قادر عبدالله زاده

پیشنهاد کاربران

قادر عبدالله زاده ( زادهٔ ۱ دی ۱۳۰۴ – درگذشتهٔ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ ) نوازندهٔ شمشال در کردستان بود. او در بیش از ۲۰ کشور جهان به اجرای موسیقی پرداخته و یکی از نوازندگان مقامیِ ایران بود. او در ساعات پایانی شب پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ بر اثر بیماری ادم ریه و بیماری قلبی در ۸۳ سالگی در بیمارستان شهید قلی پور بوکان درگذشت. در مراسم خاکسپاری وی هزاران نفر از مردم شهرهای کُردستان شرکت کرده و وی را در جوارِ حسن زیرک به خاک سپردند.
...
[مشاهده متن کامل]

قادر عبدالله زاده ( قالَه مَه رَه ) در اول دی ماه ۱۳۰۴ از خانواده ای فقیر در روستای کلیجه متولد شد و از کودکی به کار کشاورزی و چوپانی مشغول بوده است.
به گفتهٔ خودش، از کودکی با شمشال همدم بوده است، و چون به هنری که داشته علاقهٔ زیادی داشته است، هر جا و هر شهر و هر کوهساری و برای هر کسی شمشال می نواخته و این امر مورد توجه مردم قرار می گرفت. تنها راه کسب درآمدش هم نی زنی بود و از این راه امرار معاش می کرد.
سالانه از وی در مراسم های مختلفی دعوت می شد که اسامی بعضی از آن ها عبارت است از: جشنواره موسیقی نواحی ایران، جشنواره موسیقی دانشجویی، گرامیداشت های کشته شدگان بمباران شیمیایی سردشت، بمباران شیمیایی حلبچه و انفال مردم کردستان عراق و رادیو و تلویزیون.
عبدالله زاده به شمشال خود علاقهٔ زیادی داشت و به گفتهٔ وی کسی از شمشالی که او دارد ندارد و نمی تواند درست کند. این شمشال را حدود ۸۰ سال قبل، از فرزند یک سید، با یک رأس گوسفند معاوضه کرده بود. او می گفت: «عاشق شمشال سید شده بودم. چند بار رفتم پیشش و بهش پیشنهاد خرید شمشالش را دادم، ولی قبول نکرد. پس از مدتی مریض شد و مُرد. من هم شمشالش را از پسرش با یک رأس گوسفند، که آن زمان ۵ قِران قیمت داشته، معاوضه کردم». او می گفت: بعد از مرگ من شمشالم را به موزهٔ کردستان عراق منتقل کنید، چون قدیمی است و از نیاکانان کرد بر جای مانده و به دست من رسیده است و قدمت آن به ۱۵۰ سال قبل می رسد. پدر، پدربزرگ و برادران عبدالله زاده هم از نوازندگان برجسته و مشهور شمشال بوده اند؛ ولی او می گفت که هیچ کس استاد او نبوده و ساز زدن را به او یاد نداده است. » عبدالله زاده خدا را استاد خود می دانست و می گفت: «همه چیز از یک خواب شروع شد. فصل پاییز بود، بچه بودم، مهمانی یکی از فامیل هایم دعوت شده بودیم برادرم و دو نفر دیگر از بستگانم شمشال می زدند من هم می خواستم شمشال بزنم، ولی مثل آن ها نمی توانستم آن ها هم مرا بیرون کردند و من هم گریه کنان به سمت یه خانهٔ گِلی دویدم و تا جایی که توانستم گریه کردم و همان جا خوابم برد. یک نفر به خوابم آمد و به من گفت: «عبدالقادر، عبدالقادر، پاشو، از بس گریه کردی حوصلهٔ خدا را هم سر بردی؛ برو و شمشال بزن» او ادامه می دهد: «وقتی از خواب بیدار شدم، شروع کردم به نواختن شمشال کردم و دیگر قادرِ دیروز نبودم و کسی حریف من نبود».

قادر عبدالله زادهقادر عبدالله زاده
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/قادر_عبدالله‌زاده

بپرس