک زبان شدن تدریجی شروان و آذربایگان آشکار می گردد.
از کوردی زدی به اسلاوی و پارسی و سانسکریت و وووو که نشون بودی غذای قووورما تورکی نیس که خیال باطلی است
خود کوردها و کرمانشاهی ها اقرار میکنن این غذا تورکی هس
با توجه به این ک فارس ها در تاریخ ایران هیج نقشی جز فرمانبرداری از تورک ها نداشته اند و همیشه در فرهنگ تورک ها جذب شده اند طبیعی است که اسم غذاها مثل قیمه ، قورمه ، خامه ، دلمه ، کباب و شیشلیک و وووو همشون تورکی باشه حتی کاسه و بشقاب و قاشق و اینا هم تورکی اند. . . . حتی سیخ هم تورکیه از مصدر سیخماق ینی فروکردن تو گوشت . . . . اتاق و خانه که اولین مشخصه و مولفه تمدن هس تورکیه و غیرتورک ها برا اتاق معادل ندارن
... [مشاهده متن کامل]
وقتی ۳۰۰ میلیون تورک در جهان میگن قوورما دیگه تکلیف ۳۰ میلیون فارس مشخصه.
نامه حضرت علی به والی آزربایجان در نهج البلاغه رو بخونید که فرمودن به والی آزربایجان با مردم تورک آزربایجان خوش رفتاری کنید . . . . این مال ۱۴۰۰ سال پیشه . . . . گذشته از این هیچ مورخی نگفته تورک ها بعد از سلجوقیان یا مغول ها اومدن . . . . اینا تحریفات پهلوی هس ک قبل اون سابقه نداشته
حتی ابن دحیه کلبی متولد سال ۵۴۴ در معرفی آتا بابک که علیه عباسیان قیام کرده بود میگه بابک الترکی . . . . بعد یه عده پان میان میگن بابک تورک نبوده اون زمان تورک ها نبودن و فلان . . . دیگه شما ک چرک زیر ناخن حضرت علی نمیشین ک ۱۴۰۰ سال پیش گفته آزربایجان تورک
گذشته از این طبری هم هر جا کلمه آزربایجان رو آورده گفته تورک
فردوسی ک پان ها به عنوان خدای دوم قبولش دارن مردم تمدن ایلام باستان رو تورک معرفی کرده که اسامی پادشاهان و زیگورات هم امروزه در کتیبه ها مشخص شده تورکیه مثل دوران تاش ینی سنگ ایستاده . . . حالا بیاید جعل کنید که فارسی و سانسکریت و خودتون رو به زمین و آسمون بزنید اینم شعر فردوسی سرچ کنید بخونید :
سوس شهر تورکان به کین آختن
بدان روی لشکر برون تاختن
سوس همون شوش پایتخت تورکان ایلام هست که دهخدا در لغت نامه گفته سوس همون شوش هست . . . لطفا مراجعه کنید
در مورد تورکان سومر ک جدید ترین نظر مورخین مشخصه . . . . انقد کتاب و مقاله در مورد تورک بودن سومریان هس ک نمیشه این جا نوشت فقط به انگلیسی سرچ کنید یا در یوتیوب ببینید . . . یه نمونش کتاب تورکان سومر نوشته پروفسور هومل آلمانی و پروفسور معزز . . . ایشون ۳۰ سال از عمر ۱۰۸ سالش رو صرف سومر پژوهی کرده و ۵۰۰۰ لغت مشترک اثبات کرده بین سومریان و تورک های امروزی
در مورد تمدن های اورارتو و ماد و پارت هم ک نظر ابن خلدون ک انسان شناس هس و مورخین بی طرف عرب هم گفتن ک اینا تورک بودن و فقط پارس ها از هند اومدن . . . . همه تمدن های ایران قبل ورود پارس ها ، التصاقی زبان و تورک بودن منتها با اندکی تغییر در لهجه .
چیزی ک باعث میشه شماها روتون زیاد بشه مسائل سیاسی هس . . . در ایران بخاطر مسائل سیاسی حاضر نیستن واقعیت های تاریخی رو بگن و امثال شما از این فضای ساکت سو استفاده میکنید . . . در ضمن چیزی به نام زبان پهلوی در آزربایجان نداریم . اگر در کذشته های بسیار دور یه عده خیلی خیلی کم مهاجر ، اومدن اینجا و زبانشون پهلوی بوده دلیل نمیشه شما کل مردم آزربایجان رو پهلوی زبان بدونید . . . . یه کتیبه به زبان پهلوی اینجا پیدا نشده . . . هر چی پیدا شده همش تورکی و التصاقی زبان بوده در حالی ک پهلوی زبان تحلیلی و تصریفی هس .
خود کوردها و کرمانشاهی ها اقرار میکنن این غذا تورکی هس
با توجه به این ک فارس ها در تاریخ ایران هیج نقشی جز فرمانبرداری از تورک ها نداشته اند و همیشه در فرهنگ تورک ها جذب شده اند طبیعی است که اسم غذاها مثل قیمه ، قورمه ، خامه ، دلمه ، کباب و شیشلیک و وووو همشون تورکی باشه حتی کاسه و بشقاب و قاشق و اینا هم تورکی اند. . . . حتی سیخ هم تورکیه از مصدر سیخماق ینی فروکردن تو گوشت . . . . اتاق و خانه که اولین مشخصه و مولفه تمدن هس تورکیه و غیرتورک ها برا اتاق معادل ندارن
... [مشاهده متن کامل]
وقتی ۳۰۰ میلیون تورک در جهان میگن قوورما دیگه تکلیف ۳۰ میلیون فارس مشخصه.
نامه حضرت علی به والی آزربایجان در نهج البلاغه رو بخونید که فرمودن به والی آزربایجان با مردم تورک آزربایجان خوش رفتاری کنید . . . . این مال ۱۴۰۰ سال پیشه . . . . گذشته از این هیچ مورخی نگفته تورک ها بعد از سلجوقیان یا مغول ها اومدن . . . . اینا تحریفات پهلوی هس ک قبل اون سابقه نداشته
حتی ابن دحیه کلبی متولد سال ۵۴۴ در معرفی آتا بابک که علیه عباسیان قیام کرده بود میگه بابک الترکی . . . . بعد یه عده پان میان میگن بابک تورک نبوده اون زمان تورک ها نبودن و فلان . . . دیگه شما ک چرک زیر ناخن حضرت علی نمیشین ک ۱۴۰۰ سال پیش گفته آزربایجان تورک
گذشته از این طبری هم هر جا کلمه آزربایجان رو آورده گفته تورک
فردوسی ک پان ها به عنوان خدای دوم قبولش دارن مردم تمدن ایلام باستان رو تورک معرفی کرده که اسامی پادشاهان و زیگورات هم امروزه در کتیبه ها مشخص شده تورکیه مثل دوران تاش ینی سنگ ایستاده . . . حالا بیاید جعل کنید که فارسی و سانسکریت و خودتون رو به زمین و آسمون بزنید اینم شعر فردوسی سرچ کنید بخونید :
سوس شهر تورکان به کین آختن
بدان روی لشکر برون تاختن
سوس همون شوش پایتخت تورکان ایلام هست که دهخدا در لغت نامه گفته سوس همون شوش هست . . . لطفا مراجعه کنید
در مورد تورکان سومر ک جدید ترین نظر مورخین مشخصه . . . . انقد کتاب و مقاله در مورد تورک بودن سومریان هس ک نمیشه این جا نوشت فقط به انگلیسی سرچ کنید یا در یوتیوب ببینید . . . یه نمونش کتاب تورکان سومر نوشته پروفسور هومل آلمانی و پروفسور معزز . . . ایشون ۳۰ سال از عمر ۱۰۸ سالش رو صرف سومر پژوهی کرده و ۵۰۰۰ لغت مشترک اثبات کرده بین سومریان و تورک های امروزی
در مورد تمدن های اورارتو و ماد و پارت هم ک نظر ابن خلدون ک انسان شناس هس و مورخین بی طرف عرب هم گفتن ک اینا تورک بودن و فقط پارس ها از هند اومدن . . . . همه تمدن های ایران قبل ورود پارس ها ، التصاقی زبان و تورک بودن منتها با اندکی تغییر در لهجه .
چیزی ک باعث میشه شماها روتون زیاد بشه مسائل سیاسی هس . . . در ایران بخاطر مسائل سیاسی حاضر نیستن واقعیت های تاریخی رو بگن و امثال شما از این فضای ساکت سو استفاده میکنید . . . در ضمن چیزی به نام زبان پهلوی در آزربایجان نداریم . اگر در کذشته های بسیار دور یه عده خیلی خیلی کم مهاجر ، اومدن اینجا و زبانشون پهلوی بوده دلیل نمیشه شما کل مردم آزربایجان رو پهلوی زبان بدونید . . . . یه کتیبه به زبان پهلوی اینجا پیدا نشده . . . هر چی پیدا شده همش تورکی و التصاقی زبان بوده در حالی ک پهلوی زبان تحلیلی و تصریفی هس .
واژه " گُر" به چم آتش که کارواژه [گر گرفتن] را می سازد، همریشه است با واژگان" آگر" در کردی ( =آتش ) ، اخگر در پارسی ( =پاره آتش، جرقه ) ، آگ و آگنی در سانسکریت ( =آتش ) ، اوگنی در زبان اسلاوی ( = آتش ) .
... [مشاهده متن کامل]
واژه های "گرم و گرما" نیز از همین گُر به دست می آید، واژه ی گرما در اوستا به دیسه ی "گَرِمَه" و در سانسکریت به دیسه ی "غَرِمَه" دیده می شوند، ریشه ی واژه ی [قُرمه] یعنی [گرما دیده، تفت داده] نیز در گرمَه اوستایی و غَرِمَه سانسکریت نهفته است.
واژه های قرمه، گرمه و غرمه هم آوای بسیار نزدیک به هم دارند هم دارای معنای گرم کردن، تفت دادن و پختن هستند.
این واژه از زبانهای کهن آریایی به زبانِ با پیشینه ی کمابیش ۱۳۰۰ ساله ترکی درون شده و با گرفتن یک پسوند ماق، نقش کارواژه ای نیز در این زبان یافته است و به خاطرکوچرو بودن قبیله های ترکی، هرجا رفته اند این واژه ها را نیز با خود برده اند.
ولی جُستار ترک زبان شدن مردم آذربایگان چیزی دیگر است،
مردم این سامان بنا به گفته ی تاریخنگاران و جهانگردان و نیز بجا ماندن یادگارهایی به زبان پهلوی در آنجا تا حدود سیصد چهارصد سال پیش، پهلوی زبان ( با گویش آذری ) بودند و آثار به زبان ترکی از آن زمان به بعد است که در آذربایگان پدیدار می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
واژه های "گرم و گرما" نیز از همین گُر به دست می آید، واژه ی گرما در اوستا به دیسه ی "گَرِمَه" و در سانسکریت به دیسه ی "غَرِمَه" دیده می شوند، ریشه ی واژه ی [قُرمه] یعنی [گرما دیده، تفت داده] نیز در گرمَه اوستایی و غَرِمَه سانسکریت نهفته است.
واژه های قرمه، گرمه و غرمه هم آوای بسیار نزدیک به هم دارند هم دارای معنای گرم کردن، تفت دادن و پختن هستند.
این واژه از زبانهای کهن آریایی به زبانِ با پیشینه ی کمابیش ۱۳۰۰ ساله ترکی درون شده و با گرفتن یک پسوند ماق، نقش کارواژه ای نیز در این زبان یافته است و به خاطرکوچرو بودن قبیله های ترکی، هرجا رفته اند این واژه ها را نیز با خود برده اند.
ولی جُستار ترک زبان شدن مردم آذربایگان چیزی دیگر است،
مردم این سامان بنا به گفته ی تاریخنگاران و جهانگردان و نیز بجا ماندن یادگارهایی به زبان پهلوی در آنجا تا حدود سیصد چهارصد سال پیش، پهلوی زبان ( با گویش آذری ) بودند و آثار به زبان ترکی از آن زمان به بعد است که در آذربایگان پدیدار می شوند.
درود
در زبان تازی واج /گ/ نیست، واج/ق/ نیز در تازی مانند پارسی و ترکی واگویی نمی شود، واج /ق/ در تازی بسیار خشن و سنگین ( با پس وپیش و بالاپایین شدن شگفت و چشمگیر حنجره ) واگویی می شود، اگر به گفت وشنود تازیان به نمونه در تلویزیون بنگرید، پی به این گفته خواهید برد .
... [مشاهده متن کامل]
/ق/ در پارسی برخلاف تازی، نرم و سبک و مانند /غ/ گفته می شود.
واج/ق یا غ/ در ترکی اصلن واگویی نمی شود بلکه مانند واج /گ/ در واژه های گام، گفت، گوش و. . . واگفته می گردد؛ برای نمونه ترک زبانی که در میان پارسیان نبوده دهقان را دهگان، قم را گم و قزوین را گزوین و. . . واگویی می کند، ازجمله قورمه را هم گورمه می گوید و توانایی ادای این واج را ندارد؛ترکزبانان آناتولی ناتوانی در گفتن /ق، خ/را مانند برخی فرنگی ها با جایگزینی /ک/ به جای آن جبران کرده اند.
در پارسی واج /گ/ به ۲ گونه واگویی می شود به این چم که دارای ۲ واجگاه در دستگاه گویشی است، به این دو دسته واژه بنگرید:
۱ - گاو، گور، گوشت، گام، گرز، گراز، گاری، گُل و. . .
۲ - گیاه، گیره، گرم، گشت، گِرد، گلیم، گِل و. . .
واج /گ/ در این دو دسته، متفاوت از یکدیگر واگویی می شوند پس نیاز بوده و هست که از دو نویسه برای نشان دادن این دو حالت بهره برده شود که شوربختانه اینگونه نشده!
این دوگانگی، در واگویی واج /ک/ نیز دیده می شود که در اینجا نیز به دو نویسه برای نشان دادن دقیقتر نیاز است.
در زبان تازی واج /گ/ نیست، واج/ق/ نیز در تازی مانند پارسی و ترکی واگویی نمی شود، واج /ق/ در تازی بسیار خشن و سنگین ( با پس وپیش و بالاپایین شدن شگفت و چشمگیر حنجره ) واگویی می شود، اگر به گفت وشنود تازیان به نمونه در تلویزیون بنگرید، پی به این گفته خواهید برد .
... [مشاهده متن کامل]
/ق/ در پارسی برخلاف تازی، نرم و سبک و مانند /غ/ گفته می شود.
واج/ق یا غ/ در ترکی اصلن واگویی نمی شود بلکه مانند واج /گ/ در واژه های گام، گفت، گوش و. . . واگفته می گردد؛ برای نمونه ترک زبانی که در میان پارسیان نبوده دهقان را دهگان، قم را گم و قزوین را گزوین و. . . واگویی می کند، ازجمله قورمه را هم گورمه می گوید و توانایی ادای این واج را ندارد؛ترکزبانان آناتولی ناتوانی در گفتن /ق، خ/را مانند برخی فرنگی ها با جایگزینی /ک/ به جای آن جبران کرده اند.
در پارسی واج /گ/ به ۲ گونه واگویی می شود به این چم که دارای ۲ واجگاه در دستگاه گویشی است، به این دو دسته واژه بنگرید:
۱ - گاو، گور، گوشت، گام، گرز، گراز، گاری، گُل و. . .
۲ - گیاه، گیره، گرم، گشت، گِرد، گلیم، گِل و. . .
واج /گ/ در این دو دسته، متفاوت از یکدیگر واگویی می شوند پس نیاز بوده و هست که از دو نویسه برای نشان دادن این دو حالت بهره برده شود که شوربختانه اینگونه نشده!
این دوگانگی، در واگویی واج /ک/ نیز دیده می شود که در اینجا نیز به دو نویسه برای نشان دادن دقیقتر نیاز است.
اگر در گوگل ترنسلیت بزنید مردم تورکیه هم kavurma یا کاوورما میگن . . . . در سایر کشورهای تورک زبان برای تفت دادن یا سرخ کردن از کلمه قوورما استفاده میکنن منتها با اندکی تغییر در لهجه مثلا :
تفت دادن در ترکیه : کاوورماک
... [مشاهده متن کامل]
سرخ کردن در تورکمنستان : قوورماک
تفت دادن در اویغورستان : قوروما
تفت دادن در اوزبکستان : قووریش
تفت دادن در جمهوری آزر بایجان : قوورما
تفت دادن در آذربایجان ایران : قوورما
تفت دادن در قزاقستان : قوورتو
.
صحت مطالب فوق رو حتما با فحص در گوگل ترنسلیت تحقیق کنید تا یقین کنید . البته عکس رو ضمیمه میکنم
سایز غذاهایی که به پسوند " مه " ختم میشوند نیز تورکی اند مثل قیمه ، قورمه ، خامه ،
یا سایر کلماتی که غذا نیستند مثل یورتمه ، سگرمه ، قمقمه ، سقلمه
تفت دادن در ترکیه : کاوورماک
... [مشاهده متن کامل]
سرخ کردن در تورکمنستان : قوورماک
تفت دادن در اویغورستان : قوروما
تفت دادن در اوزبکستان : قووریش
تفت دادن در جمهوری آزر بایجان : قوورما
تفت دادن در آذربایجان ایران : قوورما
تفت دادن در قزاقستان : قوورتو
.
صحت مطالب فوق رو حتما با فحص در گوگل ترنسلیت تحقیق کنید تا یقین کنید . البته عکس رو ضمیمه میکنم
سایز غذاهایی که به پسوند " مه " ختم میشوند نیز تورکی اند مثل قیمه ، قورمه ، خامه ،
یا سایر کلماتی که غذا نیستند مثل یورتمه ، سگرمه ، قمقمه ، سقلمه
دوستان دقت کنید که در زبان دری حرف ق نداریم . . . . تورک ها حرف ق رو درست مثل عرب ها میگن ولی دری زبان ها حرف ق و غ رو با مخرج یکسان ادا میکنند.
کلمه قاورمه یک کلمه تورکی است . اگه دری زبان ها قاورمه رو به شکل گاورمه بخونن اون وقت تلفظش درست میشه
... [مشاهده متن کامل]
قاورمه به معنای سرخ کردن هس در زبان تورکی . . . همون کلمه قورمه در عبارت قورمه سبزی هس . . کلماتی که آخرشون مه دارند مثل قیمه ، قورمه ، خامه ، تورکی هستند . . . . مه در زبان تورکی ، هم پسوند مفعولی هس و هم پسوند مصدرساز هس همان طور که در زبان دری، حرف ن مصدر ساز هس مثل گفتن ، رفتن ، دیدن
پس قورما ینی سرخ کردن ( در معنای مصدری ) یا سرخ شده ( درمعنای مفعولی )
کلمه قاورمه یک کلمه تورکی است . اگه دری زبان ها قاورمه رو به شکل گاورمه بخونن اون وقت تلفظش درست میشه
... [مشاهده متن کامل]
قاورمه به معنای سرخ کردن هس در زبان تورکی . . . همون کلمه قورمه در عبارت قورمه سبزی هس . . کلماتی که آخرشون مه دارند مثل قیمه ، قورمه ، خامه ، تورکی هستند . . . . مه در زبان تورکی ، هم پسوند مفعولی هس و هم پسوند مصدرساز هس همان طور که در زبان دری، حرف ن مصدر ساز هس مثل گفتن ، رفتن ، دیدن
پس قورما ینی سرخ کردن ( در معنای مصدری ) یا سرخ شده ( درمعنای مفعولی )
آروم باش پسر جوگیر نباش و عصب نچسبون!
روش قورمه کردن گوشت برای نگه داری درازمدت تنهابرای آذربایگان یا کردستان و. . . نبوده، شاید همه جای ایران کاربرد داشته، تا همین چهل پنجاه سال پیش که یخچال امروزی نبود در روستاهای شهر ما یعنی اصفهان هم انجام می شد.
... [مشاهده متن کامل]
روش هایی مانند خشک کردن، نمک سود کردن، دودی کردن و قورمه کردن روش هایی برای نگه داری گوشت در گذشته بوده.
ریشه شناسی واژه ی قورمه:
واژه قورمه به معنی برشته کردن، تفت دادن، گرم کردن ( پختن ) که در ترکی فعل قاوورماق از آن بدست آمده، در اصل از واژه گرمَه ( در پهلوی ) و غَرمَه ( در سانسکریت ) گرفته شده به معنای گرم.
روش قورمه کردن گوشت برای نگه داری درازمدت تنهابرای آذربایگان یا کردستان و. . . نبوده، شاید همه جای ایران کاربرد داشته، تا همین چهل پنجاه سال پیش که یخچال امروزی نبود در روستاهای شهر ما یعنی اصفهان هم انجام می شد.
... [مشاهده متن کامل]
روش هایی مانند خشک کردن، نمک سود کردن، دودی کردن و قورمه کردن روش هایی برای نگه داری گوشت در گذشته بوده.
ریشه شناسی واژه ی قورمه:
واژه قورمه به معنی برشته کردن، تفت دادن، گرم کردن ( پختن ) که در ترکی فعل قاوورماق از آن بدست آمده، در اصل از واژه گرمَه ( در پهلوی ) و غَرمَه ( در سانسکریت ) گرفته شده به معنای گرم.
همش چرت و پرت گفتین قاورما به زبان ترکی هستش برای آذربایجان هستش نه کردستان
کلا چرت و پرت گفتین لعنت بهتون . این یک نوع غذای ترکی اذربایجانی هستش برای نگهداری گوشت در زمان قدیم که اسمشم ترکی اذربایجانی هستش همش دروغ همش دروغ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)