قاسم جنابذی
لغت نامه دهخدا
صنوبر زده شانه گیسوی خویش
کشیده دل عالمی سوی خویش
عیان شاخ گل زآب صافی ضمیر
چو قد بتان در قبای حریر
قد سرو و آب از درخشندگی
بود خضر و سرچشمه زندگی.
( ترجمه مجالس النفائس چ بانک ملی ص 6، 7، 8، 139، 140 ). رجوع به قاسمی گنابادی شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید