قاطیغوریاس

لغت نامه دهخدا

قاطیغوریاس. ( معرب ، اِ ) مقولات عشرة. ( اساس الاقتباس چ دانشگاه ص 34 ). واضع منطق افتتاح این علم به ایراد ذکر اجناس عالیه کرده است که آن را مقولات عشره خوانند و هر چند رأی متأخران آن است که به سبب آنکه تعیین طبایع کلیات چه عالی و چه سافل و اشارت به اعیان موجودات چه جوهر و چه عرض ، تعلق به صناعت منطق ندارد، و تحقیق مسائل این نوع بر منطقی نیست ، اشتغال به این مباحث در منطق محض تعسف و تکلف باشد. اما شبهت نیست که صناعت تحدید و تعریف و اکتساب مقدمات قیاسات بی تصور مقولات که اجناس عالیه اند و تمیز هرمقوله از مقوله های دیگر ممتنع باشد و نیز وقوف بر این فن اقتدار بر ایراد امثله و نظایر در هر مسئله به سهولت که اسهل طرق ایضاح آن است فائده دهد. پس از این جهت نکت و قواعد این فن را بر سبیل نقل و حکایت ذکر کرده اند از جهت ارشاد مبتدی و حواله طالب تحقیق ،خود با کتب اهل این صناعت باشد و اﷲ الموفق. جمهور حکماء بر آن متفق اند که معظم ماهیاتی که عقول و اذهان را به آن احاطتی تواند بود در تحت این ده مقوله محصور است. و بیرون اموری معقول که عامتر از این مقولات باشد و لازم اکثر ماهیات بود، مانند وجود، وجوب و امکان ، و یا چیزهائی که مبادی و نهایات بعضی انواع بودمانند وحدت و نقطه و آنک هر یکی از آن نوع حقیقی اندولیکن در تحت جنس منطقی نیامده اند چیزی دیگر از اعیان موجوداتی که به دلالت لفظی در ذهن متمثل تواند شد،از این مقولات خارج نیفتد و اعتماد در حصر این مقولات در این ده جنس هرچند در آن سخن بسیار گفته اند، بر استقراء است ، و بیان آنکه وجود جنسی عام نیست این ده مقوله را آن است ، که تصور این معانی با شک در وجود آن ممکن است ، و تصور ماهیت بی تصور تمامی ذاتیات ناممکن ، پس اگر وجود، جنس این معانی بودی تصور آن با شک در وجود ممکن نبودی. و نیز عقل علتی و سببی نطلبد لون بودن سواد را و شکل بودن مثلث را، و موجود بودن سواد و مثلث را علتی و سببی طلبد، پس اگر موجود، جنس بودی حکم او در عدم احتیاج به علت حکم دیگر اجناس بودی. و نیز جنس بر انواع و اشخاص که در تحت او باشند بتواطی محمول بود و وجود بر موجودات به تشکیک محمول بود چه موجود به خود از موجود به غیر و قائم بذات خوداز قائم بغیر و موجود قار از موجود غیرقار، به وجود، اولی باشند، پس وجود جنس این مقولات نبود بل از قبیل لوازم باشد. ( اساس الاقتباس چ دانشگاه ص 34 و 35 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کتاب اول از حکمت ارسطو درباره مقولات عشر که فرفریوس و فارابی آنرا تقسیم کرده اند .
کتاب اول از حکمت ارسطو در باب مقولات عشر . این کتاب را فرفوریوس و فارابی تفسیر کرده اند و دکتر زنکر آنرا از روایات اسحاق بن حنین با متن یونانی و مقدمه ای بلاتینی منتشر ساخته ( لیپزیگ ۱۸۴۶ م . ) .

پیشنهاد کاربران

از دیدگاه من واژه بینهایت بر ترین مقوله است و تنها و منزوی هم نمی باشد بلکه دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش می باشد یعنی بانهایت. لذا بینهایت کامل و ساکن و تمام شده وجود ندارد بلکه بینهایت همیشه با نهایت است که دائم در کلیه جهات بسوی بیکرانی در توسعه و گسترش به سر می برد.
...
[مشاهده متن کامل]

بینهایت هرگز نمی تواند از یک مرکزیت واحد و یگانه و منحصر بفرد برخوردار باشد، زیرا مرکز داشتن نشانه بارز و آشکار و بدیهی محدود بودن و مرز و محیط داشتن و بانهایت بودن است. اما بینهایت می تواند دارای مراکز واحد و یگانه و منحصر به فرد بیشمار باشد. آنگاه هر کدام از این مراکز به یک بانهایت تعلق خواهند داشت . لذا بینهایت را می توان مجموعه ای از بانهایت های بیشمار تصور نمود که در کلیه جهات همیشه در حال توسعه و گسترش باشد. خود مقوله بیشمار هم دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش می باشد یعنی باشمار. لذا مقوله بیشمار مثل مقوله بینهایت یک چیز ساکن و کامل و تمام شده نمی باشد بلکه همیشه باشمار است، اما جاودانه در کلیه جهات بسوی بیشماری در حال حرکت و توسعه و گسترش.
مقوله عدد هم تنها و منزوی نمی باشد بلکه دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش یعنی تعداد. به عنوان مثال عدد ۷ در عین واحد هم یک عدد است و هم از تعداد هفت تا یک تشکیل شده است و اگر در روند افزایشی همیشه عدد یک در قدم های مساوی به آن افزوده و بزرگتر شود، همزاد و هم بازی و هم ارز آن یعنی تعداد هم قدم به قدم با آن همراه و همگام خواهد بود. اگر عدد در طول راه بی پایان شمارشی پس از رسیدن به یک حد معین بزرگی جهت استراحت و تازه نمودن نفس چند لحظه ای زیر سایه یک درخت توقف نماید، آنگاه همبازی و همراه و یار دبستانی وی یعنی تعداد هم در زیر سایه آن درخت به تعداد آن چند لحظه به استراحت خواهد پرداخت و نفسی تازه خواهد نمود. مقوله واحد هم تک و تنها و منزوی نمی باشد بلکه دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش است یعنی کثیر.
مقوله فعل هم تنها و منزوی نمی باشد بلکه همیشه بهمراه فاعل و خود مقوله فاعل هم همیشه بهمراه و همگام با فعل و هیچکدام نمی توانند ساکن و کامل و تمام شده باشند بلکه دائم در حرکت اند. مقولات تقسیم و مقسم یا تقسیم کننده هم به همین ترتیب. کمیت و کیفت هم غیر قابل تفکیک و جدایی از همدیگر اند ، اما از استعداد یا قابلیت تبدیلات متقابل بهمدیگر بر خوردار اند. مقولات زوجی معین و نامعین ؛ پیوستگی و ناپیوستگی هم بدین سان و روال و منوال. منظورم از بیان این مقدمه این است که عمل خودکارِ خودتقسیمی بینهایت به واحد های مطلقا مساوی متناهی یا با نهایت در کلیه جهات مکانی و بیمکانی بسوی بیکرانی و بیشماری و در طول زمانی و بیزمانی بسوی آینده های دور دست هرگز و هیچگاه نمی تواند پایان یابد. یعنی عمل تقسیم بینهایت به واحد های مساوی یک کار یا عمل پایان ناپذیر می باشد. هرکدام از این واحد های متنهای یا بانهایت و مساوی و موازی و بیشمار را می توان یک گیتی یا یک کیهان و یا یک جهان نامید که هرکدام دارای مرکز واحد و یگانه و منحصر به فرد و خاص و ویژه خویش می باشند. مقولات یا پدیده های نزول و صعود هم همیشه همگام و همراه همدیگر اند و به معنای پائین آمدن و بالا رفتن از پله کان یا نرده بان یا لیز خوردن روی قوس نزولی و رسیدن به انتهای آن در نهایت پایین و سپس بالا رفتن روی قوس صعودی و رسیدن به انتهای آن در نهایت بالا نبوده و نمی باشند بلکه تحول محتوای کل هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان ها از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر و آنهم بر اثر مکانیزم خودکار نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوا بدون نیاز به نیروی های جاذبه و دافعه بلکه متاثر از عمل و عکس العمل نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز یعنی بالا و پایین ؛ چپ و راست ؛ عقب و جلو و یا قله و دامنه یا راس و قاعده یک مخروط کروی یا مکعبی شکل و یا به شکل منشور شش ضلعی و هشت سطحی مثل خانه ها یا شبکه های روی شان های مومی در کندوی زنبور عسل که راس آن همیشه در مرکز و قاعده آن بر محیط اشکال هندسی نامبرده منطبق باشد و نه به شکل کله قند و یا نوسان هستی و نیستی معین و متناهی در همدیگر بر اساس اصل علمی عدم قطعیت هایزنبرگ که فرمولبندیی حرکت دیالکتیکی نیستی و هستی محض ( بنیاد متضاد و متناقض وجود ) در همدیگر بر اثر فعل شدن در علم منطق هگل به زبان ریاضی می باشد.
مقولات یا پدیده های بیزمانی و بیمکانی ( و نه مفاهیم تهی و خشک و خالی لازمانی و لامکانی به مثابه صفات خداوند متعال از دیدگاه دینی ) هم تنها و منزوی نمی باشند بسان زاهدان پارسا آرمیده در کنج دَیر ها و خسپیده در گوشه غفلت وهمیات و ابهامات، غرق شدگان در آیات و روایات و احادیث انبیاء و اولیاء، بلکه دارای نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش یعنی زمان و مکان می باشند که روی هم قرار دارند و جاودانه همگام و همراه و به دو بخش وسیع مطلق و نسبی تقسیم شده اند با کمیت های مساوی و ماهیت های برابر و معکوس همدیگر و همین ماهیت های برابر و معکوس علت اصلی و نیروی محرکه آنها در رقص و نوسان دائمی می باشد و لذا برای عمل و حرکت نوسانی در همدیگر نیازی به نیرو و انرژی بیرونی و درونی ندارند بلکه مستقل و خود کفا و خود مختار و خود حرکت اند.
نتیجه اینکه اینکه هوش و استعداد سرشار و قوای ادراکی فهم و عقل افلاطون و ارسطو نتوانسته اند که این حقایق را در مورد هستی و نیستی و وجود و حرکت مشاهده و درک نمایند و بفهمند. حتا به ایده حقیقی و علمی و طلائی و منور و درخشان دموکریت فیلسوف برجسته قبل از خود هم توجه مثبتی نداشته اند یعنی: این دنیا از لحاظ اندازه متناهی و از لحاظ عددی نامتناهی یعنی بیشمار می باشد.
حکیمان مسلمان خودمان از معلم ثانی و ثالث گرفته تاکنون در میدان منطق و فلسفه با یک غول نکره و بی شاخ و بیدم ترجمه ای به شکل " قاطی است این قوریاس" مواجه و درگیر بوده و هنوز هم می باشند و از مفاهیم لایه تناهی ؛ نامتناهی؛ بیکران و بینهایت و جاودانگی عشق و زندگی و آنهم نه بصورت متصل و پیوسته و خطی بلکه منفصل یا منقطع و ناپیوسته و دایره وار، بیخبر و بی اطلاع بوده و می باشند و در عین بیداری مشغول دیدن روئیای صادقه ولایت فقیه اند و آنهم پس از گذشت هزار سال زنده شده و بیدار گشته بودن بدان پارسی.

از دیدگاه خردمندان گم نام و آفرینندگان سمبل های سنگی گردونه مهر و چرخه تولد و مرگ و دو سمبل کوچکتر روی آنها یکی چلیپا و دیگری سواستیکا در سرزمین های ایران و هندوستان در اعصار دور دست باستان قبل از پیدایش خطوط سه گانه میخی سومری و ایلامی و اُگاریتی در سرزمین مِزوپُتام و هیروگلیف مصریان و قبل از ظهور و پیدایش نوآه
...
[مشاهده متن کامل]

( نوح ) ، هستی و وجود هر فرد انسانی به شکل یک صندوق زنده پنداشته می شده که در آن یک گنج گران بها دفن شده است ( گوری یعنی قبری ) و هر خردمند آگاه و بیدار و هوشیار اگر بخواهد می تواند از طریق شناخت بیرون و درون یا ظاهر و باطن فرد خویش، گواهرات و جواهرات موجود در محتوای آن گنج را شناسایی نماید. محتوای آن گنج از دیدگاه آن خردمندان گم نام دو بخش به شکل زیر بوده است:
الف - گوهر ها یا کاتِ گوری های پنجگانه امیال و سرنوشت های جنسی هرکدام از افراد انسانی که یکی اصلی و آشکار و پیداست و ریشه در محیط یا پوسته صدف دهن بسته غریزه طبیعی جنسی دارد و چهار تا فرعی و پنهانی و ناپیدا که ریشه در محتوا یک مغز این صدف گرانبها دارند.
ب - جواهرات یا کاتِگوری های دهگانه نفسانی هرکدام از افراد انسانی مشتمل بر پنج نفس مجرد مردانه و پنج نفس مجرد زنانه که یکی اصلی و تجربی و پدیدار شده می باشد ( فنومنی ) و نُه تا فرعی و غیر تجربی و پدیدار نشده ( نوومنی ) .
این سه واژه یعنی کاتگوری و فنومن و نوومن که مقولات یا مفاهیم بنیادی ساختار فلسفه غرب از اعصار افلاطون و ارسطو تاکنون محسوب می شوند در اصل و ریشه فارسی ( قبل از پیدایش خط و زبان و اوستای نوشتاری ) بوده و معانی دیگری داشته که در بالا بیان گردید و علت اصلی کج بود ساختار های فلسفی غرب و منطق صِوَری ارسطو و منطق های دیگر غربی ( غیر از منطق جبری جرج بول و دِمور گان و فوزی ) که ریشه در منطق ارسطو دارند، کج فهمی یا عدم فهم و درک معنای اصلی و ریشه ای این سه واژه فارسی می باشد.
بر اساس مستندات کتب پنجگانه موسا ( موسی ) ، قوم یهود به دستور موسا و خود موسا به امر یَهوَه یک صندوق چوبی یا فلزی می سازند که با دو چوب بلند روی دست یا دوش چهار نفر قابل حمل بوده و با آب طلا رنگ آمیزی شده و دو مجسمه کوچک به شکل فرشته بالدار روی در جعبه به عنوان محافظ محتوای آن تولید گردیده که به صندوق عهد یا پیمان معروف است ( Bundeslade با تلفظ بوندِس لاده به زبان آلمانی ) . در آن صندوق دو لوح سنگی قرار داشته که روی هر کدام پنج عبارت امر به معروف و نهی از منکر و مجموعا ده جمله حکاکی گردیده بوده اند، گویا به کمک شعله های آتش و توسط یهوه خدای آبراهام ( ابراهیم ) و ایساّک ( اسحاق ) و جاکوب ( یعقوب ) و موسا ( موسی ) و بطور کلی خدای قوم یهود پس از بازگشت از مصر به سرزمین کنعان و گیر کردن چهل ساله در صحرای سینا ، روی یکی از قله های کوه سنا ( کوه شنود ) حکاکی شده و به امر وی قوم یهود موظف و مکلف شده که از آن دو لوح بیشتر از جان خود محافظت نماید. آن ده جمله امروز و به کمک فیلم های هالیوود به ده فرمان معرف اند.
ten commandement با تلفظ تِن کماندِمنت به زبان انگلیسی و Zehn Gebote با تلفظ تِزن گِبوَته به زبان آلمانی.
از طرفی دیگر نام سرزمین کلده و کلمه کلدانیان از لحاظ تاریخ پیدایش مقدم تر اند از ظهور و پیدایش موسا . کلده در اصل و ریشه به شکل " کُل ده " بوده است و منظور از کُل عبارت بوده است از جمعیت انسان در آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین جهان و ابعاد ده گانه هر فرد انسانی. لذا کُل ده به این معنا بوده است که جمعیت انسان در آفرینش اولیه ملکوتی یا آسمانی همین واقعیت و طبیعت با کمیت و کیفیت بهشت برین، در مجموع ده برابر کل جمعیت انسان زمینی از آغاز پیدایش روی کره زمین تا پایان انقراض بوده است. واژه یا کلمه کلدانیان هم در اصل و ریشه به شکل کُل دان یان بوده است به معنای خردمندان و دانایان کُل هستی و وجود و بخصوص هستی و وجود افراد انسانی.
کلمات عبری یودا ؛ جودا ؛ یهودا ؛ جهودا در اصل و ریشه به شکل " جو ده " و " یاهو ده " بوده اند که اولی دارای دو معنا بوده است ؛ یکی خبری به معنای جوینده ۱۰ و دیگری امری یا دستوری و خطاب به شنونده به معنای ۱۰ را جستجو کن . حرف J در زبان آلمانی یوت تلفظ می شود و در کلمات نقش حرف ی را بازی می کند و در زبان انگلیسی جَی تلفظ میشود و نقش حرف ج را بازی می کند. لذا یودا و جودا یکی و به شکل جوده در اصل و ریشه فارسی بوده است. یهودا و جهودا هم یکی بوده اند به شکل یاهو ده . یاهو همان واژه اکّدی می باشد که از هو ایلامی اقتباس گردیده و بعدا در زبان عبری به یهوه تبدیل شده و در زبان پارسی به اَهو به معنای هو اولیه یا آغازین یا هو ازلی و ابدی تحول یافته است .
در همین رابطه و زمینه یعنی راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر عدد ۱۰ و سه واژه فلسفی کاتگوری و فنومن و نوومن ، در اوستا دو کلمه و یا دو عبارت موجود اند که زرتشت و شاگردان هم عصر وی به تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آنها پی نبرده و پژوهش گران و محققین متون اوستایی در اعصار بعدی تاکنون چه خودی و چه بیگانه مانند زرتشت و شاگردان وی، علم و آگاهی به معنای این واژگان نداشته و آنها را به شکل ازدواج با محارم و ضحاک ترجمه و معنا نموده اند که جملگی اشتباه و باطل و انحرافی می باشند. آن دو واژه یا دو عبارت اوستایی به شکل و معنای زیر میباشند :
الف - خویدوده : از دیدگاه خردمندان گم نام و آفرینندگان اولیه، این واژه در دو میدان کلی خود شناسی و انسان شناسی به شکل " خود تو ده تائی" بوده است و خطاب به تک تک افراد انسانی به این معنا که خود تو در آغاز به شکل یک خانواده ده عضوی خودی و بنیادی آفریده شده ای مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی در قالب پنج زوج بنیادی و آسمانی مشتمل بر ده نیم زوج ؛ ده من یا خود یا ده نفس مجرد ؛ پنج نفس مجرد مردانه و پنج نفس مجرد زنانه.
ب - آژی ده اکه : به معنای زندگی های دهگانه معین آغازین . یعنی زندگی هرکدام از اعضای خانواده ده نفره آسمانی هرکدام از افراد انسان زمینی.
سرودن دو داستان ؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری آدم و حوا توسط موسا در اصل و ریشه در رقابت با جهان بینی خردمندان گم نام در سرزمین های ایران و هندوستان در باره آفرینش جهان و انسان توسط آفریدگار کائنات و با هدف تخریب و سبقت گرفتن از آن جهان بینی حقیقی و علمی اولیه صورت گرفته و لذا دو افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشند و محتوای آنها از طرف خداوند متعال و در قالب وحی نه به گوش سر و دل موسا و نه به گوش سر و دل محمّد ابلاغ نگردیده اند.
نام اقوام ماد به شکل جمع مادها در اصل و ریشه به شکل " ما ده آ " بوده است به دو معنا ؛ یکی اینکه هرکدام از ما افراد انسانی در آفرینش سرمدی یا مبدئی و یا بنیادین و آغازین ده تائی آفریده شده ایم و نه به تنهایی و دیگری به این معنا که هرکدام از ما افراد انسانی بصورت خانوادگی یعنی ده نفری وارد سلسله طویل نظم ها و حیات ها یا زندگی های دنیوی ( سلسله دهر ها ) شده ایم و نه به تنهایی.
واژه قرآنی مائده هم در اصل و ریشه به معنای سفره نبوده بلکه به شکل " ما آ ده " بوده است که اقتباس " ما ده آ " بوده که حرف آ به وسط کلمه منتقل گردیده و به شکل مائده در آمده با این هدف که ریشه اصلی آن در مقابل گوش و چشم شنونده و خواننده گم باشد و غیر قابل رد یابی بسوی گذشته و دست یابی به معنای اصلی.
واژه زیبای ایده ریشه در آیدون یونانی و idea انگلیسی و Idee آلمانی ندارد بلکه یک واژه اصیل فارسی می باشد و بسیار قدیمی تر از آیدون یونانی و مخفف عبارت فارسی " این ده " بوده است که در آن ضمیر دوم شخص مفرد این ، اشاره به هر فرد انسانی داشته است و معنای آن مترادف و معادل همان واژه های اوستایی اشاره شده در بالا می باشد.
نتیجه کلی : هر متفکر و اندیشمندی که بخواهد، می تواند افسانه آفرینش را بطور کامل از نو به سراید و این بار به روش و زبان علمی طوریکه ریشه و بذر کلیه علف های هرز اوهامی و ابهامی و خرافی آئینی و دینی خشک گردند و دیگر نتوانند در باطن و دل و سر و احساس و فکر و خیال و فهم و عقل انسان آینده سبز شوند.
نفس مجرد یعنی من یا خود و نه ماده نه روح نه روان نه جان نه فهم نه عقل و نه چیز دیگری . هر متفکر و اندیشمند و خیال پردازی که نتواند این پدیده ها را بطور دقیق و روشن و حقیقی تعریف و نقش و وظیفه هر کدام را بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت تعیین ننماید، بهتر است که خود شناسی و خدا شناسی را فراموش کند و عمر و وقت و انرژی حسی و فکری و خیالی خود و دیگران را در این دو میدان تلف ننماید.
به عنوان مثال دو حکم فلسفه دینی در تعریف نفس به شکل های زیر هردو به یک سهم مساوی و برابر اشتباه و گمراه کننده بوده و می باشند و خواهند بود :
الف - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء عقلانی ست . ابن سینا .
ب - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء روحانی ست . ملا صدرا.

مقولات ارسطو را به زبان انگلیسی بصورت زیر می نویسند: Category و به زبان آلمانی بصورت : Kategorie . تلفظ آنها تقریبا شبیه همدیگر میباشد:
کاتِ گوری. لذا طبق باور این حقیر ترجمه و تلفظ آن بصورت : قاطیغوریاس، برای فارسی زبانان، هدایت به سوی ظلمت می باشد و نه بسوی روشنایی. وجدان خودرا قاضی کنید و در پیشگاه او از خود به پرسید که آیا در واژه های اصلی حروفی از قبیل : قاف و غین و طین و سین یافت میشوند؟ گاهی اوقات از خود می پرسم که اگر من ایرانی تصادفا یا سرنوشت وار با الفاظ بیگانه غربی آشنا نمی شدم، چطور می توانستم از ترجمه شرقی ( عربی - فارسی ) غلط و مخالف حقیقت آنها به شناخت ریشه این واژه برسم. اما تلفظ اصلی یعنی " کاتِ گوری " برای من ایرانی و فارسی زبان ، واژه ای ترکیبی و آشنا و ملموس می باشد. کلمه " کات " به زبان فارسی و بعضی زبان های اقوام ایرانی به معنای جعبه یا کُمُد یا صندوق می باشد و کلمه " گوری " به معنای قبری یا نهفته شده در زیر خاک.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه ترکیبی در ذهن من این موضوع را تداعی میکند که یک گنج گرانبها در یک صندوق گذاشته شده و در پشت پرده ظواهر وجود پنهان گردیده است و وظیفه اندیشه انسانی این است که آن گنج را پیدا کند و جواهر و گواهر موجود در آنرا به نمایش بگذارد. پلوتین طرفدار افلاطون و مخالف منطق ارسطو بود. او مقولات دهگانه ارسطو را به دو بخش تقسیم نمود که هرکدام دارای پنج مقوله بودند یکی را مقولات پنجگانه مادی و دیگری را مقولات پنجگانه روحی نام گذاری کرد. بهر حال در اینجا هدف بررسی مقولات دهگانه ارسطو و پلوتین نیست بلکه ریشه یابی واژه های باستانی. اخیرا اندیشه انسان به پنج مقوله جدید دست یافته است که در پشت پرده ظاهری وجود انسان نهفته اند و تنها مفاهیم محض نیستند بلکه واقعیات عینی که یکی از آنها به ظهور رسیده و چهار تا از آنها بصورت امکانات بالقوه و یا استعداد ها و قوای محض و یا از جنس تصورات ذهنی در وجود انسان موجود اند و در انتظار به ظهور رسیدن و به فعلیت در آمدن و تجربه گردیدن نشسته یا ایستاده اند. این مقولات پنجگانه حقیقی و واقعی را میتوان از این به بعد به شکل زیر نامگذاری نمود : کاتِ گوری های پنجگانه جنسی و عشقی.
چهار تا از این مقولات وجودی در مقابل اندیشه افلاطون و ارسطو و پلوتین و فرفیریوس ( فرزند آهن ) و فلاسفه عصر جدید اروپا و حکیمان مسلمان عربی و فارسی زبان، محجوب و پوشیده و پنهان باقی مانده است. این گنج نهفته در صندوقچه تمایلات فرعی و پنهانی جنسی و عشقی در وجود انسان به خاک سپرده شده است و چهار گوهر و جوهر پنهانی در آن، هرکدام در انتظار وقوع مه بانگ و قیامت و رستاخیر و برانگیخته شدن خواص و ویژه خویش در یک صف و نوبت خارقالعاده و شگفت انگیز نشسته اند.

بپرس