فیریدن

لغت نامه دهخدا

فیریدن. [ دَ ] ( مص ) خرامیدن. ( برهان ). خرامیدن با ناز. ( فرهنگ فارسی معین ). || پرنعمت شدن. ( برهان ). || تکبر و افاده کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). بطر. ( یادداشت مؤلف ) :
زین و زآن چند بود بر که و مه
مر تو را کشّی و فیریدن و غنج.
سوزنی.
|| استهزاء کردن. ( برهان ). مسخره و استهزاء کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - خرامیدن با ناز ۲ - تکبر و افاده کردن : زین وزان ( شعر و شطرنج ) چند بود بر که و مه مرترا کشتی و فیریدن و غنج . ( سوزنی رشیدی ) ۳ - مسخره و استهزا کردن ۴ - پرنعمت شدن .

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) ۱ - خرامیدن ، با ناز و تکبر رفتار کردن . ۲ - مسخره کردن .

فرهنگ عمید

خرامیدن، با ناز و تکبر راه رفتن: زاین و زآن چند بُوَد بر که و مه / مر تو را کشّی و فیریدن و غنج (سوزنی: مجمع الفرس: فیریدن ).

پیشنهاد کاربران

فیر
اگرچه خر به نیسان شاد و فیران و دنان باشد
زبهر خر نمی گردد به نیسان دشت چون بستان.
ناصرخسرو.
گمانم اختر از دو بخش استاختر =استار = ( اخ=اس=ای ) ( تر=در =درخشیدن )
�تر �در پارسیبه گونه درشده و در پارسی هخامنشی درتن =درخشیدن است و درا = درخشا و درخشایی باشد چون دانا و دانایی - و خوشبختانه بلوچان هنوز این واژه را به همین گونه دارند - و همین واژه زر شدهو دریک و زریک از انست
...
[مشاهده متن کامل]

بخش نخست که در در استار و استیره است برابر نایستادن و ابجایی است
پس اختر و استار = د رخشان روان باشد

بپرس