[ویکی نور] «فیه ما فیه» مجموعه ای از سخنان مولاناست که وی طی سالیان دراز در مناسبت های مختلف به زبان آورده است و مریدان آن را یادداشت کرده اند. در این مجموعه بخش هایی وجود دارد که از دوران حیات شمس و حضور او در قونیه حکایت دارد. همچنین بخش هایی است که از شمس به عنوان شخص متوفی و درگذشته یاد می کند و نیز تکه هایی در تفسیر برخی از ابیات مثنوی یادگار سال های واپسین عمر مولانا دیده می شود. به نظر مرحوم فروزانفر چون این کتاب ظاهراً بعد از وفات مولانا تدوین شده و در زمان حیات وی که به هر وقت فصلی از محاضرت و مذاکرات مجلس او به تحریر می آمده و بر فصول سابق افزوده می گردیده، تدوین آن به طور کامل میّسر نبوده است. پس بالطّبع تصوّر این که مولانا خود نامی بر این کتاب نهاده باشد، مقبول نتواند بود و گمان می رود که این اسم مقتبس از قطعه ای است که در فتوحات مکّیه ابن عربی ذکر شده است. اگر کتاب مذکور بدین نام در زمان مولانا شهرت یافته بود، هیچ جهت نداشت که در دو نسخه ی قریب العهد به زمان وی که هر دوی آن ها ظاهراً در قونیه و از روی نسخه های مکتوب در عهد مؤلف استنساخ شده آن را به نام های مختلف یاد کنند. البته بعضی ها این تردید مرحوم فروزانفر را قبول ندارند، چرا که همین اسم فیه ما فیه در رساله سپهسالار هم ذکر شده است. بهر حال فیه ما فیه وسیله خوبی برای آشنایی با روش تعلیم بزرگان صوفیه مخصوصاً شمس و مولاناست که سخن به اندازه فهم مستمع می گویند و دقیق ترین و بلندترین معانی را در قالب تمثیلات بیان می کنند.
[ویکی فقه] فیه ما فیه (کتاب). . در این مجموعه بخش هایی وجود دارد که از دوران حیات شمس و حضور او در قونیه حکایت دارد. همچنین بخش هایی است که از شمس به عنوان شخص متوفی و درگذشته یاد می کند و نیز تکه هایی در تفسیر برخی از ابیات مثنوی یادگار سال های واپسین عمر مولانا دیده می شود. به نظر مرحوم فروزانفر چون این کتاب ظاهرا بعد از وفات مولانا تدوین شده و در زمان حیات وی که به هر وقت فصلی از محاضرت و مذاکرات مجلس او به تحریر می آمده و بر فصول سابق افزوده می گردیده، تدوین آن به طور کامل میسر نبوده است. پس بالطبع تصور این که مولانا خود نامی بر این کتاب نهاده باشد، مقبول نتواند بود و گمان می رود که این اسم مقتبس از قطعه ای است که در فتوحات مکیه ابن عربی ذکر شده است.اگر کتاب مذکور بدین نام در زمان مولانا شهرت یافته بود، هیچ جهت نداشت که در دو نسخه قریب العهد به زمان وی که هر دوی آن ها ظاهرا در قونیه و از روی نسخه های مکتوب در عهد مؤلف استنساخ شده آن را به نام های مختلف یاد کنند. البته بعضی ها این تردید مرحوم فروزانفر را قبول ندارند، چرا که همین اسم فیه ما فیه در رساله سپهسالار هم ذکر شده است.بهر حال فیه ما فیه وسیله خوبی برای آشنایی با روش تعلیم بزرگان صوفیه مخصوصا شمس و مولاناست که سخن به اندازه فهم مستمع می گویند و دقیق ترین و بلندترین معانی را در قالب تمثیلات بیان می کنند.اثر حاضر دقیقا همان متن مصحح شادروان استاد بدیع الزمان فروزانفر است که با نقطه گذاری، فاصله گذاری و اعراب گذاری برخی واژه ها و عبارات دشوار و رعایت رسم الخط یکسان و امروزی توسط ناشر محترم به حلیت طبع مزین شده است.این کتاب تقریبا در هفتاد فصل تنظیم شده است که در این جا به همه آن ها اشاره می شود: فصل اول خیالات انسان همانند چادرند و در چادر کسی پنهان است. هر گاه که خیالات از میان برخیزند و حقایق روی نماید قیامت انسان ظهور می کند، آدمی اسطرلاب حق است، چون او را حق تعالی به خود عالم و دانا کرده است. فصل دوم نماز تنها صورت ظاهری نیست، این صورت ظاهری قالب نماز است و باطن نماز استغراق و بیهوشی است که همه صورت از آن بیرون می مانند، حتی جبرئیل که معنی محض است، هم در حقیقت و باطن نماز نمی گنجد. فصل سوم ...
تقریرات مولانا جلال الدین محمد بلخی، به فارسی در نکته های عرفانی و اخلاقی. این کتاب مجموعۀ سخنان مولانا در جمع دوستان و مریدان خود و در پاسخ به پرسش های آنان است. چنین به نظر می رسد که گفته های مولانا در مجالس درس به دست پسرش، سلطان ولد، یا یکی دیگر از مریدانش، به صورت کنونی تدوین شده است. فیه مافیه سرشار از نکات اخلاقی و حکایت های لطیف عرفانی است و مولانا در لابه لای سخنان خود، از آیات و احادیث، تفسیرهایی عرفانی به دست داده است. فیه مافیه را مقدمه یا منبعی برای تفسیر پاره ای از حکایت های مثنوی معنوی دانسته اند و در مثنوی با نام مقالات خواند شده است. این کتاب نظم و ترتیبی خاص ندارد و نثر آن ساده و روان و گاه محاوره ای است. فیه مافیه به کوشش بدیع الزمان فروزانفر به چاپ رسیده است (تهران، ۱۳۳۰ش).
بعضی را وجود رحمت است و راحت ، زیرا او در مقابل شعاع آفتاب است می سوزد اگر این حجاب نباشد . میشه معنی کنید برام ممنون
"دَرَش چِه دَرَش":"فِیه ما فیِه". نوشتِی از مولوی. ویراستهء:" بدیع الزمان فروزانفر".
فیهِ ما فیهِ یا مقالات مولانا، کتابی است به نثر فارسی اثر مولانا جلال الدین محمد بلخی ( ۶۰۴–۶۷۲ ق ) با موضوع نقد و تفسیر عرفانی و شامل یادداشت هایی است که در طول سی سال از سخنان مولانا در مجالس فراهم آمده است. این سخنان توسط مریدان مولانا نوشته می شده است. نثر این کتاب ساده و روان است و درون مایه ای از مطالب عرفانی دینی و اخلاقی دارد. ... [مشاهده متن کامل]
سه اثر منثور مولوی فیه مافیه، مکتوبات ( مکاتیب نیز گفته می شده ) و مجالس سبعه هستند. اما از میان این سه اثر منثور، مکتوبات تنها اثری است که به قلم خود مولوی است. فیه مافیه و مجالس، گفته ها و آموزه هایی است که مولانا بیان می کرده و پیروان آن را می نوشتند. فیه مافیه، کتابی است که تدوین آن بعد از وفات مولوی ( ۶۷۲ ق ) انجام گرفته و طبعاً نامی هم که بر آن نهاده شده است از مولوی نیست. از همین رو در نسخه های قدیم گاه آن را الاسرار الجلالیه و گاه فیه مافیه خوانده اند. در ظهریه برخی از نسخه های خطی ابیاتی نوشته اند که در آن ها فیه مافیه به کار رفته است. به گمان بدیع الزمان فروزانفر نام این کتاب را از قطعهٔ زیر که در فتوحات مکیه اثر محیی الدین بن عربی آمده است، گرفته اند: کتاب فیه مافیه اولین بار با تصحیح انتقادی بدیع الزمان فروزانفر در سال ۱۳۳۵ شمسی در تهران منتشر شد. در زبان انگلیسی چند بار ترجمهٔ آن منتشر شده و آرتور آربری آن را با عنوان «Discourses of Rumi» ترجمه کرده است. تاکستون نیز آن را به نام «Sign of The Unseen» به انگلیسی برگردانده است. حتی برای فارسی زبانان هم معنای فیه مافیه روشن نیست. ترجمهٔ تحت اللفظی آن باید «در آن است آنچه در آن است»، یا با تصرف در مصراعی از شعر هاتف اصفهانی «در او هست آنچه هست در او» باشد. شاید مناسب تر باشد که به پیروی از آربری فیه مافیه را سخنرانی های مولوی بنامیم. اما شاید هم بتوان، با توجه به این رباعی از مولانا در مثنوی، ارتباطی بین نام کتاب فیه ما فیه و این ابیات پیدا کرد و به وجود خود انسان رسید. ترجمهٔ فیه مافیه به آلمانی توسط آنه ماری شیمل در سال ۱۹۸۸ میلادی به چاپ رسید. همچنین فیه مافیه توسط علی نانوازاده در سال ۲۰۰۶، به زبان کُردی ترجمه شده و در اقلیم کردستان عراق توسط مرکز نشر موکریانی به چاپ رسیده است.
داخل نه داخل شاید اشاره به درون انسان است در این دنیا و در آن دنیا این دنیادر پرده است و در آن دنیا آشکارا در درونش ( داخل ) هر چه داردو با جسم خود پنهان کرده وقتی که مرد با روحش آنرا آشکار می کند. درونی دارد که درونی ندارد.
فصل دوم از فیه ما فیه : به قول مولانا : انبیاء نماز را پیدا کرده اند. به بیان دیگر : وضو گرفتن ؛ اقامه نماز یا نماز خواندن ؛ رو به قبله ایستادن ؛ سفر و زیارت خانه الله و برگزاری مراسم حج ؛ پرداخت خمس و ذکات و تعین قبله گاه و اوقات شرعی و بطوری کلی تر : کلیه تکالیف و اعمال باز دارنده رشد و نمّو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل انسان و کُند کننده احساسات و افکار و خیالات و تقویت کننده خرافات و اوهامات از قبیل ستایش و پرستش؛ نیایش و مناجات ؛ دعا و عبادات ؛ احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها و زیارت امکان به اصطلاح مقدسه ؛ تسبیح و ذکر ؛ طاعت و بندگی از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان بسان بلایا و آفات علاج ناپذیر بر وجود انسان نازل و تحمیل نگردیده اند بلکه جملگی میراث دوران حاکمیت آیین های بت پرستی می باشند و از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی اقتباس گردیده و بر روی گردن و دوش و گرده انسان نهاده شده اند و آنهم با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان و در خاطره یا حافظه تاریخ و آنهم نه تبعیت و پیروی از امر و کلام خداوند متعال بلکه تحت تاثیر پرتو های وسوسه گر نور ظلمانی آتش سوزان شهوت غریزه طبیعی نام آوری و شهرت طلبی در سطوح زندگی های ابتدایی ایلیاتی و طایفه ای و قبیله ای و قومی و بین اقوام در شرائط تاریخی و اعصار مختلف باستان. ... [مشاهده متن کامل]
آسمان ها و زمین ها : آیا محققین و پژوهشگران و تصحیح و تنظیم کنندگان بزرگوار و ارجمند و شریف اثر فیه ما فیه می توانند با کلماتی ساده و روشن و یک پهلو به علاقه مندان و خوانندگان این اثر بگویند که چرا در فصل دوم واژه های مفرد آسمان و زمین بصورت جمع یعنی به شکل آسمان ها و زمین ها بکار برده شده اند ؟ ما که با چشمان سر خود شاهد صِوَر یا صورت های یک آسمان و یک زمین هستیم، بقیه آنها کجا هستند و از چه صورت ها و معانی برخوردار اند ؟ آیا این جهان و این آسمان و زمین جلوه و تجلی و ظهور کل اسماء و صفات و افعال و اعمال خداوند متعال می باشند و یا ظهور فقط یک هفتم از جلال و جمال او یا آن ؟ و این جهان و این آسمان و زمین و این کثرت های فراوان هم در نوع خود فقط ظهور یک مرتبه یا یک درجه تکاملی از مراتب و درجات تکاملی فراوان بین دو سر حد نقصان و کمال، می باشند و نه ظهور یکباره آنها. دوستان عزیز و بزرگوار خدمت شما عرض کنم که تا رسیدن به حالت معاد یعنی تا برپائی مجدد نظام احسن آفرینش مبداء در همین جا یعنی در چهارچوب مکان و بیمکانی مطلق یا فضای هندسی سه بُعدی این جهان که از طرف خداوند متعال و در چهارچوب طرح مطلق آفرینش، نقش ظرف نگاه دارنده محتوا را عهده دار گردیده است، راهی بسیار طولانی از لحاظ زمانی و بیزمانی پیش پا و روی ما انسان ها بهمراه طبیعت یا کیهان قرار دارد که به احتمال قوی و قریب به یقین برابر است با 19 ضربدر 10 بتوان 36 سال و آنهم نه قمری بلکه شمسی. و تعداد مراتب و درجات تکاملی صورت این جهان و این آسمان و زمین و تعداد مراتب و درجات تکاملی صورت های شش جهان و آسمان و زمین دیگر که در حال حاضر به شکل معانی کلی در پشت چهره این جهان و آسمان و زمین و یا در بطن و باطن آنها بصورت شش امکان کلی استعلایی یا بالقوه و یا شش سامان یا نظم کلی کوانتمی نهفته و پنهان اند و با حواس پنجگانه و بصیرت دل غیر قابل دریافت و درک اند، مجموعا برابر با 2 ضربدر 10 بتوان 26 . این عدد همچنین برابر است با تعداد منازل سفر مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان بین مبداء و معاد و پس از آن بین معاد های متوالی و بیشمار در طول سفر تکاملی بینهایت یا بی پایان ( و نه سفر بسوی بی نهایت ) . سفر بسوی بینهایت یک سفر بی پایان دیگر است که سفر بی پایان افزایشی می باشد. یعنی با آفرینش جهان های نو در بینهایت دور دست های مکانی و بیمکانی و زمانی و بی زمانی در اطراف مجموعه جهان های قدیمی و از آن طریق افزایش هر موجود زنده و غیر زنده ای از لحاظ تعداد. در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.
محتوای فیه ما فیه نمی تواند از سخنان مولانا باشد. جمله زیر در فصل اول این اثر مندرج است : این دنیا کف است و بی قدر و قیمیت. اما مولانا معتقد بوده است که این جهان جلوه و تجلی و ظهور اسماء و صفات باری تعالی می باشد. پس چگونه می تواند کف باشد و بی قدر و قیمت. جمله دیگر که در فصل اول مندرج است : آدمی اسطرلاب حق است. اگر این دنیا کف و بی قدر و قیمت باشد، آنگاه آدمی هم به عنوان بخش مهمی از این دنیا بی ارزش خواهد بود و آنگاه چگونه از طریق یک چیز بی قدر و قیمت ، میتوان حق را رصد کرد و آنرا شناخت ؟ بعضی از اندیشمندان و متفکرین مسلمان و ایرانی که این دنیا را بی قدر و قیمت و یا بی ارزش می پندارند و این باور و پندار را تبلیغ و ترویج می نمایند، در ضمیر ناخودآگاه و شاید هم آگاهانه، این ایده را در سر و دل خویش می پرورانند که این دنیا توسط خداوند متعال و به امر وی آفریده نشده بلکه توسط شیطان. طبق باور این حقیر هر دینداری و یا هر اندیشمند دینی که این دنیا را بی ارزش به پندارد و بی ارزشی آنرا تبلیغ نماید، به ظاهر دوست، اما در باطن دشمن شناخت حقیقت و انسان و خداوند می باشد. ... [مشاهده متن کامل]
عبارت : فیه ما فیه ما همان ضمیر دوم شخص جمع در زبان فارسی می باشد و فی در زبان عربی به معنای در و فیه به معنای باطن. لذا این عنوان اول به شکل زیر بوده است : باطنِ باطنِ ما. باطن اول اشاره به یک حقیقت ژرف تر دارد که در عمق و یا ژرفنای باطن معمولی قرار دارد. ممکن است که نزدیکان مولانا به این دلیل این عنوان را انتخاب نموده باشند که جای مولانا را به زبان تمثیل در باطنِ باطنِ خویش یا در ژرفنای وجود خود تصور نموده اند. در همین زمینه هندوان باستان تن یا بدن و یا کالبد را تمپل روان و افلاطون بدن را قفس تنگ خاکی برای روان و مسیحیان بدن انسان را تمپل روح مقدس ؛ ایسا و یا خداوند می پندارند و مسلمانان الله را نزدیکتر از شاهرگ گردن انسان به خود انسان می دانند. شاید نزدیکان مولانا در مقام رقابت با این پنداشت ها و باور ها ، باطن خودرا سرا یا خانه نفس ؛ روح و یا روان مولانا می پنداشته اند. معمولا ریشه کشف و شهود عرفانی را به دل می رسانند و خود عارفان گوش دادن به سخن دل را بر گوش دادن به سخن سر ترجیح می دهند و بر این باور و پندار اند که رودخانه های عشق و عقل در یک بستر واحد نمی گنجند و کسب معرفت از راه دل یا عشق یعنی کشف و شهود عرفانی یا تجربه مستقیم حقیقت را بر معرفت حاصل از جار و جنجال و جدل های کلامی متکلمین و استدلالات منطقی و عقلانی فلاسفه، ترجیح می دهند و آن نوع معرفت را حضوری و اصیل تر می پندارند. اما حکیمان و بخصوص عارفان دینی، غافل از این حقیقت بوده اند که معده انسان هم دارای سلول های عصبی شبیه سلول های مغز و اعصاب است و از یک نوع آگاهی برخوردار . یعنی معده هم از استعداد سخن گفتن و تصمیم گرفتن به نوع خاص و ویژه خویش برخوردار است. در مقایسه با ضرب المثل " سخن چون از دل بر آید بر دل نشیند " می توان گفت : سخن چون از شکم بر آید بر شکم نشیند. از همه مهمتر همانطور که سر و دل و شکم از سخن و آگاهی های خاص و ویژه خویش برخوردار اند، گنجینه پر بهای غریزه جنسی افراد انسانی هم پیرو و ره رو طنین آواهای پنجگانه نی پنج لوله ای ملکوتی خویش می باشد و دارای سخن ها و آگاهی های خاص و ویژه خویش . لذا مفید تر خواهد بود که این چهار راه به یک شاهراه تبدیل شوند در جهت : مَن عرفه نفسهُ فقد عرفه ربهُ. مفهوم یا واژه نفس که در این جمله آمده است نه روح می باشد و نه روان و نه جان بلکه من یا خود و تقسیم آن به اماره و لوامه و ملامه و مطمئنه هم کاملا اشتباه و مخالف با حقیقت می باشد. هدف اصلی عارفان بزرگ فارسی زبان از طی وادی های هفتگانه و تجربه نمودن هفت شهر عشق، این است که در وادی ششم به فقر برسند و از آن طریق آماده بقاء در الله گردند که اشتباها با عبارت " فنا فی الله " مترادف و معادل و هم معنا پنداشته می شود. منظور عارفان از پشت سر گذاشتن وادی فقر و فنا عبارت است از ذوب و محو نمودن اَنِ یَت ؛ مَنِ یَت و یا خودِ یَت می باشد که به معنای از خود گذشتن و یا اَن و من را رها کردن و پشت سر بجای گذاشتن است. حال امروز سوال این حقیر از پیشگاه پیروان پر و پا قُرص آن بزرگواران این است : که اگر عارف در وادی ششم ، نفس یا خود یا من را پشت سر بگذارد، آنگاه چه چیزی از وجود وی در مقابل و پیشگاه جلال و جمال بی مثال الله بقاء خواهد یافت ؟ آیا شاخ و دُم و پر و بال وی ؟ لذا پیشنهاد این حقیر به ره روان راه حق در سیر و سلوک این است که پس از رسیدن به وادی ششم و تجربه شهر ششم عشق، عمامه و عبا و دستار و تسبیح و مُهر و سجاده را کنار بگذارند و کاری هم به تزکیه نفس نداشته باشند بلکه بجای منیت و خودیت، غیرِ یَت و دوگانگی و بیگانگی را کنار بگذارند که نفس یا من یا خودِ آنان سبک بال و سبک بار گردد و بتواند در پیشگاه جَلَ جلاله هنرمندانه و آگاه به خود و خداوند به پراوز در آید. کلیه موجودات زنده و غیر زنده در این جهان از یک خمیر مایه ساختاری مشترک آفریده شده اند و آن خمیر مایه چیزی دیگری نیست غیر از هستی یا وجود بیکران خداوند متعال. اما هرکدام از موجودات بخصوص افراد انسانی از ماهیت انفرادی و خاص و ویژه خویش برخوردار اند و این ماهیت ها چیز دیگری نیستند غیر از نفس ها یا من ها و یا خود های موجودات بخصوص افراد انسانی و اگر سرار طبیعت یا کیهان را بگردیم، دو ماهیت و یا دو نفس مشابه پیدا نخواهیم کرد. نفوس انسانی دو جنبه کلی دارند ؛ یکی نوعی و دیگری انفرادی. به عنوان مثال دو فرد انسانی از لحاظ نوعی یا ماهیت کلی انسانی با هم مساوی و یکی می باشند، اما هرکدام از ماهیت انفرادی خاص و ویژه خویش برخوردار . لذا واژه مونیزم به این معنا نیست که همه چیز یکی است. صحیح و درست است که همه چیز و همه کس اجزای لاینفک خداوند متعال می باشند، اما هر چیز و هر کس دارای ماهیت انفرادی و خاص و ویژه خویش می باشد. در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم. در پایان یک اشاره کوتاه : عبارت بدن و روح و روان که حاکی از تقسیم هستی یا وجود انسان و طبیعت یا کیهان می باشد، اشتباه است و حقیقت ندارد بلکه به شکل زیر حقیت دارد : تن یا بدن و یا کالبد تثلیثی مادی - روحی - روانی. در بستر امن و آرام و پیوسته و فراگیر حیات بخش و حیات گیرِ جان بهنگام بسته شدن نطفه در رحم مادر و در لحظه مرگ.
عنوان فیه ما فیه به زبان آلمانی به شکل زیر ترجمه شده است : Darin ist Was Darin ist. با تلفظ: دارین ایست واس دارین ایست. ترجمه این عبارت به زبان فارسی به شکل زیر است : در این است آنچه در این است. یا : در آن است آنچه در آن است. زیرا Darin یا دارین در زبان آلمانی هم به معنای " در این " و هم به معنای " در آن " می باشد. ... [مشاهده متن کامل]
بر اساس مستندات تورا ( به زبان عربی : تورات ) خداوند متعال روی یکی از قله های سلسله جبال سینا در قالب یک آتش در شاخ و برگ های یک درخت سبز به موسا ( موسی ) ظاهر می شود و با او سخن می گوید. پس از اتمام مکالمه، موسا به خداوند می گوید : این قوم از من خواهند پرسید که اگر راست می گویی ، نام او چیست ؟ خداوند در پاسخ این سوال به موسا می گوید : به آنان بگو : من آنم که هستم. به احتمال قوی شاگردان مولانا این جمله بیان شده از زبان خداوند ( البته به قول موسا ) را تقلید و اقتباس نموده اند که اگر خلق الله از ما پرسیدند که مولای شما کیست، پاسخ مشترک ما به آنان این باشد: او آن است که هست. البته منظور و معنای دیگری هم در پشت این عنوان یعنی فیه ما فیه به شکل زیر نهفته است: ابن عربی و عارفان بعد از او انسان را عالم صغیر می پندارند. همان طوریکه هسته درخت زرد آلو ، طرح موجودیت آن درخت را بطن خود یعنی در مغز زیر پوسته را دارا می باشد. امروز بعضی از اندیشمندان بر این باور اند که کل کیهان هم ممکن است که دارای یک ژن کلی و کُد ژنتیکی خاص و ویژه خویش باشد که طرح چگونگی رشد و نمّو و پیدایش و به کثرت رسیدن کل کیهان در آن ژن نهفته باشد. و آن نطفه یا بذر چیزی دیگری نمی تواند باشد، غیر از نطفه داغ اولیه کیهانی قبل از وقوع مه بانگ و انبساط آن که در علوم نجوم و کیهانی شناسی به تجرد یا تکینگی فیزیکی معروف شده است. منظور عارفان از عبارت " انسان عالم صغیر " این است که طرح کلی کیهان در وجود انسان نهفته است، لذا اگر بتوانیم وجود انسان را بخوبی شناسایی نمائیم، یعنی به شناخت کامل خود دست یابیم، آنگاه به شناخت کل کیهان و خداوند هم نائل خواهیم گردید. عارفان بزرگ مسلمان و فارسی زبان، وادی های هفتگانه و هفت شهر عشق را به ما معرفی نموده و دیوان های عظیم شعر عرفانی را برای ما به ارث گذاشته اند که هرکدام در نوع خود حیرت زا و شگفت انگیز اند و در زیبایی خارالقعاده و دارای مضامین بلند عرفانی. اما امروز با اطمینان خاطر و بطور یقین و بدون شک و تردید هرکدام از ما ایرانیان می توانیم ادعا نمائیم که از طریق این دیوان های بزرگ ، نه میتوانیم خودرا به روشنی بشناسیم و نه طبیعت یا کیهان را و نه خداوند متعال را. خوانندگان گرامی اگر کلام کودکانه این حقیر را پذیرا نباشند، می توانند روی یک برگ کاغذ با کلماتی ساده و روشن بنویسند که من این ام ؛ طبیعت یا کیهان این است ؛ خداوند این و آن است. و بعد از یاد داشت کردن ، نوشته خودرا مثل ارسطو هفت بار و مثل هگل چهل و نه بار یعنی هفت در هفت بار و یا به قول ایسا ( عیسی ) مسیح هفت در هفتاد بار یعنی چهارصد و نود بار دوباره و دوباره زیر رو کنند تا متن آن به کمال روشنی برسد و سپس بعد از پاک نویس کردن، دوباره آنرا از اول بخوانند تا ببینند که آیا از طریق آن نوشته به شناخت خود و طبیعت یا کیهان و یا جهان و خداوند رسیده اند یانه. و آیا به کمک آن نوشته میتوان سوال اصلی انسان را پاسخ داد : از کجا آمده ام ؛ اینجا چه کار می کنم ؛ سرانجام به کجا خواهم رفت ؟ پاسخ کودکانه این حقیر به این سوال عام و همگانی بطور خلاصه به شکل زیر است : من به عنوان جزء بسیار ناچیزی ( تا حد صفر ) از وجود بیکران خداوند، بهمراه وی به عنوان کل و بهمراه بقیه اجزای زنده و غیر زنده وی ، نظام احسن آفرینش مبداء و حیات بهشتی درون آنرا در سیر نزولی پشت سر گذاشته و سلسله طول نظم و زندگی های دنیوی را آغاز نموده ایم و در مسیر بازگشت و در سیر صعودی هم همگی بهمراه همدیگر و خداوند ، پس از پشت سر گذاشتن سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی یعنی در معاد، دوباره بهمان حالت نظام احسن آفرینش ملکوتی مبدئی باز خواهیم گشت و همان حیات بهشتی اولیه را دوباره در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی از نو آغار خواهیم نمود و آن نظام و حیات بهشتی معادی هم برای همه کس و همه چیز و بطور همزمان به پایان خواهد رسید و همین سفر مقطعی - نزولی - صعودی دوباره با یک مرتبه و یا یک درجه تکاملی نسبت به مرتبه یا درجه تکاملی فعلی از نو آغاز خواهد گردید و بین معاد های متوالی و بیشمار در طول سفر بینهایت یا سفر بی پایان با درجات مختلف تکاملی ادامه خواهد یافت. نکته مهم این است که حکیمان و عارفان بزرگوار و شریف مسلمان و ایرانی و فارسی زبان ، بر اساس داستان تخیلی - اوهامی مندرج در کتب دینی - وحیانی ادیان توحیدی - ابراهیمی ، یعنی افسانه آدم و حوا ، انسان را طرد شده و تبعید گشته از پیشگاه خداوند و حالت ملکوتی یا آسمانی کیهان می دانند و به آن باور دارند و هنوز به این حقایق کلی واقف و آگاه نشده اند که هستی یا وجود و سرزمین آسمانی و زمینی و پیشگاه یا درگاه خداوند متعال بیکران و بی مرز و بی حد و حدود می باشند و هیچ چیزی نمیتواند در خارج یا بیرون از این بیکرانی ها وجود و قرار داشته باشد چه رسد به طرد و تبعید. لذا سیر و سلوک رجعتی یا حرکت بازگشتی ما انسان ها بهمراه طبیعت یا کیهان بسوی الله نمی باشد بلکه بهمراه الله و در بطن و باطن الله بسوی بر گشتن به همان حالت کمال ایده آل کیهانی یعنی نظام احسن آفرینش مبداء و آغاز دوباره زندگی بهشتی . این آمدن و شدن و رفتن ما انسان ها و کلیه موجودات زنده و غیر زنده به عنوان اجزای لاینفک و یا جدائی ناپذیر از کیهان به عنوان کل ( البته یک کل محدود و متناهی یا یک قطره ناچیز در بین قطرات ناچیز و موازی و مساوی و بیشمار کیهانی دیگر در بطن هستی یا وجود بیکران و یا بینهایت خداوند متعال ) از نظام احسن آفرینش مبداء و بازگشت به آن در معاد از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان صورت میگیرد و نه از طریق دیگری. در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم. به قول خود مولانا البته با کلماتی دیگر : تا نشوی آن ، ندانی که این چیست تا ندانی این ، ندانی که آن چیست
معنی: ازاو ودر او خلاصه ومختصرومستترشده
خواهم که نخواهم
در اوست ( کتاب ) آنچه در اوست ( مولانا ) . . .
چیزی درون چیز دیگر همانند انسان
یکی از معانی احتمالی این عبارت ( از دیدگاه استاد کریم زمانی ) :<<در آن="" است="" آنچه="" شایسته="" است="" در="" آن="" باشد="">>در>