نام و نام خانوادگی: قاسم درویشی متولد بهار 1345 محل تولد: دوراهک
درج نام ایشان توسط حسین باقری از طریق وبسایت شهر دوراهک نگینی در استان بوشهر
من در یکی از روزهای بهار سال 1345 در روستای قدیمی و کهنسال دوراهک به دنیا آمدم در سالی که بعدها گفتند فروغ به سردی گرائیده بود آمد تا ببینم خانه های گلی و نامنظم روستا و سالهای خشک و قحطی زده جنوب را گرما و عطش را .
... [مشاهده متن کامل]
چه فرق می کند ! که در کجا درس خوانده باشم دبستان دولتی دوراهک یا دبیرستان طالقانی دیّر یا مکتب خانه ی مرحوم مشهدی غلام انوبیده .
نوجوانی را همدم انوار انقلاب اسلامی در آن شبهای به یاد ماندنی تجربه کردیم و جوانی را در تب و تاب جنگ . کارشناسی ادبیات فارسی را در سال 70 در دانشگاه شیراز به پایان رساندم . و از کارگری های ایام تحصیل که بگذریم درآمدی اگر بوده از پای تخته ی سیاه بوده و بسی جای شکر دارد که یکی از دهش های روزگار مورد علاقه انسان باشد.
از اواخر دوره ی دانش آموزی سرودن را آغاز کردم و بیشتر غزل و با محتوای دفاع مقدس و در سال های بعد از جنگ به انواع قالب ها نیز سرکی کشیده ام و گاهی هم برای حفظ واژه های بومی و آداب و رسوم آن و برای جلوگیری از فراموشی فولکلور جنوب به سرودن اشعاری با گویش بومی می پردازم و نوشته های به نام داستان هم . اولین مجموعۀ شعری هم به رسم زمانه به نام " چه بیشمار کبوتر. . . . . " راهی بازار کردم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. "لبخندهای سرخ سحر" نیز عنوان کتابی است که از همین قلم که در آن به شرح زندگی نامه شهیدان پاکباز دوراهک پرداخته شده که همراه با وصیت نامه ، عکس ، آثار و دست نوشته های شهدا ، خانواده و همرزمان آنها در سالهای دفاع جانانه ملت ایران ؛ به وسیله انتشارات شروع چاپ شده است و کتاب دیگری که انتشارات شروع به زیور طبع آراسته است "روانهای رسته" نام دارد که شرح حال دو تن از بزرگان و مکتب داران دوراهک است همراه با مجموعه مقالاتی در زمینه کلی فرهنگ دین که به عنوان یاد نامه مراسم بزرگداشت مرحوم مشهدی حسین و مشهدی غلامعلی انوبیده به فرهنگ دوستان دین دار تقدیم شده است . لوح فشورده اشعار محلی نیز به نام "لبخند و دمباز" = خرما و خنه ( خنده ) همراه با تصاویر بومی متناسب با شعر در دست مردم است. مجموعه دلستانهای کوتاه اینجانب به نام "جدال با عصا " آماده چاپ است که اگر دستی از غیب برون آید و مساعدتی دهد در معرض نظر بزرگان اندیشه قرار خواهد گرفت همچنین تصمیم دارم ضمن بازخوانی اشعار محلی با کیفیتی بهتر همراه با برگردان تمام آنها در کتابی به نام "دولک" به چاپ برسانم .
ایشان دارای ذوق فراوانی در سرودن انواع شعر به خصوص اشعار محلی دارد و همچنین ایشان در مراسمات فرهنگی در دوراهک حضور پر رنگی دارد و در شهر دوراهک چهره ی شاخص فرهنگی به حساب می آید.
وبسایت شهر دوراهک این را وظیفه خود دانست که مردم ایران را این مرد جنوب آشنا کند.
به امید سلامتی و حضور مداوم و مستمر ایشان در عرصه ی فرهنگی بوشهر و مخصوصا شهر دوراهک.
[www. Dorahak. ir]
نمونه ای از یک شعر محلی و زیبا از قاسم درویشی:
وختی که بــــارو نمزنه کـوله دعـــا یــادم میـــا
از قصه هـای پیشتری کاکا سیـا یـادم میــا
وختی به دندون خیــال وازئـــم کنم بند جــــــوال
از توش کتاربرنو سوارشال و کوا یادم میا
وختی بچی میــگروه و دیــشم شرک پـس گردنش
مـــو کر کرپ مهتک و لالا لالا یـادم میــا
هم ســا که بی بــافی جوی هـــاسکی گوش خوی
کیسۀ گنم، جومی نوی بی سرصدا یادم میا
هم ســا که وختی آتـــشی از غصه و غم راسیوی
تـُپ او چشی کلونی ومشکل گشا یــادم میــا
وختی که بــاپیــرم دگه اســم بچــش یـــادش نیــا
چوش مزیر تو گارای کرز پیا یادم میــا
آخــــی که برکه خشکن و کرمچ گم اوی تودسم
ذوق خیــا گرگو گپ خالو رووا یــادم میــا
جومی لچ و توگل کنی بی کل وگوش کندی سگی
پا جنگلک تو جوونا بی دس و پا یـادم میــا
اشکفت ماما تنگ هیخ بس وسوخ یا سنگ و ریخ
پارک هف هش رو پبشترهررو خدا یادم میا
مـشـکی بـی و او تـــو دره نـیـره بـی و خـجـم کـــره
از گمنه و گوشت بره تو هر کیا یـادم میــا
ملکی پسش راســـا که و بیو بی مو تـــا تو گل کنی
کامشو دلم تنگن همش او چی دوتا یادم میا
درج نام ایشان توسط حسین باقری از طریق وبسایت شهر دوراهک نگینی در استان بوشهر
من در یکی از روزهای بهار سال 1345 در روستای قدیمی و کهنسال دوراهک به دنیا آمدم در سالی که بعدها گفتند فروغ به سردی گرائیده بود آمد تا ببینم خانه های گلی و نامنظم روستا و سالهای خشک و قحطی زده جنوب را گرما و عطش را .
... [مشاهده متن کامل]
چه فرق می کند ! که در کجا درس خوانده باشم دبستان دولتی دوراهک یا دبیرستان طالقانی دیّر یا مکتب خانه ی مرحوم مشهدی غلام انوبیده .
نوجوانی را همدم انوار انقلاب اسلامی در آن شبهای به یاد ماندنی تجربه کردیم و جوانی را در تب و تاب جنگ . کارشناسی ادبیات فارسی را در سال 70 در دانشگاه شیراز به پایان رساندم . و از کارگری های ایام تحصیل که بگذریم درآمدی اگر بوده از پای تخته ی سیاه بوده و بسی جای شکر دارد که یکی از دهش های روزگار مورد علاقه انسان باشد.
از اواخر دوره ی دانش آموزی سرودن را آغاز کردم و بیشتر غزل و با محتوای دفاع مقدس و در سال های بعد از جنگ به انواع قالب ها نیز سرکی کشیده ام و گاهی هم برای حفظ واژه های بومی و آداب و رسوم آن و برای جلوگیری از فراموشی فولکلور جنوب به سرودن اشعاری با گویش بومی می پردازم و نوشته های به نام داستان هم . اولین مجموعۀ شعری هم به رسم زمانه به نام " چه بیشمار کبوتر. . . . . " راهی بازار کردم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. "لبخندهای سرخ سحر" نیز عنوان کتابی است که از همین قلم که در آن به شرح زندگی نامه شهیدان پاکباز دوراهک پرداخته شده که همراه با وصیت نامه ، عکس ، آثار و دست نوشته های شهدا ، خانواده و همرزمان آنها در سالهای دفاع جانانه ملت ایران ؛ به وسیله انتشارات شروع چاپ شده است و کتاب دیگری که انتشارات شروع به زیور طبع آراسته است "روانهای رسته" نام دارد که شرح حال دو تن از بزرگان و مکتب داران دوراهک است همراه با مجموعه مقالاتی در زمینه کلی فرهنگ دین که به عنوان یاد نامه مراسم بزرگداشت مرحوم مشهدی حسین و مشهدی غلامعلی انوبیده به فرهنگ دوستان دین دار تقدیم شده است . لوح فشورده اشعار محلی نیز به نام "لبخند و دمباز" = خرما و خنه ( خنده ) همراه با تصاویر بومی متناسب با شعر در دست مردم است. مجموعه دلستانهای کوتاه اینجانب به نام "جدال با عصا " آماده چاپ است که اگر دستی از غیب برون آید و مساعدتی دهد در معرض نظر بزرگان اندیشه قرار خواهد گرفت همچنین تصمیم دارم ضمن بازخوانی اشعار محلی با کیفیتی بهتر همراه با برگردان تمام آنها در کتابی به نام "دولک" به چاپ برسانم .
ایشان دارای ذوق فراوانی در سرودن انواع شعر به خصوص اشعار محلی دارد و همچنین ایشان در مراسمات فرهنگی در دوراهک حضور پر رنگی دارد و در شهر دوراهک چهره ی شاخص فرهنگی به حساب می آید.
وبسایت شهر دوراهک این را وظیفه خود دانست که مردم ایران را این مرد جنوب آشنا کند.
به امید سلامتی و حضور مداوم و مستمر ایشان در عرصه ی فرهنگی بوشهر و مخصوصا شهر دوراهک.
نمونه ای از یک شعر محلی و زیبا از قاسم درویشی:
وختی که بــــارو نمزنه کـوله دعـــا یــادم میـــا
از قصه هـای پیشتری کاکا سیـا یـادم میــا
وختی به دندون خیــال وازئـــم کنم بند جــــــوال
از توش کتاربرنو سوارشال و کوا یادم میا
وختی بچی میــگروه و دیــشم شرک پـس گردنش
مـــو کر کرپ مهتک و لالا لالا یـادم میــا
هم ســا که بی بــافی جوی هـــاسکی گوش خوی
کیسۀ گنم، جومی نوی بی سرصدا یادم میا
هم ســا که وختی آتـــشی از غصه و غم راسیوی
تـُپ او چشی کلونی ومشکل گشا یــادم میــا
وختی که بــاپیــرم دگه اســم بچــش یـــادش نیــا
چوش مزیر تو گارای کرز پیا یادم میــا
آخــــی که برکه خشکن و کرمچ گم اوی تودسم
ذوق خیــا گرگو گپ خالو رووا یــادم میــا
جومی لچ و توگل کنی بی کل وگوش کندی سگی
پا جنگلک تو جوونا بی دس و پا یـادم میــا
اشکفت ماما تنگ هیخ بس وسوخ یا سنگ و ریخ
پارک هف هش رو پبشترهررو خدا یادم میا
مـشـکی بـی و او تـــو دره نـیـره بـی و خـجـم کـــره
از گمنه و گوشت بره تو هر کیا یـادم میــا
ملکی پسش راســـا که و بیو بی مو تـــا تو گل کنی
کامشو دلم تنگن همش او چی دوتا یادم میا