قاسم بیانی
لغت نامه دهخدا
قاسم بیانی. [ س ِ ب َ نی ی ] ( اِخ ) ابن محمدبن قاسم اندلسی نوه قاسم بیانی معروف. از علماءاست. ابوعمرو احمد فرزند او از او روایت دارد. و احمد خود از مشایخ ابن حزم است. ( تاج العروس «ب ی ن » ).
قاسم بیانی. [ س ِب َ نی ی ] ( اِخ ) ابن محمدبن قاسم ابن محمدبن سیار اموی اندلسی قرطبی ، مکنی به ابومحمد از بزرگان فقیهان و محدثان اندلس است. وی بنده ولیدبن عبدالملک خلیفه اموی بود و از مجتهدانی است که قائل به حجة و نظر است. از تألیفات او کتاب «ایضاح » است در رد بر مقلدان. وی منسوب است به بیانه اندلس و در قرطبه به دنیا آمده و هم در آنجا به سال 276 هَ. ق. درگذشته است. رجوع به تذکرة الحفاظ ج 2ص 199 و شذرات ج 2 ص 170 و جذوة المقتبس 310 و الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 16 شود. در تاج العروس آمده است : قاسم بن محمدبن قاسم بن سیار اندلسی از دانشمندان است. وی به مذهب شافعی مایل بوده و بامزنی و جز او مصاحبت داشت. به سال 228 هَ. ق. وفات یافت. فرزندش احمدبن محمدبن قاسم از او روایت دارد. ( تاج العروس «ب ی ن » ).
قاسم بیانی. [ س ِ ب َ نی ی ] ( اِخ ) خیرالدین بن محمد حنفی بغدادی مشهور به بیانی و مکنی به ابوالخیر از اهل بغداد و متصوف و عالم به حدیث و تفسیر بود. کتابهائی در تصوف و وعظ و کلام تألیف کرده و از کسانی که پس از مرگش برای وی مرثیه سروده اند یکی معروف رصافی و دیگر جمیل صدقی رهاوی است. او به سال 1320 هَ. ق. وفات یافت. رجوع به لب اللباب ج 1 ص 119 و فی عشائر العراق ج 1 ص 316 و الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 9 شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید