قادح. [ دِ ] ( ع اِ ) کبودی. ( منتهی الارب ). || سیاهی دندان. ( مهذب الاسماء ). خوردگی دندان و درخت. شکاف در چوب. ( منتهی الارب ). || کرم چوبخواره. ( ناظم الاطباء ). || عیب. تباهی. فساد. || ( ص ) طعن زننده. عیب کننده. مضر. قدح کننده : اصرار بر صغیره قادح عدالت است.
قدح کننده، سرزنش کننده، بدگویی کننده، کسی که بدیگری بدگویی وسرزنش کند( اسم ) طعن زننده عیب کننده سرزنش کننده .