قافلایی

لغت نامه دهخدا

قافلایی. [ ] ( ع ص ) انتسابی است به پیشه عجیبی. سمعانی آرد: من از قاضی ابوبکر محمدبن عبدالباقی انصاری در بغداد شنیدم که می گفت : قافلای نام کسی است که کشتیهای بزرگ را که از موصل و بصره وارد میشوند میخرد و آنها را میشکند و چوب و آهن و قیر و قفل آنها را میفروشد و به کسی که این کار را میکند قافلای گویند. ( الانساب سمعانی ).

قافلایی. [ ] ( اِخ ) جعفربن محمدبن احمدبن ولید مکنی به ابوالفضل از ثقات مردم بغداد است. وی چیزی از حدیث میداند. از محمدبن اسحاق صنعانی و علی بن داود قنطری واحمدبن ولید فحام و عیسی بن محمد اسکافی و عبداﷲبن روح مدائنی و احمدبن ابی حبیب روایت کند و ابوبکربن احمدبن جعفربن مالک قطیفی و عبدالعزیزبن جعفر خرقی و ابوالفضل عبیداﷲبن عبدالرحمان زهری و ابوالحسین محمدبن مظفر حافظ و ابوبکر احمدبن ابراهیم بن شاذان بزار و ابوالفتح یوسف بن عمر قواس از او روایت دارند. وی در جمادی الاولی سال 326 هَ. ق. وفات کرد. ( سمعانی ).

قافلایی. [ ] ( اِخ ) حسین بن ادریس بن محمدبن شاذان مکنی به ابوالقاسم از اهل بغداد است. وی از عبداﷲبن ایوب خرمی و ابوالفضل بن موسی بنده بنی هاشم و عیسی بن ابی حرب صفار روایت کند و قاضی ابوالحسن جراحی و ابوعمربن حیویه و ابوالحسن دارقطنی و ابوالقاسم بن ثلاج و ابوالحسین محمدبن احمدبن جمیع غسانی از او روایت دارند. وی به سال 329 هَ. ق. وفات کرد. ( سمعانی ).

قافلایی. [ ] ( اِخ ) سلیمان بن محمدبن سلیمان مکنی به ابوالربیع از محدثان است. وی از عطاء و حسن و ابن سیرین علاده از مردم بصره روایت کند و مردم بصره از او روایت دارند. ابوحاتم بن حیان گوید: سلیمان در بصره شغل کشتی خری داشت. ( سمعانی ).

فرهنگ فارسی

سلیمان بن محمد بن سلیمان مکنی به ابو الربیع از محدثان است .

پیشنهاد کاربران

بپرس