[ویکی فقه] «لا مؤثر فی الوجود الا الله» یکی از قاعده های فلسفی است که به این معناست که در جهان ، هیچ علت فاعلی (علت فاعلی به علتی گفته می شود که به معلول خود، وجود می دهد) حقیقی به جز خداوند (واجب الوجود) نیست و تنها خداوند است که حقیقتا به دیگر موجودات هستی و وجود می دهد و دیگر موجودات در زمینه هستی بخشی، تنها علت اعدادی هستند (علت اعدادی به علتی گفته می شود که در وجود معلول خود تاثیر ندارد و تنها زمینه لازم را برای موجود شدن آن، فراهم می کند) نه علت حقیقی.
با اثبات این مطلب، می توان نتیجه گرفت که هیچ علت غیر فاعلی نیز (خواه علت غایی باشد یا قابلی یا مادی یا صوری یا...) ، در وجود معلول خود، تاثیر حقیقی ندارد؛ زیرا علیت هرچیز (چه به نحو غایی یا قابلی یا مادی یا صوری یا...) ، تابع وجود آن است و وقتی اثبات شد که وجود را تنها خداوند اعطاء می کند، وجود هر علتی و در نتیجه علیت آن (به نحو فاعلی یا غایی یا قابلی یا مادی یا صوری یا...) از آن خداوند خواهد بود. با اثبات مطلب یادشده، «توحید افعالی» به معنی دقیق کلمه، اثبات شده است؛ زیرا توحید افعالی به معنای دقیق این است که هر فعلی در جهان ، حقیقتا فعل خداوند است و چون فعل، همان علیت و تاثیر است، با اثبات این که علیت و تاثیر حقیقی از آن خداوند است، همه افعال، حقیقتا فعل خداوند خواهند بود.
دیدگاههای مختلف
در تفسیر این گزاره، دیدگاه های مختلفی وجود دارد که در اینجا بطور اجمالی به معرفی آنها می پردازیم:
← دیدگاه متکلمان اشعری
آنچه در مقام داوری میان این دیدگاهها باید مورد توجه باشد این است که بطور کلی، توحید افعالی (لا موثر فی الوجود الا الله) با توحید وجودی (وحدت وجود عرفانی) ملازمه دارد. بنابراین هرچه در مقام تحلیل هستی، به کثرت و بهره مندی کثرات از وجود و اصالت بهای بیشتری بدهیم از توحید افعالی دورتر شده ایم. اما از سوی ارتباطات طولی و عرضی علی و معلولی میان موجودات از بدیهیات و ضروریاتی است که انکار آن در حکم چشم پوشی از بدیهیات است ولذا پذیرفتنی نیست. از این رو، دیدگاه اشاعره در این زمینه بسیار خام و نادرست می نماید که به همین دلیل، در طول تاریخ تفکر اسلامی ، هیچ مکتب فکری دیگری (اعم از مکاتب کلامی، فلسفی یا عرفانی) این نوع دیدگاه را نپذیرفته است. اما در دیدگاه مشائی که هر موجودی، دارای وجودی مباین با وجود موجودات دیگر است، معلول نیز حقیقتا وجودی مباین با وجود علت خود دارد و لذا علیت و تاثیر آن در موجود دیگر نیز حقیقتا از آن خود اوست و تنها این علیت و تاثیر را از علتش گرفته است و بالذات از آن خودش نیست. از این رو، "لا موثر فی الوجود الا الله" در مکتب مشاء، به دلیل پررنگ بودن کثرت در وجود، حقیقتا تبیین درستی نمی یابد؛ زیرا طبق این دیدگاه باید گفت که دیگر موجودات هم حقیقتا موثر و علت هستند اما علت بالذات نیستند. در حکمت متعالیه که کل وجود، یک واحد حقیقی دانسته می شود و موجودات، مراتب شدید و ضعیف آن وجود واحد تلقی می شوند، همه موجودات، تنزلات وجود حق تعالی محسوب می شوند ولذا هرچه هست، در مرتبه ای بالاتر از آن حق تعالی بوده است. از این رو علیت و تاثیر هر موجودی نیز علیت و تاثیر خداوند به صورت تنزل یافته و در مرتبه ای ضعیفتر است و لذا حقیقت علیت و تاثیر تنها به خداوند نسبت داده می شود. پس توحید افعالی (لا موثر فی الوجود الا الله) در حکمت متعالیه به معنی نفی تاثیر حقیقی از علل دیگر مانند عقول و مفارقات است. اما از این بالاتر، دیدگاهی است که در عرفان نظری اسلامی ارائه می شود و صدرالمتالهین (موسس حکمت متعالیه) نیز در نهایت به همین دیدگاه رهنمون می گردد. در این دیدگاه، کل وجود، یک واحد حقیقی است و این واحد حقیقی حتی دارای مراتب شدید و ضعیف نیست که بالاترین مرتبه این مراتب، از آن خداوند شمرده شود؛ بلکه کل وجود در هرجا که هست از آن خداوند است و چیزهای دیگر، تنها نمودها و ظهورهای آن یک وجود واحد شمرده می شوند نه تنزلی از وجود آن. لذا تاثیر و علیت به هیچ نحو، حتی در حد تاثیر و علیت وجودهای ضعیف و تنزل یافته، به آنها نسبت داده نمی شود و تنها در میان خود آنها (به عنوان مظاهر وجود) نوعی رابطه طولی تشکیکی برقرار است که این رابطه طولی، از نوعی وابستگی در میان آنها (از نظر ظهور و تجلی و نه از نظر وجود) حکایت می کند. پس هرچند بنابر تحقیق، وحدت وجود در عرفان اسلامی با پذیرش کثرت منافاتی ندارد و می توان برای موجودات دیگر، بنوعی نفس الامر قائل شد، اما این نفس الامر، تنها در حد ظهور وجود (و نه برخورداری از خود وجود) باقی می ماند ولذا تاثیر حقیقی حتی در حد یک وجود ضعیف نیز به ماسوی الله نسبت داده نمی شود و تاثیر وجودی (که در عرفان از آن با نام تشان و نه علیت یاد می کنند) تنها در انحصار خداوند شمرده می شود. بدین ترتیب باید گفت در عرفان اسلامی توحید افعالی با توحید وجودی (به معنای یادشده) معنا می شود که واقعی ترین تفسیر از "لا مؤثر فی الوجود الا الله" است.
استدلال بر قاعده مذکور
...
با اثبات این مطلب، می توان نتیجه گرفت که هیچ علت غیر فاعلی نیز (خواه علت غایی باشد یا قابلی یا مادی یا صوری یا...) ، در وجود معلول خود، تاثیر حقیقی ندارد؛ زیرا علیت هرچیز (چه به نحو غایی یا قابلی یا مادی یا صوری یا...) ، تابع وجود آن است و وقتی اثبات شد که وجود را تنها خداوند اعطاء می کند، وجود هر علتی و در نتیجه علیت آن (به نحو فاعلی یا غایی یا قابلی یا مادی یا صوری یا...) از آن خداوند خواهد بود. با اثبات مطلب یادشده، «توحید افعالی» به معنی دقیق کلمه، اثبات شده است؛ زیرا توحید افعالی به معنای دقیق این است که هر فعلی در جهان ، حقیقتا فعل خداوند است و چون فعل، همان علیت و تاثیر است، با اثبات این که علیت و تاثیر حقیقی از آن خداوند است، همه افعال، حقیقتا فعل خداوند خواهند بود.
دیدگاههای مختلف
در تفسیر این گزاره، دیدگاه های مختلفی وجود دارد که در اینجا بطور اجمالی به معرفی آنها می پردازیم:
← دیدگاه متکلمان اشعری
آنچه در مقام داوری میان این دیدگاهها باید مورد توجه باشد این است که بطور کلی، توحید افعالی (لا موثر فی الوجود الا الله) با توحید وجودی (وحدت وجود عرفانی) ملازمه دارد. بنابراین هرچه در مقام تحلیل هستی، به کثرت و بهره مندی کثرات از وجود و اصالت بهای بیشتری بدهیم از توحید افعالی دورتر شده ایم. اما از سوی ارتباطات طولی و عرضی علی و معلولی میان موجودات از بدیهیات و ضروریاتی است که انکار آن در حکم چشم پوشی از بدیهیات است ولذا پذیرفتنی نیست. از این رو، دیدگاه اشاعره در این زمینه بسیار خام و نادرست می نماید که به همین دلیل، در طول تاریخ تفکر اسلامی ، هیچ مکتب فکری دیگری (اعم از مکاتب کلامی، فلسفی یا عرفانی) این نوع دیدگاه را نپذیرفته است. اما در دیدگاه مشائی که هر موجودی، دارای وجودی مباین با وجود موجودات دیگر است، معلول نیز حقیقتا وجودی مباین با وجود علت خود دارد و لذا علیت و تاثیر آن در موجود دیگر نیز حقیقتا از آن خود اوست و تنها این علیت و تاثیر را از علتش گرفته است و بالذات از آن خودش نیست. از این رو، "لا موثر فی الوجود الا الله" در مکتب مشاء، به دلیل پررنگ بودن کثرت در وجود، حقیقتا تبیین درستی نمی یابد؛ زیرا طبق این دیدگاه باید گفت که دیگر موجودات هم حقیقتا موثر و علت هستند اما علت بالذات نیستند. در حکمت متعالیه که کل وجود، یک واحد حقیقی دانسته می شود و موجودات، مراتب شدید و ضعیف آن وجود واحد تلقی می شوند، همه موجودات، تنزلات وجود حق تعالی محسوب می شوند ولذا هرچه هست، در مرتبه ای بالاتر از آن حق تعالی بوده است. از این رو علیت و تاثیر هر موجودی نیز علیت و تاثیر خداوند به صورت تنزل یافته و در مرتبه ای ضعیفتر است و لذا حقیقت علیت و تاثیر تنها به خداوند نسبت داده می شود. پس توحید افعالی (لا موثر فی الوجود الا الله) در حکمت متعالیه به معنی نفی تاثیر حقیقی از علل دیگر مانند عقول و مفارقات است. اما از این بالاتر، دیدگاهی است که در عرفان نظری اسلامی ارائه می شود و صدرالمتالهین (موسس حکمت متعالیه) نیز در نهایت به همین دیدگاه رهنمون می گردد. در این دیدگاه، کل وجود، یک واحد حقیقی است و این واحد حقیقی حتی دارای مراتب شدید و ضعیف نیست که بالاترین مرتبه این مراتب، از آن خداوند شمرده شود؛ بلکه کل وجود در هرجا که هست از آن خداوند است و چیزهای دیگر، تنها نمودها و ظهورهای آن یک وجود واحد شمرده می شوند نه تنزلی از وجود آن. لذا تاثیر و علیت به هیچ نحو، حتی در حد تاثیر و علیت وجودهای ضعیف و تنزل یافته، به آنها نسبت داده نمی شود و تنها در میان خود آنها (به عنوان مظاهر وجود) نوعی رابطه طولی تشکیکی برقرار است که این رابطه طولی، از نوعی وابستگی در میان آنها (از نظر ظهور و تجلی و نه از نظر وجود) حکایت می کند. پس هرچند بنابر تحقیق، وحدت وجود در عرفان اسلامی با پذیرش کثرت منافاتی ندارد و می توان برای موجودات دیگر، بنوعی نفس الامر قائل شد، اما این نفس الامر، تنها در حد ظهور وجود (و نه برخورداری از خود وجود) باقی می ماند ولذا تاثیر حقیقی حتی در حد یک وجود ضعیف نیز به ماسوی الله نسبت داده نمی شود و تاثیر وجودی (که در عرفان از آن با نام تشان و نه علیت یاد می کنند) تنها در انحصار خداوند شمرده می شود. بدین ترتیب باید گفت در عرفان اسلامی توحید افعالی با توحید وجودی (به معنای یادشده) معنا می شود که واقعی ترین تفسیر از "لا مؤثر فی الوجود الا الله" است.
استدلال بر قاعده مذکور
...
wikifeqh: قاعده_لامؤثر_فی_الوجود