قاضی حاجات

لغت نامه دهخدا

قاضی حاجات. [ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قاضی الحاجات. آنچه حاجت ها برآورد :
ای زر تو خدا نه ای ولیکن بخدا
ستار عیوب و قاضی حاجاتی.
|| ( اِخ ) قاضی الحاجات. یکی از نامهای خدا :
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم.
حافظ
رجوع به قاضی الحاجات شود.

فرهنگ فارسی

یا آنچه حاجت ها بر آورد

پیشنهاد کاربران

قاضی ، بمعنای قضاکننده هم هست.
هرگاه فعلی باید، و شایسته است که در وقت معین خودش انجام شود ، اما
به هر دلیلی در زمان خودش انجام نشود و انسان هم قادر به برگشت به عقب از نظر زمانی نیست .
ولی
...
[مشاهده متن کامل]

انجام آن عمل در غیر زمان خودش ، قضاکردن نام دارد
و
قاضی ، اسم فاعل است ، یعنی قضاکننده
یعنی انجام دهنده فعلی که سابق باید انجام می شد ولی نشد
و قاضی به صلاحدید خودش ، جبران میکند وآن امر را انجام میدهد ، یا دستور به انجام شدنش را میدهد
لذا
قاضی الحاجات ، کسی است که جبران مافات می کند
و از طرفی ، تنها خداست که قادر به برگشت زمانی و قادر به عقبگرد ، یا تجدید کننده همان موقعیت ازنظر زمانی و مکانی ، برای به فعلیت رسیدن آن امر قضا شده است.
بعبارت دیگر
یا قاضی الحاجات ، یعنی إی کسی که قادر به برآوردن حاجتها هستی ( اگرچه زمان و مکان و توان و استعدادش از بین رفته ) ،
اما
تو قادری
آن حاجت را برای من برآوری
پس
برآور .

بپرس