ز گفتار گرگین بخندید سخت
بدو گفت کای گرد فیروزبخت.
فردوسی.
ابوالقاسم آن شاه فیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت.
فردوسی.
که جاوید بادی تو با تاج و تخت همیشه به هر جای فیروزبخت.
فردوسی.
زهی مظفر فیروزبخت دولت یارکه گوی برده ای از خسروان به فضل و هنر.
فرخی.
گزارش کن زیور و تاج و تخت چنین گفت کآن شاه فیروزبخت...
نظامی.
بفرخندگی شاه فیروزبخت یکی روز برشد به فیروزه تخت.
نظامی.
|| فیروز بخت ( اِ مرکب )؛ بخت پیروز. بخت موافق. خوشبختی : گمانت چنین است کاین تاج و تخت
سپاه وبزرگی و پیروز بخت...
فردوسی.