داناک، فرزانه:فیلسوف.
اندیشمند درست تر از تا فرزانه، چون فرزانه یک گونه دانشمند است. ولی خوب در زمان های کهن می شود گفت که اندیشمندان فرزانه و دانشمند هم بودند. زمانی پزشک ما ( ابن سینا ) در زمان آزادش می رود پایه گذاری برای calculus ( کلکولس ) یادداشت می کند، نمی شود این خردمندان را تنها به یک زمینه دانشی بست.
... [مشاهده متن کامل]
ولی امروزه فیلسوف اندیشمند است. فرزانه بیشتر به scholar می خورد.
* آدمی نامم ولیکن آدمی در اصل چیست / صورت است عقل است مسما، جان گویا، چیست آدمی؟
گر کسی پرسد ز من تو کیستی؟ یا، چیستی؟ ، / من چه دانم کینچنین حیران و شیدا کیستم، یا چیستم . . .
"" مولانا ""
... [مشاهده متن کامل]
* صورت: سطح، ظاهر، " مقابل باطن و اعماق هستی "
* مسما: ذات خدا
* جان گویا: روح مجرد، نفس ناطقه، جوهری که از هر جهت دور از ماده باشد،
* فیلسوف غواصیست که در اعماق دریای وجود و هستی و هستی ها سیر و سلوک عارفانه می نماید تا به حقیقت و علل هستی ها با مدد گرفتن از عقل و منطق و استدلال و استنتاج و تحلیل رسیده تا از شاخص قرار دادن هر شناخت از اشیا و موجودات و مخلوقات، در راهی بی پایان و پر جاذبه، خود برونیش را به خود درونی، به وحدت و یگانگی رسانیده تا به مقام حضور جان جانان توفیق حاصل داشته و در جوار آن حضرت منور گشته و از رحمت و آگاهی و مهر و الطاف و نعمات و شراب معنویی و غیر مادیش فیض رحمانی اکتساب داشته و شاکر و شکر گذار از توشه و راه آور د سفر و راهی که او را و مرا بر خود طلبیده و توفیق حاصل داشته . . .
بسیار امید و شکر از لطف و الطاف و رحمت های مادی و معنوی او خدای خوب خوبان و نور جسم و جانمان، آمین، ای خدای عالم ها .
پرسیدن؛ "چطور فیلسوف شدی؟"
گفت:"یه دیوانه در خانه دارم!".
حالا با اینهمه "دیوانه ها" دور تادورم هست؛ پس چی میشم؟
فلسفة با حکمت إشتباه نکنید.
حکمت با علم جابجا نکنید.
علم مساوی حکمت وشعور ووجدان ودرک وفهم نیست ونبود.
حکمت دوست
فیلسوف واژه ایست برگرفته از ریشه یونانی فیلوسوفیا به معنی دوستدار دانش. گویند نخستین بار کاهن معبد دلفی این نام را به سقراط درگذشته۳۹۹پیش از میلاد داده است . فیلسوف خردورزی است که صاحب یک نظریه فلسفی استوار
... [مشاهده متن کامل] آمده بر خرد باشد. در جهان اسلام کسانی مانند ملاصدرا، پورسینا، فارابی و. . . فیلسوفان مسلمان به شمار می آیند که هر یک نظریه مستقل و جداگانه ای ارائه کرده اند، که نمونه آن نظریه "حرکت جوهری"ملاصدراست. بیشتر کسانی که پس از ملاصدرا آمده اند و متون فلسفی گذشته را درس داده ومی دهند، مدرسان، معلمان ، استادان و شارحان فلسفه سنتی بوده نه فیلسوف و صاحب مکتب و نظریه مستقل فلسفی . گرچه عرف، آنان را فیلسوف می شمرد، ولی حقیقت این است که فرق است میان فیلسوف با مدرس و شارح فلسفه.
فیلسوف از زبان یونانی گرفته شده که می شود دوستدار خرد. در زبان آلمانی به آن Philosoph می گویند. Hannah Arendt تئوریسین و نویسنده آلمانی - آمریکایی در باره فرزانه یا فیلو سوف می گوید: \\ فرزانه ایی که در دید گاه همگان می خواهد بیاید و به بازگو کردن اندیشه خود بپردازد دیگر یک فرزانه نیست ونکه یک سیاستمدار است. او دیگر راستینگی و راستگویی را نمی خواهد. او فرمانرایی Power را می خواهد. // در باره اینکه این واژه تازی نیست و مانند واژ های دیگر فرم آن دگرگون شده, نمونه هایی را می نویسم. واژه
... [مشاهده متن کامل] <ترویج> که تازی شده و ریشه آن رواج است از رواک پارسی گرفته شده. دانش اندازه سنجی که تازی آن <هندسه> است از هنداچک پارسی گرفته شده. دیوان که از آن مدون و تدوین ساخته شده یک واژه از زبان پهلوی است. برید که در زبان تازی به جای پست بکار می برند [چیزی را که می برند, از جایی به جای دیگر می برند] به زبان انگلیسی delivery از زبان پارسی آمده. کهربا که در زبان تازی به جای الکتریسیته بکار می برند یک دانشی بوده در ایران باستان و امروز در باستان شناسی باتری هایی بدست آمده که از زمان اشکانیان است. دانش Chemistry که در زبان آلمانی به آن Chemie می گویند از کیمیای ایرانی می آید ونکه پاره ایی آنرا واژه تازی می پندارند. ادب که پاره ایی گمان می کنند تازی است و واژه ادبیات از آن گرفته شده ریشه پارسی آن <دکو ودب=""> است و دبیر هم داریم که واژه ایرانی است. ما در باره گذشته خود یاد بود هایی باستانی و نسکهای یونانی و پهلوی داریم ونکه تازیها هیچگونه دست آویز دیگری از گفتار و سخن ( تازی آن حدیث ) ندارند. پاره ایی از واژه های پارسی به زبانهای اروپایی هم آمده مانند Pajamas این همان پا جامه است . جامه یا پوششی که توی پا می کنیم. فرم دگرگون شده. تازیها هم بسیاری از واژه ها را فرمشان را دگرگون کرده و به نام خود نوشته اند !دکو>هندسه>ترویج>
خِرَد دوست
فیلسوف کسی است که وقتی حرفی می زند بر اساس جهان بینی منسجمی است که در یک نظام هماهنگ با جهان است و در آن تناقضی وجود ندارد.
فیلسوف یعنی کسی که به عناصر پنجگانه ( آب، آتش، فلز، چوب، خاک ) شناخت دارد.
فیل به معنی پنج است.
فرزانه ، حکیم، عالم، فلسفه دان
فیلسوف
فَردان ، فَرزان
چِراپُرس ، چِراپَژوه ، چِراجویا ، پُرسا ، پَژوها ، جویا
دانِشت ( مانند بِهِشت ) که همان پسوند ist - انگلیسی است و فلسفه دانِشتی ست.
دانپُرسا ، دانپَژوها ، دانجویا
خِردوَرز ، خِرَددوست ، خِرَددِلباخته
مَنیشْنیک ManeshniK
خرددُشگ Xeraddosheg
واژه ی فیسلوف در لغتنامه ی پارسی پهلوی به شکل فیلاسُفیا آمده است. فلسفه نیز به دیسه ی فیلسُفاییه آمده است.
خِرَد دوست ( فیلسوف ) به کسی گویند که طراح یک مکتب فلسفی جدا یا دست کم صاحب یک نظریه فلسفی جداگانه باشد، همچون افلاطون.
فیثاغورس نخستین کسی بوده که خود را فیلسوف یا فیلاسوفا یعنی دوستدارِ دانایی نامیده ، چرا که نهادنِ نامِ مردِ دانا بر خود را نشانهٔ گستاخی می دانسته است.
کندا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)