قاطیغوریاس
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
کتاب اول از حکمت ارسطو در باب مقولات عشر . این کتاب را فرفوریوس و فارابی تفسیر کرده اند و دکتر زنکر آنرا از روایات اسحاق بن حنین با متن یونانی و مقدمه ای بلاتینی منتشر ساخته ( لیپزیگ ۱۸۴۶ م . ) .
پیشنهاد کاربران
از دیدگاه من واژه بینهایت بر ترین مقوله است و تنها و منزوی هم نمی باشد بلکه دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش می باشد یعنی بانهایت. لذا بینهایت کامل و ساکن و تمام شده وجود ندارد بلکه بینهایت همیشه با نهایت است که دائم در کلیه جهات بسوی بیکرانی در توسعه و گسترش به سر می برد.
... [مشاهده متن کامل]
بینهایت هرگز نمی تواند از یک مرکزیت واحد و یگانه و منحصر بفرد برخوردار باشد، زیرا مرکز داشتن نشانه بارز و آشکار و بدیهی محدود بودن و مرز و محیط داشتن و بانهایت بودن است. اما بینهایت می تواند دارای مراکز واحد و یگانه و منحصر به فرد بیشمار باشد. آنگاه هر کدام از این مراکز به یک بانهایت تعلق خواهند داشت . لذا بینهایت را می توان مجموعه ای از بانهایت های بیشمار تصور نمود که در کلیه جهات همیشه در حال توسعه و گسترش باشد. خود مقوله بیشمار هم دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش می باشد یعنی باشمار. لذا مقوله بیشمار مثل مقوله بینهایت یک چیز ساکن و کامل و تمام شده نمی باشد بلکه همیشه باشمار است، اما جاودانه در کلیه جهات بسوی بیشماری در حال حرکت و توسعه و گسترش.
مقوله عدد هم تنها و منزوی نمی باشد بلکه دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش یعنی تعداد. به عنوان مثال عدد ۷ در عین واحد هم یک عدد است و هم از تعداد هفت تا یک تشکیل شده است و اگر در روند افزایشی همیشه عدد یک در قدم های مساوی به آن افزوده و بزرگتر شود، همزاد و هم بازی و هم ارز آن یعنی تعداد هم قدم به قدم با آن همراه و همگام خواهد بود. اگر عدد در طول راه بی پایان شمارشی پس از رسیدن به یک حد معین بزرگی جهت استراحت و تازه نمودن نفس چند لحظه ای زیر سایه یک درخت توقف نماید، آنگاه همبازی و همراه و یار دبستانی وی یعنی تعداد هم در زیر سایه آن درخت به تعداد آن چند لحظه به استراحت خواهد پرداخت و نفسی تازه خواهد نمود. مقوله واحد هم تک و تنها و منزوی نمی باشد بلکه دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش است یعنی کثیر.
مقوله فعل هم تنها و منزوی نمی باشد بلکه همیشه بهمراه فاعل و خود مقوله فاعل هم همیشه بهمراه و همگام با فعل و هیچکدام نمی توانند ساکن و کامل و تمام شده باشند بلکه دائم در حرکت اند. مقولات تقسیم و مقسم یا تقسیم کننده هم به همین ترتیب. کمیت و کیفت هم غیر قابل تفکیک و جدایی از همدیگر اند ، اما از استعداد یا قابلیت تبدیلات متقابل بهمدیگر بر خوردار اند. مقولات زوجی معین و نامعین ؛ پیوستگی و ناپیوستگی هم بدین سان و روال و منوال. منظورم از بیان این مقدمه این است که عمل خودکارِ خودتقسیمی بینهایت به واحد های مطلقا مساوی متناهی یا با نهایت در کلیه جهات مکانی و بیمکانی بسوی بیکرانی و بیشماری و در طول زمانی و بیزمانی بسوی آینده های دور دست هرگز و هیچگاه نمی تواند پایان یابد. یعنی عمل تقسیم بینهایت به واحد های مساوی یک کار یا عمل پایان ناپذیر می باشد. هرکدام از این واحد های متنهای یا بانهایت و مساوی و موازی و بیشمار را می توان یک گیتی یا یک کیهان و یا یک جهان نامید که هرکدام دارای مرکز واحد و یگانه و منحصر به فرد و خاص و ویژه خویش می باشند. مقولات یا پدیده های نزول و صعود هم همیشه همگام و همراه همدیگر اند و به معنای پائین آمدن و بالا رفتن از پله کان یا نرده بان یا لیز خوردن روی قوس نزولی و رسیدن به انتهای آن در نهایت پایین و سپس بالا رفتن روی قوس صعودی و رسیدن به انتهای آن در نهایت بالا نبوده و نمی باشند بلکه تحول محتوای کل هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان ها از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر و آنهم بر اثر مکانیزم خودکار نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوا بدون نیاز به نیروی های جاذبه و دافعه بلکه متاثر از عمل و عکس العمل نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز یعنی بالا و پایین ؛ چپ و راست ؛ عقب و جلو و یا قله و دامنه یا راس و قاعده یک مخروط کروی یا مکعبی شکل و یا به شکل منشور شش ضلعی و هشت سطحی مثل خانه ها یا شبکه های روی شان های مومی در کندوی زنبور عسل که راس آن همیشه در مرکز و قاعده آن بر محیط اشکال هندسی نامبرده منطبق باشد و نه به شکل کله قند و یا نوسان هستی و نیستی معین و متناهی در همدیگر بر اساس اصل علمی عدم قطعیت هایزنبرگ که فرمولبندیی حرکت دیالکتیکی نیستی و هستی محض ( بنیاد متضاد و متناقض وجود ) در همدیگر بر اثر فعل شدن در علم منطق هگل به زبان ریاضی می باشد.
مقولات یا پدیده های بیزمانی و بیمکانی ( و نه مفاهیم تهی و خشک و خالی لازمانی و لامکانی به مثابه صفات خداوند متعال از دیدگاه دینی ) هم تنها و منزوی نمی باشند بسان زاهدان پارسا آرمیده در کنج دَیر ها و خسپیده در گوشه غفلت وهمیات و ابهامات، غرق شدگان در آیات و روایات و احادیث انبیاء و اولیاء، بلکه دارای نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش یعنی زمان و مکان می باشند که روی هم قرار دارند و جاودانه همگام و همراه و به دو بخش وسیع مطلق و نسبی تقسیم شده اند با کمیت های مساوی و ماهیت های برابر و معکوس همدیگر و همین ماهیت های برابر و معکوس علت اصلی و نیروی محرکه آنها در رقص و نوسان دائمی می باشد و لذا برای عمل و حرکت نوسانی در همدیگر نیازی به نیرو و انرژی بیرونی و درونی ندارند بلکه مستقل و خود کفا و خود مختار و خود حرکت اند.
نتیجه اینکه اینکه هوش و استعداد سرشار و قوای ادراکی فهم و عقل افلاطون و ارسطو نتوانسته اند که این حقایق را در مورد هستی و نیستی و وجود و حرکت مشاهده و درک نمایند و بفهمند. حتا به ایده حقیقی و علمی و طلائی و منور و درخشان دموکریت فیلسوف برجسته قبل از خود هم توجه مثبتی نداشته اند یعنی: این دنیا از لحاظ اندازه متناهی و از لحاظ عددی نامتناهی یعنی بیشمار می باشد.
حکیمان مسلمان خودمان از معلم ثانی و ثالث گرفته تاکنون در میدان منطق و فلسفه با یک غول نکره و بی شاخ و بیدم ترجمه ای به شکل " قاطی است این قوریاس" مواجه و درگیر بوده و هنوز هم می باشند و از مفاهیم لایه تناهی ؛ نامتناهی؛ بیکران و بینهایت و جاودانگی عشق و زندگی و آنهم نه بصورت متصل و پیوسته و خطی بلکه منفصل یا منقطع و ناپیوسته و دایره وار، بیخبر و بی اطلاع بوده و می باشند و در عین بیداری مشغول دیدن روئیای صادقه ولایت فقیه اند و آنهم پس از گذشت هزار سال زنده شده و بیدار گشته بودن بدان پارسی.
... [مشاهده متن کامل]
بینهایت هرگز نمی تواند از یک مرکزیت واحد و یگانه و منحصر بفرد برخوردار باشد، زیرا مرکز داشتن نشانه بارز و آشکار و بدیهی محدود بودن و مرز و محیط داشتن و بانهایت بودن است. اما بینهایت می تواند دارای مراکز واحد و یگانه و منحصر به فرد بیشمار باشد. آنگاه هر کدام از این مراکز به یک بانهایت تعلق خواهند داشت . لذا بینهایت را می توان مجموعه ای از بانهایت های بیشمار تصور نمود که در کلیه جهات همیشه در حال توسعه و گسترش باشد. خود مقوله بیشمار هم دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش می باشد یعنی باشمار. لذا مقوله بیشمار مثل مقوله بینهایت یک چیز ساکن و کامل و تمام شده نمی باشد بلکه همیشه باشمار است، اما جاودانه در کلیه جهات بسوی بیشماری در حال حرکت و توسعه و گسترش.
مقوله عدد هم تنها و منزوی نمی باشد بلکه دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش یعنی تعداد. به عنوان مثال عدد ۷ در عین واحد هم یک عدد است و هم از تعداد هفت تا یک تشکیل شده است و اگر در روند افزایشی همیشه عدد یک در قدم های مساوی به آن افزوده و بزرگتر شود، همزاد و هم بازی و هم ارز آن یعنی تعداد هم قدم به قدم با آن همراه و همگام خواهد بود. اگر عدد در طول راه بی پایان شمارشی پس از رسیدن به یک حد معین بزرگی جهت استراحت و تازه نمودن نفس چند لحظه ای زیر سایه یک درخت توقف نماید، آنگاه همبازی و همراه و یار دبستانی وی یعنی تعداد هم در زیر سایه آن درخت به تعداد آن چند لحظه به استراحت خواهد پرداخت و نفسی تازه خواهد نمود. مقوله واحد هم تک و تنها و منزوی نمی باشد بلکه دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش است یعنی کثیر.
مقوله فعل هم تنها و منزوی نمی باشد بلکه همیشه بهمراه فاعل و خود مقوله فاعل هم همیشه بهمراه و همگام با فعل و هیچکدام نمی توانند ساکن و کامل و تمام شده باشند بلکه دائم در حرکت اند. مقولات تقسیم و مقسم یا تقسیم کننده هم به همین ترتیب. کمیت و کیفت هم غیر قابل تفکیک و جدایی از همدیگر اند ، اما از استعداد یا قابلیت تبدیلات متقابل بهمدیگر بر خوردار اند. مقولات زوجی معین و نامعین ؛ پیوستگی و ناپیوستگی هم بدین سان و روال و منوال. منظورم از بیان این مقدمه این است که عمل خودکارِ خودتقسیمی بینهایت به واحد های مطلقا مساوی متناهی یا با نهایت در کلیه جهات مکانی و بیمکانی بسوی بیکرانی و بیشماری و در طول زمانی و بیزمانی بسوی آینده های دور دست هرگز و هیچگاه نمی تواند پایان یابد. یعنی عمل تقسیم بینهایت به واحد های مساوی یک کار یا عمل پایان ناپذیر می باشد. هرکدام از این واحد های متنهای یا بانهایت و مساوی و موازی و بیشمار را می توان یک گیتی یا یک کیهان و یا یک جهان نامید که هرکدام دارای مرکز واحد و یگانه و منحصر به فرد و خاص و ویژه خویش می باشند. مقولات یا پدیده های نزول و صعود هم همیشه همگام و همراه همدیگر اند و به معنای پائین آمدن و بالا رفتن از پله کان یا نرده بان یا لیز خوردن روی قوس نزولی و رسیدن به انتهای آن در نهایت پایین و سپس بالا رفتن روی قوس صعودی و رسیدن به انتهای آن در نهایت بالا نبوده و نمی باشند بلکه تحول محتوای کل هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان ها از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر و آنهم بر اثر مکانیزم خودکار نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوا بدون نیاز به نیروی های جاذبه و دافعه بلکه متاثر از عمل و عکس العمل نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز یعنی بالا و پایین ؛ چپ و راست ؛ عقب و جلو و یا قله و دامنه یا راس و قاعده یک مخروط کروی یا مکعبی شکل و یا به شکل منشور شش ضلعی و هشت سطحی مثل خانه ها یا شبکه های روی شان های مومی در کندوی زنبور عسل که راس آن همیشه در مرکز و قاعده آن بر محیط اشکال هندسی نامبرده منطبق باشد و نه به شکل کله قند و یا نوسان هستی و نیستی معین و متناهی در همدیگر بر اساس اصل علمی عدم قطعیت هایزنبرگ که فرمولبندیی حرکت دیالکتیکی نیستی و هستی محض ( بنیاد متضاد و متناقض وجود ) در همدیگر بر اثر فعل شدن در علم منطق هگل به زبان ریاضی می باشد.
مقولات یا پدیده های بیزمانی و بیمکانی ( و نه مفاهیم تهی و خشک و خالی لازمانی و لامکانی به مثابه صفات خداوند متعال از دیدگاه دینی ) هم تنها و منزوی نمی باشند بسان زاهدان پارسا آرمیده در کنج دَیر ها و خسپیده در گوشه غفلت وهمیات و ابهامات، غرق شدگان در آیات و روایات و احادیث انبیاء و اولیاء، بلکه دارای نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش یعنی زمان و مکان می باشند که روی هم قرار دارند و جاودانه همگام و همراه و به دو بخش وسیع مطلق و نسبی تقسیم شده اند با کمیت های مساوی و ماهیت های برابر و معکوس همدیگر و همین ماهیت های برابر و معکوس علت اصلی و نیروی محرکه آنها در رقص و نوسان دائمی می باشد و لذا برای عمل و حرکت نوسانی در همدیگر نیازی به نیرو و انرژی بیرونی و درونی ندارند بلکه مستقل و خود کفا و خود مختار و خود حرکت اند.
نتیجه اینکه اینکه هوش و استعداد سرشار و قوای ادراکی فهم و عقل افلاطون و ارسطو نتوانسته اند که این حقایق را در مورد هستی و نیستی و وجود و حرکت مشاهده و درک نمایند و بفهمند. حتا به ایده حقیقی و علمی و طلائی و منور و درخشان دموکریت فیلسوف برجسته قبل از خود هم توجه مثبتی نداشته اند یعنی: این دنیا از لحاظ اندازه متناهی و از لحاظ عددی نامتناهی یعنی بیشمار می باشد.
حکیمان مسلمان خودمان از معلم ثانی و ثالث گرفته تاکنون در میدان منطق و فلسفه با یک غول نکره و بی شاخ و بیدم ترجمه ای به شکل " قاطی است این قوریاس" مواجه و درگیر بوده و هنوز هم می باشند و از مفاهیم لایه تناهی ؛ نامتناهی؛ بیکران و بینهایت و جاودانگی عشق و زندگی و آنهم نه بصورت متصل و پیوسته و خطی بلکه منفصل یا منقطع و ناپیوسته و دایره وار، بیخبر و بی اطلاع بوده و می باشند و در عین بیداری مشغول دیدن روئیای صادقه ولایت فقیه اند و آنهم پس از گذشت هزار سال زنده شده و بیدار گشته بودن بدان پارسی.
از دیدگاه خردمندان گم نام و آفرینندگان سمبل های سنگی گردونه مهر و چرخه تولد و مرگ و دو سمبل کوچکتر روی آنها یکی چلیپا و دیگری سواستیکا در سرزمین های ایران و هندوستان در اعصار دور دست باستان قبل از پیدایش خطوط سه گانه میخی سومری و ایلامی و اُگاریتی در سرزمین مِزوپُتام و هیروگلیف مصریان و قبل از ظهور و پیدایش نوآه
... [مشاهده متن کامل]
( نوح ) ، هستی و وجود هر فرد انسانی به شکل یک صندوق زنده پنداشته می شده که در آن یک گنج گران بها دفن شده است ( گوری یعنی قبری ) و هر خردمند آگاه و بیدار و هوشیار اگر بخواهد می تواند از طریق شناخت بیرون و درون یا ظاهر و باطن فرد خویش، گواهرات و جواهرات موجود در محتوای آن گنج را شناسایی نماید. محتوای آن گنج از دیدگاه آن خردمندان گم نام دو بخش به شکل زیر بوده است:
الف - گوهر ها یا کاتِ گوری های پنجگانه امیال و سرنوشت های جنسی هرکدام از افراد انسانی که یکی اصلی و آشکار و پیداست و ریشه در محیط یا پوسته صدف دهن بسته غریزه طبیعی جنسی دارد و چهار تا فرعی و پنهانی و ناپیدا که ریشه در محتوا یک مغز این صدف گرانبها دارند.
ب - جواهرات یا کاتِگوری های دهگانه نفسانی هرکدام از افراد انسانی مشتمل بر پنج نفس مجرد مردانه و پنج نفس مجرد زنانه که یکی اصلی و تجربی و پدیدار شده می باشد ( فنومنی ) و نُه تا فرعی و غیر تجربی و پدیدار نشده ( نوومنی ) .
این سه واژه یعنی کاتگوری و فنومن و نوومن که مقولات یا مفاهیم بنیادی ساختار فلسفه غرب از اعصار افلاطون و ارسطو تاکنون محسوب می شوند در اصل و ریشه فارسی ( قبل از پیدایش خط و زبان و اوستای نوشتاری ) بوده و معانی دیگری داشته که در بالا بیان گردید و علت اصلی کج بود ساختار های فلسفی غرب و منطق صِوَری ارسطو و منطق های دیگر غربی ( غیر از منطق جبری جرج بول و دِمور گان و فوزی ) که ریشه در منطق ارسطو دارند، کج فهمی یا عدم فهم و درک معنای اصلی و ریشه ای این سه واژه فارسی می باشد.
بر اساس مستندات کتب پنجگانه موسا ( موسی ) ، قوم یهود به دستور موسا و خود موسا به امر یَهوَه یک صندوق چوبی یا فلزی می سازند که با دو چوب بلند روی دست یا دوش چهار نفر قابل حمل بوده و با آب طلا رنگ آمیزی شده و دو مجسمه کوچک به شکل فرشته بالدار روی در جعبه به عنوان محافظ محتوای آن تولید گردیده که به صندوق عهد یا پیمان معروف است ( Bundeslade با تلفظ بوندِس لاده به زبان آلمانی ) . در آن صندوق دو لوح سنگی قرار داشته که روی هر کدام پنج عبارت امر به معروف و نهی از منکر و مجموعا ده جمله حکاکی گردیده بوده اند، گویا به کمک شعله های آتش و توسط یهوه خدای آبراهام ( ابراهیم ) و ایساّک ( اسحاق ) و جاکوب ( یعقوب ) و موسا ( موسی ) و بطور کلی خدای قوم یهود پس از بازگشت از مصر به سرزمین کنعان و گیر کردن چهل ساله در صحرای سینا ، روی یکی از قله های کوه سنا ( کوه شنود ) حکاکی شده و به امر وی قوم یهود موظف و مکلف شده که از آن دو لوح بیشتر از جان خود محافظت نماید. آن ده جمله امروز و به کمک فیلم های هالیوود به ده فرمان معرف اند.
ten commandement با تلفظ تِن کماندِمنت به زبان انگلیسی و Zehn Gebote با تلفظ تِزن گِبوَته به زبان آلمانی.
از طرفی دیگر نام سرزمین کلده و کلمه کلدانیان از لحاظ تاریخ پیدایش مقدم تر اند از ظهور و پیدایش موسا . کلده در اصل و ریشه به شکل " کُل ده " بوده است و منظور از کُل عبارت بوده است از جمعیت انسان در آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین جهان و ابعاد ده گانه هر فرد انسانی. لذا کُل ده به این معنا بوده است که جمعیت انسان در آفرینش اولیه ملکوتی یا آسمانی همین واقعیت و طبیعت با کمیت و کیفیت بهشت برین، در مجموع ده برابر کل جمعیت انسان زمینی از آغاز پیدایش روی کره زمین تا پایان انقراض بوده است. واژه یا کلمه کلدانیان هم در اصل و ریشه به شکل کُل دان یان بوده است به معنای خردمندان و دانایان کُل هستی و وجود و بخصوص هستی و وجود افراد انسانی.
کلمات عبری یودا ؛ جودا ؛ یهودا ؛ جهودا در اصل و ریشه به شکل " جو ده " و " یاهو ده " بوده اند که اولی دارای دو معنا بوده است ؛ یکی خبری به معنای جوینده ۱۰ و دیگری امری یا دستوری و خطاب به شنونده به معنای ۱۰ را جستجو کن . حرف J در زبان آلمانی یوت تلفظ می شود و در کلمات نقش حرف ی را بازی می کند و در زبان انگلیسی جَی تلفظ میشود و نقش حرف ج را بازی می کند. لذا یودا و جودا یکی و به شکل جوده در اصل و ریشه فارسی بوده است. یهودا و جهودا هم یکی بوده اند به شکل یاهو ده . یاهو همان واژه اکّدی می باشد که از هو ایلامی اقتباس گردیده و بعدا در زبان عبری به یهوه تبدیل شده و در زبان پارسی به اَهو به معنای هو اولیه یا آغازین یا هو ازلی و ابدی تحول یافته است .
در همین رابطه و زمینه یعنی راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر عدد ۱۰ و سه واژه فلسفی کاتگوری و فنومن و نوومن ، در اوستا دو کلمه و یا دو عبارت موجود اند که زرتشت و شاگردان هم عصر وی به تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آنها پی نبرده و پژوهش گران و محققین متون اوستایی در اعصار بعدی تاکنون چه خودی و چه بیگانه مانند زرتشت و شاگردان وی، علم و آگاهی به معنای این واژگان نداشته و آنها را به شکل ازدواج با محارم و ضحاک ترجمه و معنا نموده اند که جملگی اشتباه و باطل و انحرافی می باشند. آن دو واژه یا دو عبارت اوستایی به شکل و معنای زیر میباشند :
الف - خویدوده : از دیدگاه خردمندان گم نام و آفرینندگان اولیه، این واژه در دو میدان کلی خود شناسی و انسان شناسی به شکل " خود تو ده تائی" بوده است و خطاب به تک تک افراد انسانی به این معنا که خود تو در آغاز به شکل یک خانواده ده عضوی خودی و بنیادی آفریده شده ای مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی در قالب پنج زوج بنیادی و آسمانی مشتمل بر ده نیم زوج ؛ ده من یا خود یا ده نفس مجرد ؛ پنج نفس مجرد مردانه و پنج نفس مجرد زنانه.
ب - آژی ده اکه : به معنای زندگی های دهگانه معین آغازین . یعنی زندگی هرکدام از اعضای خانواده ده نفره آسمانی هرکدام از افراد انسان زمینی.
سرودن دو داستان ؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری آدم و حوا توسط موسا در اصل و ریشه در رقابت با جهان بینی خردمندان گم نام در سرزمین های ایران و هندوستان در باره آفرینش جهان و انسان توسط آفریدگار کائنات و با هدف تخریب و سبقت گرفتن از آن جهان بینی حقیقی و علمی اولیه صورت گرفته و لذا دو افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشند و محتوای آنها از طرف خداوند متعال و در قالب وحی نه به گوش سر و دل موسا و نه به گوش سر و دل محمّد ابلاغ نگردیده اند.
نام اقوام ماد به شکل جمع مادها در اصل و ریشه به شکل " ما ده آ " بوده است به دو معنا ؛ یکی اینکه هرکدام از ما افراد انسانی در آفرینش سرمدی یا مبدئی و یا بنیادین و آغازین ده تائی آفریده شده ایم و نه به تنهایی و دیگری به این معنا که هرکدام از ما افراد انسانی بصورت خانوادگی یعنی ده نفری وارد سلسله طویل نظم ها و حیات ها یا زندگی های دنیوی ( سلسله دهر ها ) شده ایم و نه به تنهایی.
واژه قرآنی مائده هم در اصل و ریشه به معنای سفره نبوده بلکه به شکل " ما آ ده " بوده است که اقتباس " ما ده آ " بوده که حرف آ به وسط کلمه منتقل گردیده و به شکل مائده در آمده با این هدف که ریشه اصلی آن در مقابل گوش و چشم شنونده و خواننده گم باشد و غیر قابل رد یابی بسوی گذشته و دست یابی به معنای اصلی.
واژه زیبای ایده ریشه در آیدون یونانی و idea انگلیسی و Idee آلمانی ندارد بلکه یک واژه اصیل فارسی می باشد و بسیار قدیمی تر از آیدون یونانی و مخفف عبارت فارسی " این ده " بوده است که در آن ضمیر دوم شخص مفرد این ، اشاره به هر فرد انسانی داشته است و معنای آن مترادف و معادل همان واژه های اوستایی اشاره شده در بالا می باشد.
نتیجه کلی : هر متفکر و اندیشمندی که بخواهد، می تواند افسانه آفرینش را بطور کامل از نو به سراید و این بار به روش و زبان علمی طوریکه ریشه و بذر کلیه علف های هرز اوهامی و ابهامی و خرافی آئینی و دینی خشک گردند و دیگر نتوانند در باطن و دل و سر و احساس و فکر و خیال و فهم و عقل انسان آینده سبز شوند.
نفس مجرد یعنی من یا خود و نه ماده نه روح نه روان نه جان نه فهم نه عقل و نه چیز دیگری . هر متفکر و اندیشمند و خیال پردازی که نتواند این پدیده ها را بطور دقیق و روشن و حقیقی تعریف و نقش و وظیفه هر کدام را بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت تعیین ننماید، بهتر است که خود شناسی و خدا شناسی را فراموش کند و عمر و وقت و انرژی حسی و فکری و خیالی خود و دیگران را در این دو میدان تلف ننماید.
به عنوان مثال دو حکم فلسفه دینی در تعریف نفس به شکل های زیر هردو به یک سهم مساوی و برابر اشتباه و گمراه کننده بوده و می باشند و خواهند بود :
الف - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء عقلانی ست . ابن سینا .
ب - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء روحانی ست . ملا صدرا.
... [مشاهده متن کامل]
( نوح ) ، هستی و وجود هر فرد انسانی به شکل یک صندوق زنده پنداشته می شده که در آن یک گنج گران بها دفن شده است ( گوری یعنی قبری ) و هر خردمند آگاه و بیدار و هوشیار اگر بخواهد می تواند از طریق شناخت بیرون و درون یا ظاهر و باطن فرد خویش، گواهرات و جواهرات موجود در محتوای آن گنج را شناسایی نماید. محتوای آن گنج از دیدگاه آن خردمندان گم نام دو بخش به شکل زیر بوده است:
الف - گوهر ها یا کاتِ گوری های پنجگانه امیال و سرنوشت های جنسی هرکدام از افراد انسانی که یکی اصلی و آشکار و پیداست و ریشه در محیط یا پوسته صدف دهن بسته غریزه طبیعی جنسی دارد و چهار تا فرعی و پنهانی و ناپیدا که ریشه در محتوا یک مغز این صدف گرانبها دارند.
ب - جواهرات یا کاتِگوری های دهگانه نفسانی هرکدام از افراد انسانی مشتمل بر پنج نفس مجرد مردانه و پنج نفس مجرد زنانه که یکی اصلی و تجربی و پدیدار شده می باشد ( فنومنی ) و نُه تا فرعی و غیر تجربی و پدیدار نشده ( نوومنی ) .
این سه واژه یعنی کاتگوری و فنومن و نوومن که مقولات یا مفاهیم بنیادی ساختار فلسفه غرب از اعصار افلاطون و ارسطو تاکنون محسوب می شوند در اصل و ریشه فارسی ( قبل از پیدایش خط و زبان و اوستای نوشتاری ) بوده و معانی دیگری داشته که در بالا بیان گردید و علت اصلی کج بود ساختار های فلسفی غرب و منطق صِوَری ارسطو و منطق های دیگر غربی ( غیر از منطق جبری جرج بول و دِمور گان و فوزی ) که ریشه در منطق ارسطو دارند، کج فهمی یا عدم فهم و درک معنای اصلی و ریشه ای این سه واژه فارسی می باشد.
بر اساس مستندات کتب پنجگانه موسا ( موسی ) ، قوم یهود به دستور موسا و خود موسا به امر یَهوَه یک صندوق چوبی یا فلزی می سازند که با دو چوب بلند روی دست یا دوش چهار نفر قابل حمل بوده و با آب طلا رنگ آمیزی شده و دو مجسمه کوچک به شکل فرشته بالدار روی در جعبه به عنوان محافظ محتوای آن تولید گردیده که به صندوق عهد یا پیمان معروف است ( Bundeslade با تلفظ بوندِس لاده به زبان آلمانی ) . در آن صندوق دو لوح سنگی قرار داشته که روی هر کدام پنج عبارت امر به معروف و نهی از منکر و مجموعا ده جمله حکاکی گردیده بوده اند، گویا به کمک شعله های آتش و توسط یهوه خدای آبراهام ( ابراهیم ) و ایساّک ( اسحاق ) و جاکوب ( یعقوب ) و موسا ( موسی ) و بطور کلی خدای قوم یهود پس از بازگشت از مصر به سرزمین کنعان و گیر کردن چهل ساله در صحرای سینا ، روی یکی از قله های کوه سنا ( کوه شنود ) حکاکی شده و به امر وی قوم یهود موظف و مکلف شده که از آن دو لوح بیشتر از جان خود محافظت نماید. آن ده جمله امروز و به کمک فیلم های هالیوود به ده فرمان معرف اند.
ten commandement با تلفظ تِن کماندِمنت به زبان انگلیسی و Zehn Gebote با تلفظ تِزن گِبوَته به زبان آلمانی.
از طرفی دیگر نام سرزمین کلده و کلمه کلدانیان از لحاظ تاریخ پیدایش مقدم تر اند از ظهور و پیدایش موسا . کلده در اصل و ریشه به شکل " کُل ده " بوده است و منظور از کُل عبارت بوده است از جمعیت انسان در آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین جهان و ابعاد ده گانه هر فرد انسانی. لذا کُل ده به این معنا بوده است که جمعیت انسان در آفرینش اولیه ملکوتی یا آسمانی همین واقعیت و طبیعت با کمیت و کیفیت بهشت برین، در مجموع ده برابر کل جمعیت انسان زمینی از آغاز پیدایش روی کره زمین تا پایان انقراض بوده است. واژه یا کلمه کلدانیان هم در اصل و ریشه به شکل کُل دان یان بوده است به معنای خردمندان و دانایان کُل هستی و وجود و بخصوص هستی و وجود افراد انسانی.
کلمات عبری یودا ؛ جودا ؛ یهودا ؛ جهودا در اصل و ریشه به شکل " جو ده " و " یاهو ده " بوده اند که اولی دارای دو معنا بوده است ؛ یکی خبری به معنای جوینده ۱۰ و دیگری امری یا دستوری و خطاب به شنونده به معنای ۱۰ را جستجو کن . حرف J در زبان آلمانی یوت تلفظ می شود و در کلمات نقش حرف ی را بازی می کند و در زبان انگلیسی جَی تلفظ میشود و نقش حرف ج را بازی می کند. لذا یودا و جودا یکی و به شکل جوده در اصل و ریشه فارسی بوده است. یهودا و جهودا هم یکی بوده اند به شکل یاهو ده . یاهو همان واژه اکّدی می باشد که از هو ایلامی اقتباس گردیده و بعدا در زبان عبری به یهوه تبدیل شده و در زبان پارسی به اَهو به معنای هو اولیه یا آغازین یا هو ازلی و ابدی تحول یافته است .
در همین رابطه و زمینه یعنی راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر عدد ۱۰ و سه واژه فلسفی کاتگوری و فنومن و نوومن ، در اوستا دو کلمه و یا دو عبارت موجود اند که زرتشت و شاگردان هم عصر وی به تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آنها پی نبرده و پژوهش گران و محققین متون اوستایی در اعصار بعدی تاکنون چه خودی و چه بیگانه مانند زرتشت و شاگردان وی، علم و آگاهی به معنای این واژگان نداشته و آنها را به شکل ازدواج با محارم و ضحاک ترجمه و معنا نموده اند که جملگی اشتباه و باطل و انحرافی می باشند. آن دو واژه یا دو عبارت اوستایی به شکل و معنای زیر میباشند :
الف - خویدوده : از دیدگاه خردمندان گم نام و آفرینندگان اولیه، این واژه در دو میدان کلی خود شناسی و انسان شناسی به شکل " خود تو ده تائی" بوده است و خطاب به تک تک افراد انسانی به این معنا که خود تو در آغاز به شکل یک خانواده ده عضوی خودی و بنیادی آفریده شده ای مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی در قالب پنج زوج بنیادی و آسمانی مشتمل بر ده نیم زوج ؛ ده من یا خود یا ده نفس مجرد ؛ پنج نفس مجرد مردانه و پنج نفس مجرد زنانه.
ب - آژی ده اکه : به معنای زندگی های دهگانه معین آغازین . یعنی زندگی هرکدام از اعضای خانواده ده نفره آسمانی هرکدام از افراد انسان زمینی.
سرودن دو داستان ؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری آدم و حوا توسط موسا در اصل و ریشه در رقابت با جهان بینی خردمندان گم نام در سرزمین های ایران و هندوستان در باره آفرینش جهان و انسان توسط آفریدگار کائنات و با هدف تخریب و سبقت گرفتن از آن جهان بینی حقیقی و علمی اولیه صورت گرفته و لذا دو افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشند و محتوای آنها از طرف خداوند متعال و در قالب وحی نه به گوش سر و دل موسا و نه به گوش سر و دل محمّد ابلاغ نگردیده اند.
نام اقوام ماد به شکل جمع مادها در اصل و ریشه به شکل " ما ده آ " بوده است به دو معنا ؛ یکی اینکه هرکدام از ما افراد انسانی در آفرینش سرمدی یا مبدئی و یا بنیادین و آغازین ده تائی آفریده شده ایم و نه به تنهایی و دیگری به این معنا که هرکدام از ما افراد انسانی بصورت خانوادگی یعنی ده نفری وارد سلسله طویل نظم ها و حیات ها یا زندگی های دنیوی ( سلسله دهر ها ) شده ایم و نه به تنهایی.
واژه قرآنی مائده هم در اصل و ریشه به معنای سفره نبوده بلکه به شکل " ما آ ده " بوده است که اقتباس " ما ده آ " بوده که حرف آ به وسط کلمه منتقل گردیده و به شکل مائده در آمده با این هدف که ریشه اصلی آن در مقابل گوش و چشم شنونده و خواننده گم باشد و غیر قابل رد یابی بسوی گذشته و دست یابی به معنای اصلی.
واژه زیبای ایده ریشه در آیدون یونانی و idea انگلیسی و Idee آلمانی ندارد بلکه یک واژه اصیل فارسی می باشد و بسیار قدیمی تر از آیدون یونانی و مخفف عبارت فارسی " این ده " بوده است که در آن ضمیر دوم شخص مفرد این ، اشاره به هر فرد انسانی داشته است و معنای آن مترادف و معادل همان واژه های اوستایی اشاره شده در بالا می باشد.
نتیجه کلی : هر متفکر و اندیشمندی که بخواهد، می تواند افسانه آفرینش را بطور کامل از نو به سراید و این بار به روش و زبان علمی طوریکه ریشه و بذر کلیه علف های هرز اوهامی و ابهامی و خرافی آئینی و دینی خشک گردند و دیگر نتوانند در باطن و دل و سر و احساس و فکر و خیال و فهم و عقل انسان آینده سبز شوند.
نفس مجرد یعنی من یا خود و نه ماده نه روح نه روان نه جان نه فهم نه عقل و نه چیز دیگری . هر متفکر و اندیشمند و خیال پردازی که نتواند این پدیده ها را بطور دقیق و روشن و حقیقی تعریف و نقش و وظیفه هر کدام را بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت تعیین ننماید، بهتر است که خود شناسی و خدا شناسی را فراموش کند و عمر و وقت و انرژی حسی و فکری و خیالی خود و دیگران را در این دو میدان تلف ننماید.
به عنوان مثال دو حکم فلسفه دینی در تعریف نفس به شکل های زیر هردو به یک سهم مساوی و برابر اشتباه و گمراه کننده بوده و می باشند و خواهند بود :
الف - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء عقلانی ست . ابن سینا .
ب - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء روحانی ست . ملا صدرا.
مقولات ارسطو را به زبان انگلیسی بصورت زیر می نویسند: Category و به زبان آلمانی بصورت : Kategorie . تلفظ آنها تقریبا شبیه همدیگر میباشد:
کاتِ گوری. لذا طبق باور این حقیر ترجمه و تلفظ آن بصورت : قاطیغوریاس، برای فارسی زبانان، هدایت به سوی ظلمت می باشد و نه بسوی روشنایی. وجدان خودرا قاضی کنید و در پیشگاه او از خود به پرسید که آیا در واژه های اصلی حروفی از قبیل : قاف و غین و طین و سین یافت میشوند؟ گاهی اوقات از خود می پرسم که اگر من ایرانی تصادفا یا سرنوشت وار با الفاظ بیگانه غربی آشنا نمی شدم، چطور می توانستم از ترجمه شرقی ( عربی - فارسی ) غلط و مخالف حقیقت آنها به شناخت ریشه این واژه برسم. اما تلفظ اصلی یعنی " کاتِ گوری " برای من ایرانی و فارسی زبان ، واژه ای ترکیبی و آشنا و ملموس می باشد. کلمه " کات " به زبان فارسی و بعضی زبان های اقوام ایرانی به معنای جعبه یا کُمُد یا صندوق می باشد و کلمه " گوری " به معنای قبری یا نهفته شده در زیر خاک.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه ترکیبی در ذهن من این موضوع را تداعی میکند که یک گنج گرانبها در یک صندوق گذاشته شده و در پشت پرده ظواهر وجود پنهان گردیده است و وظیفه اندیشه انسانی این است که آن گنج را پیدا کند و جواهر و گواهر موجود در آنرا به نمایش بگذارد. پلوتین طرفدار افلاطون و مخالف منطق ارسطو بود. او مقولات دهگانه ارسطو را به دو بخش تقسیم نمود که هرکدام دارای پنج مقوله بودند یکی را مقولات پنجگانه مادی و دیگری را مقولات پنجگانه روحی نام گذاری کرد. بهر حال در اینجا هدف بررسی مقولات دهگانه ارسطو و پلوتین نیست بلکه ریشه یابی واژه های باستانی. اخیرا اندیشه انسان به پنج مقوله جدید دست یافته است که در پشت پرده ظاهری وجود انسان نهفته اند و تنها مفاهیم محض نیستند بلکه واقعیات عینی که یکی از آنها به ظهور رسیده و چهار تا از آنها بصورت امکانات بالقوه و یا استعداد ها و قوای محض و یا از جنس تصورات ذهنی در وجود انسان موجود اند و در انتظار به ظهور رسیدن و به فعلیت در آمدن و تجربه گردیدن نشسته یا ایستاده اند. این مقولات پنجگانه حقیقی و واقعی را میتوان از این به بعد به شکل زیر نامگذاری نمود : کاتِ گوری های پنجگانه جنسی و عشقی.
چهار تا از این مقولات وجودی در مقابل اندیشه افلاطون و ارسطو و پلوتین و فرفیریوس ( فرزند آهن ) و فلاسفه عصر جدید اروپا و حکیمان مسلمان عربی و فارسی زبان، محجوب و پوشیده و پنهان باقی مانده است. این گنج نهفته در صندوقچه تمایلات فرعی و پنهانی جنسی و عشقی در وجود انسان به خاک سپرده شده است و چهار گوهر و جوهر پنهانی در آن، هرکدام در انتظار وقوع مه بانگ و قیامت و رستاخیر و برانگیخته شدن خواص و ویژه خویش در یک صف و نوبت خارقالعاده و شگفت انگیز نشسته اند.
کاتِ گوری. لذا طبق باور این حقیر ترجمه و تلفظ آن بصورت : قاطیغوریاس، برای فارسی زبانان، هدایت به سوی ظلمت می باشد و نه بسوی روشنایی. وجدان خودرا قاضی کنید و در پیشگاه او از خود به پرسید که آیا در واژه های اصلی حروفی از قبیل : قاف و غین و طین و سین یافت میشوند؟ گاهی اوقات از خود می پرسم که اگر من ایرانی تصادفا یا سرنوشت وار با الفاظ بیگانه غربی آشنا نمی شدم، چطور می توانستم از ترجمه شرقی ( عربی - فارسی ) غلط و مخالف حقیقت آنها به شناخت ریشه این واژه برسم. اما تلفظ اصلی یعنی " کاتِ گوری " برای من ایرانی و فارسی زبان ، واژه ای ترکیبی و آشنا و ملموس می باشد. کلمه " کات " به زبان فارسی و بعضی زبان های اقوام ایرانی به معنای جعبه یا کُمُد یا صندوق می باشد و کلمه " گوری " به معنای قبری یا نهفته شده در زیر خاک.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه ترکیبی در ذهن من این موضوع را تداعی میکند که یک گنج گرانبها در یک صندوق گذاشته شده و در پشت پرده ظواهر وجود پنهان گردیده است و وظیفه اندیشه انسانی این است که آن گنج را پیدا کند و جواهر و گواهر موجود در آنرا به نمایش بگذارد. پلوتین طرفدار افلاطون و مخالف منطق ارسطو بود. او مقولات دهگانه ارسطو را به دو بخش تقسیم نمود که هرکدام دارای پنج مقوله بودند یکی را مقولات پنجگانه مادی و دیگری را مقولات پنجگانه روحی نام گذاری کرد. بهر حال در اینجا هدف بررسی مقولات دهگانه ارسطو و پلوتین نیست بلکه ریشه یابی واژه های باستانی. اخیرا اندیشه انسان به پنج مقوله جدید دست یافته است که در پشت پرده ظاهری وجود انسان نهفته اند و تنها مفاهیم محض نیستند بلکه واقعیات عینی که یکی از آنها به ظهور رسیده و چهار تا از آنها بصورت امکانات بالقوه و یا استعداد ها و قوای محض و یا از جنس تصورات ذهنی در وجود انسان موجود اند و در انتظار به ظهور رسیدن و به فعلیت در آمدن و تجربه گردیدن نشسته یا ایستاده اند. این مقولات پنجگانه حقیقی و واقعی را میتوان از این به بعد به شکل زیر نامگذاری نمود : کاتِ گوری های پنجگانه جنسی و عشقی.
چهار تا از این مقولات وجودی در مقابل اندیشه افلاطون و ارسطو و پلوتین و فرفیریوس ( فرزند آهن ) و فلاسفه عصر جدید اروپا و حکیمان مسلمان عربی و فارسی زبان، محجوب و پوشیده و پنهان باقی مانده است. این گنج نهفته در صندوقچه تمایلات فرعی و پنهانی جنسی و عشقی در وجود انسان به خاک سپرده شده است و چهار گوهر و جوهر پنهانی در آن، هرکدام در انتظار وقوع مه بانگ و قیامت و رستاخیر و برانگیخته شدن خواص و ویژه خویش در یک صف و نوبت خارقالعاده و شگفت انگیز نشسته اند.