قافله سالار

/qAfelesAlAr/

مترادف قافله سالار: ساربان، ساروان، قافله باشی، قافله دار، قافله کش، کاروان سالار، رهنما، هادی

برابر پارسی: کاروان سالار، کاروان دار

معنی انگلیسی:
leader of a caravan, leader of caravan

لغت نامه دهخدا

قافله سالار. [ ف ِ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) کاروانسالار. بارسالار. سردار قافله :
هرچه خلاف آمد عادت بود
قافله سالار سعادت بود.
نظامی.
ای قافله سالار چنین گرم چه رانی
آهسته که در کوه و کمر بازپسانند.
سعدی.
پیشوای دو جهان قافله سالار وجود
کوست مقصود ز یاسین و مراد از طه.
هندوشاه نخجوانی.
غنچه را چون دل تأثیر جرس میسازد
که چمن قافله سالار کند بوی ترا.
تأثیر ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) رئیس قافله کاروانسرا مهتر کاروان .

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص مر. )کاروانسالار، سردار قافله .

فرهنگ عمید

رئیس قافله، سرپرست کاروان.

دانشنامه عمومی

قافله سالار نام یک آلبوم موسیقی که حاصل نوازندگی تار و سه تار و آواز محمدرضا لطفی می باشد. اجرای سالن فلورانس ایتالیا سال ۱۳۶۴
[ ۱] فهرست آهنگ ها دو تراک: ۱ دستگاه راست پنجگاه ( تار ) ۲ دستگاه نوا ( سه تار )
عکس قافله سالارعکس قافله سالار
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

سابقه سالار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] ( اِ مرکب ) سرلشکر. ( شرفنامه منیری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( شمس اللغات ) . پیشرو لشکر بزرگ کاروان نظامی. ( فرهنگ خطی کتابخانه مؤلف ) . مقدمه و امیر کاروان وپیشرو قافله. ( شمس اللغات ) . امیر کاروان. ( شرفنامه ٔمنیری ) . قافله باشی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . سردار. ( غیاث اللغات ) . کاروان سالار. قافله سالار. || سرآغاز. اول الاولین. ( گنجینه گنجوی ) :
...
[مشاهده متن کامل]

سابقه سالار جهان قدم
مرسله پیوند گلوی قلم.
نظامی ( مخزن الاسرار ص 2 ) .
سابقه سالار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] ( اِخ ) کنایه از حضرت رسالت . ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ ناظم الاطباء ) ( شعوری ) ( مؤید الفضلا ) ( فرهنگ خطی کتابخانه مؤلف لغت نامه ) .

رهبر

بپرس