فیزیولوژیک
/fiziyoloZik/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
تنکاره ها. تنکاره شناسی.
اندام های تن که هر کدام کاری انجام می دهند تنکاره:کاره های تن که اندامها هستند و هراندامی کاری انجام می دهد. سر . پا. گوش . چشم . بینی. دل. دماغ. دهان . وهر یک از دیگر اندام ها.
اندام های تن که هر کدام کاری انجام می دهند تنکاره:کاره های تن که اندامها هستند و هراندامی کاری انجام می دهد. سر . پا. گوش . چشم . بینی. دل. دماغ. دهان . وهر یک از دیگر اندام ها.
سازماندهی کردن
ساختار
ساختاری . عضوی . جسمی
بدن زیست
زیست بدنی
زیست بدنی
جسمی. بدنی
ساختار بدنی
ساختاری