قابلی

لغت نامه دهخدا

قابلی. [ ب ِ ] ( اِخ ) شاعر شیرازی ( و یا ترشیزی ). که دارای طبع خوب بوده و خود را به صورت مردم سپاهی می آراسته و در آخر کار از این سپاهیگری متقاعد گشته و به گوشه بی توشه ٔتوکل نشسته در اوائل حال هجو مردم بسیار میکرده در آخر از این کار نیز توبه کرده و این مطلع از اوست :
عجب نبود ز لطف ار زانکه بنوازی غریبان را
نوازش زآنکه رسم و عادت خوبی است خوبان را.
و اتفاقاً در این شعر هجو خود کرده که با وجودی که مزه ندارد قافیه هم معیوب است. ( ترجمه مجالس النفائس ص 66 و 240 ).

فرهنگ فارسی

شاعر شیرازی که دارای طبع خوب بوده و خود را بصورت مردم سپاهی میاراسته .

پیشنهاد کاربران

بپرس