قاقله

لغت نامه دهخدا

( قاقلة ) قاقلة. [ ق ُ ل َ ] ( معرب ، اِ ) رجوع به قاقله شود.

قاقلة. [ ق ُ ل َ ] ( معرب ، اِ ) به یونانی قطیداوس و به سریانی شرفیون و شوشما و به فرنگی کرده موم و به فارسی هیل و به عربی هال و به هندی الایچی نامند، و آن از جمله افادیه عطریه است و ثمری است هندی و دو نوع میباشد کبیرو صغیر، کبیر را قاقله کبار نامند و صغیر را قاقله صغار. ( مخزن الادویه ). و آن بار درختی است که از آن نانخورش سازند و آن را سایه پرورد هم میگویند و بعضی گویند چیزی است مانند تخم سپندان ، دور غلات میباشد. ( آنندراج ). رجوع به قاقله صغار و قاقله کبار شود.
قاقله. [ ق ُ ل َ ] ( اِخ ) نام شهری بپادشاهی جاوه و عود. قاقلی منسوب بدان جا است و فیل در آنجا بسیارباشد و عود قاقلی را در آنجا بجای هیمه سوزند و با تجار یک فیل بار آن به جامه ای مبادله کنند و جامه ای از پنبه در قاقله گرانتر از جامه ابریشمی است. رجوع به ترجمه فارسی ابن بطوطه ص 654 و 655 و 656 شود.

فرهنگ فارسی

هل، درختی کوتاه که دانه های خوشبویی دارد
( اسم ) هل . یا قاقله صغار . هل معمولی . یا قاقله کبار . هل سیلانی .
نام شهری بپادشاهی جاوه و عود قاقلی منسوب بدانجاست و فیل در آنجا بسیار باشد .

فرهنگ عمید

= هل١

پیشنهاد کاربران

بپرس