قاقلی

لغت نامه دهخدا

قاقلی. [ ق ُ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به قاقله.
- عود قاقلی ؛ قسمی از عود بخور است. جنسی ازعود که از صنفی بهتر است و از قماری پست تر. رجوع به ترجمه فارسی ابن بطوطه ص 645، 654، 655، 656 شود.

قاقلی. [ ق ُل ْ لا / ق ُ ] ( معرب ،اِ ) گیاهی است همچو اشنان شورمزه که شتر بچرد آن را. مدرّ بول و شیر است و از خوردن آن آب زرد روان گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . و آن را به عربی قلام و به ترکی و فارسی شور نامند. نباتی است شبیه به اشنان و اسفند و رطوبت او بیشتراز اشنان و سبزتر از آن و طعم او شور و با تلخی و شتر به خوردن آن راغب و موافق مزاج او است. در دوم گرم و خشک و قلیل الغذا و آب او بقدر یک وقیه تا نیم رطل با آب مویز و شکر سرخ و مسهل زرداب و مدر بول و حیض و مفتح سدد و جهت ضعف معده و ترهل و درد کمر نافعو تازه او مدر شیر و محرک و مقوی باه است. ( تحفه حکیم مؤمن ). رستنی باشد مانند اشنان و در طعم آن شوری هست و گویند مانند کشوث است در فعل و طبیعت وی گرم و خشک باشد و ضعف جگر را نافع است و آن را به عربی رجل الفروج خوانند. ( برهان ). کاکل. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است از تیره بادنجانیان که مانند اشنیان خاکستر حاصل از سوخته اش در صابون سازی بکار می رود و در تداول عامه آن را شوره نامند علف شوره شور رجل الفروج رجل الفلوس .
گیاهی است همچو اشنان شور مزه که شتر بچرد آنرا .

فرهنگ عمید

گیاهی شورمزه شبیه اشنان که در صابون سازی به کار می رود.

پیشنهاد کاربران

بپرس