قاتلان زنجیره ای زن: چرا و چگونه زنان تبدیل به هیولا می شوند ( انگلیسی: Female Serial Killers: How and Why Women Become Monsters ) یک کتاب ( تحقیق ) جنایی بر اساس واقعیت و غیر داستانی است که توسط پیتر ورونسکی، مورخ عدالت کیفری نوشته شده است. این تحقیق تاریخچه قاتلان زنجیره ای زن و قتل هایی که توسط قاتلان زن رخ داده است را از لحاظ فرهنگی، آسیب شناسی روانی و تحقیقاتی که از زمان امپراتوری روم تا اواسط سال ۲۰۰۰ این امر را پیگیری می کنند بررسی می کند. [ ۱]
این کتاب موارد تاریخی قتل های زنجیره ای را که توسط زنان انجام شده است، از نمونه های اولیۀ ثبت شده در روم باستان تا قرون وسطی و رنسانس اروپا و انگلیس ویکتوریا و ظهور و تشدید آن در ایالات متحده و جهان در دوران پست مدرن توصیف می کند. ادعای اصلی ورونسکی این است که قاتلان زنجیره ای زن، در حالی که روش های ( «امضاهای» ) مختلفی نسبت به همتایان مرد خود نشان می دهند، اما باز هم به همان دلایلی می کشند که بزهکاران مرد این قتل ها را با روش متفاوتی انجام می دهند: برای قدرت و کنترل گری. به گفته ورونسکی، تفاوت عمده بین قاتلان زنجیره ای زن و مرد در این است که زنان ( مگر اینکه با یک بزهکار مرد شریک شوند ) تمایل ندارند که به قربانیان خود تعرض جنسی کنند یا آنها را مثله کنند. [ ۲] [ ۳] [ ۴]
ورونسکی با استناد به آماری که نشان می دهد تقریباً از هر شش نفر ( ۱۶ درصد ) قاتل زنجیره ای که از سال ۱۸۲۰ در ایالات متحده دستگیر شده اند، یکی زن بوده ، یا به تنهایی یا به عنوان شریک جرم یک مرد همکاری می کرده است. [ ۵] ورونسکی استدلال می کند که، برخلاف تصور عمومی، قاتلان زنجیره ای زن ترجیح می دهند مردان نزدیک یا اعضای خانواده خود را به قتل برسانند، در حالی که داده های اخیر نشان می دهد که قاتلان زنجیره ای زن در حال حاضر به طور ناچیزی غریبه ها را به عنوان قربانی انتخاب می کنند[ ۶] و از نظر تاریخی در ایالات متحده، ۵۳ درصد قاتلان زنجیره ای زن، حداقل یک زن بزرگسال و ۳۲ درصد حداقل یک کودک دختر را به قتل رسانده بودند. [ ۷]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین کتاب موارد تاریخی قتل های زنجیره ای را که توسط زنان انجام شده است، از نمونه های اولیۀ ثبت شده در روم باستان تا قرون وسطی و رنسانس اروپا و انگلیس ویکتوریا و ظهور و تشدید آن در ایالات متحده و جهان در دوران پست مدرن توصیف می کند. ادعای اصلی ورونسکی این است که قاتلان زنجیره ای زن، در حالی که روش های ( «امضاهای» ) مختلفی نسبت به همتایان مرد خود نشان می دهند، اما باز هم به همان دلایلی می کشند که بزهکاران مرد این قتل ها را با روش متفاوتی انجام می دهند: برای قدرت و کنترل گری. به گفته ورونسکی، تفاوت عمده بین قاتلان زنجیره ای زن و مرد در این است که زنان ( مگر اینکه با یک بزهکار مرد شریک شوند ) تمایل ندارند که به قربانیان خود تعرض جنسی کنند یا آنها را مثله کنند. [ ۲] [ ۳] [ ۴]
ورونسکی با استناد به آماری که نشان می دهد تقریباً از هر شش نفر ( ۱۶ درصد ) قاتل زنجیره ای که از سال ۱۸۲۰ در ایالات متحده دستگیر شده اند، یکی زن بوده ، یا به تنهایی یا به عنوان شریک جرم یک مرد همکاری می کرده است. [ ۵] ورونسکی استدلال می کند که، برخلاف تصور عمومی، قاتلان زنجیره ای زن ترجیح می دهند مردان نزدیک یا اعضای خانواده خود را به قتل برسانند، در حالی که داده های اخیر نشان می دهد که قاتلان زنجیره ای زن در حال حاضر به طور ناچیزی غریبه ها را به عنوان قربانی انتخاب می کنند[ ۶] و از نظر تاریخی در ایالات متحده، ۵۳ درصد قاتلان زنجیره ای زن، حداقل یک زن بزرگسال و ۳۲ درصد حداقل یک کودک دختر را به قتل رسانده بودند. [ ۷]