قالب ریزی کردن

مترادف ها

found (فعل)
پایه زدن، ریختن، قالب کردن، ساختن، ساختمان کردن، تشکیل دادن، تاسیس کردن، بر پا کردن، بنیاد نهادن، ذوب کردن، قالب ریزی کردن

swage (فعل)
قالب ریزی کردن، بشکل قالب در اوردن

فارسی به عربی

وجد

پیشنهاد کاربران

بپرس