قالبی. [ ل َ / ل ِ ] ( ص نسبی ) هرآنچه در قالب شده باشد. ( ناظم الاطباء ). ریختگی. ( ناظم الاطباء ): کره قالبی. پنیر قالبی. ماست قالبی ؛ ماستی ستبر و زفت ، مقابل کوزه ای. || قلاّبی. غیراصلی. بدلی : کسی که فرق نداند میان قالب و جان حدیث قالبی او چرا بجان شنوی.
اوحدی.
از دو حرف قالبی کز دیگران آموخته دعوی گفتار بر طوطی مسلم کی شود.
صائب.
فرهنگ فارسی
( صفت ) قلابی قلبی بدلی .
فرهنگستان زبان و ادب
{cliché (fr. ) , banal (fr. )} [هنرهای تجسمی] ویژگی اثر یا شکلی که بیش ازحد تکرار شده است