قابل قبول
/qAbeleqabul/
برابر پارسی: پذیرفتنی، باورکردنی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
قابل قبول، قابل پذیرش، پذیرفتنی، مقبول، مناسب، پسندیده، پذیرا، خوشایند، خوب
قابل قبول، قابل عبور، گذرپذیر، عبور کردنی
قابل قبول، پذیرفتنی، مجاز، روا، قابل تصدیق
قابل قبول، متوسط، تحمل پذیر، نسبتا خوب، قابل تحمل، مدارا پذیر
قابل قبول، مجاز، روا، جایز
قابل قبول، باور کردنی
قابل قبول، پذیرفتنی، قابل وصول، دریافت کردنی، بروات وصولی
قابل قبول
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
قابل قبول = آید پذیر
غیر قابل قبول = ناید پذیر
غیر قابل قبول = ناید پذیر
پذیرشی.
ناپذیرشی.
( قابل قبول ) .
( غیرقابل قبول ) .
ناپذیرشی.
( قابل قبول ) .
( غیرقابل قبول ) .
قابل قبول: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست:
پذیرفتنی ( دری )
شایان پدیر ŝāyāne - padir ( مانوی )
پذیرفتنی ( دری )
شایان پدیر ŝāyāne - padir ( مانوی )
شایان پذیرش
تقابل= همرو / هماورد ( من رو با فلانی همرو ( تقابل ) کرد ) / تقابل دو تیم = هماورد دو تیم
مقابل=روبرو / جلو / روپیش ( فلان چیز رو مقابل ( روپیش/روبرو/جلو ) من گذاشت = فلان چیز رو روپیشم گذاشت.
قبول = پسند
... [مشاهده متن کامل]
قابل قبول = گذر پذیر
قابلیت =توانش با قابلیت بالا = با توانش بالا یکی از قابلیت های آن = یکی از توانش های آن
با امکان اینکه قابلیت برخی از . . . . . . = با گذار ( امکان ) اینکه توانش برخی از . . .
اقبال = بخت
مقابل=روبرو / جلو / روپیش ( فلان چیز رو مقابل ( روپیش/روبرو/جلو ) من گذاشت = فلان چیز رو روپیشم گذاشت.
قبول = پسند
... [مشاهده متن کامل]
قابل قبول = گذر پذیر
قابلیت =توانش با قابلیت بالا = با توانش بالا یکی از قابلیت های آن = یکی از توانش های آن
با امکان اینکه قابلیت برخی از . . . . . . = با گذار ( امکان ) اینکه توانش برخی از . . .
اقبال = بخت
پذیرش پذیر
قابل پذیرش
پذیرفتنی
باور نکردنی