قابل قیاس


برابر پارسی: سنجیدنی، سنجش پذیر

لغت نامه دهخدا

قابل قیاس. [ ب ِ ل ِ ] ( ص مرکب ) قیاس کردنی. قیاس پذیر.

فرهنگ فارسی

قیاس کردنی قیاس پذیر

مترادف ها

analogous (صفت)
مشابه، شبیه، مانند، متشابه، قابل قیاس، قابل مقایسه، نظیر

analogical (صفت)
قیاسی، قابل قیاس، دارای وجه تشابه

پیشنهاد کاربران

بپرس