فیروز ارمنی ( انگلیسی: Firouz؛ زادهٔ ) ، یکی از امیران پادگان های شهر انطاکیه بود که در جریان محاصره انطاکیه در سال ۱۰۹۸، در خفا با بوهموند ارتباط برقرار کرد و پس از آن دروازه شهر را بروی نیروهای صلیبی گشود تا شهر پس از چندین ماه محاصره، به دست صلیبیون سقوط کند.
... [مشاهده متن کامل]
فیروز که یکی از ارمنی های تازه مسلمان شده بود توانسته بود در حکومت یاغی سیان به مقامی دست یابد. او رابطه با هم کیشان پیشینش را قطع نکرده بود و به وسیلهٔ ارمنیان توانسته بود با بوهموند ارتباط برقرار نماید و حاضر به فروش شهر شود. بوهموند که این رویداد را از دیگران مخفی نگه داشته بود یکسره خطر سپاه کربغا را به سپاهیان یادآوری می نمود. سرانجام در اواخر ماه مه کربغا محاصرهٔ ادسا را رها کرد به سوی انطاکیه شتافت. با هرچه نزدیکتر شدن سپاه او، ترس و وحشتی بزرگ تر در دل صلیبی ها ایجاد می شد. تعداد فراریان روز به روز افزایش می یافت و ۲ ژوئن تعداد زیادی از سپاهیان شمال فرانسه به فرماندهی استفان بلوا به سوی اسکندرون گریختند. رفتن استفان از اردوگاه که بیش از همهٔ سرداران به ستایش از امپراتور می پرداخت بیشترین سود را برای عملی شدن رویاهای بوهموند رساند. درست در همان روز فیروز پسر خود را به سوی اردوی بوهموند فرستاد و اعلام کرد تا آمادهٔ خیانت به شهر است. او فرماندهی برج دوخواهر و دیوارهای نزدیک اطرافش را در اختیار داشت. این برج در روبروی دژ تانکرد واقع شده بود. او به بوهموند پیشنهاد داده بود تا در شب هنگام سپاهیان صلیبی اردوگاه را به سوی خاور ترک کرده و چنان وانمود نمایند که در حال حرکت به سوی کربغا هستند و سپس در نیمهٔ شب به کنار دیوارها رفته و با نردبان خود را به بالای باروی شهر برسانند. او در مقابل پذیرش این پیشنهاد از سوی بوهموند پسر خود را به عنوان گروگان به اردوگاه صلیبی ها فرستاد.
با رو به تاریکی نهادن روز، بوهموند در اردوگاه ندای حرکت برای غارت آبادی های مسلمانان را داد و سپس سران صلیبی را به خیمهٔ خود آورده و رازش را با آنان در میان گذاشت و به آنان اطمینان داد که در همان شب انطاکیه سقوط خواهد نمود. با غروب آفتاب تمامی سپاه صلیبی ها به سوی خاور به حرکت درآمدند. ترکان که این حرکت صلیبی ها را دیدند، خیالی آسوده یافتند که شبی آرام را پشت سرخواهند گذاشت. در نیمه های شب به سپاه صلیبی ها فرمان بازگشت به سوی دیوارهای غربی شهر داده شد. نیروهای بوهموند درست اندکی پیش از سپیده دم به مقابل برج دوخواهر رسیدند و نردبانی کنار برج نهاده و ۶۰ تن از شوالیه ها به فرماندهی فولک چارترس خود را به اتاقی که فیروز در آن انتظارشان را می کشید، رساندند. شوالیه ها از برج دوخواهر توانستند دو برج دیگر را که در کنترل فیروز قرار داشت به کنترل خود درآورده تا سپاهیان نردبان هاشان را در کنار دیوار قرار دهند. در همین میان بوهموند نیز از نردبان به بالای دیوار رفت. در همین هنگام گروهی از سربازان مشغول غافلگیر کردن نگهبانان ترک بر روی دیوارها و برج ها بودند و گروهی دیگر نیز به شهر راه یافته و عیسویان شهر را برانگیختند و توانستند دروازهٔ سنت ژرژ و دروازهٔ بزرگ پل را بر روی سپاهیان آمادهٔ صلیبی گشودند. سپاه صلیبی بدون مواجه شدن با مانعی جدی به شهر یورش برده و همراه با یونانیان و ارامنه، هر آنکس از ترکان را می دیدند، می کشتند. یاغی سیان که غافلگیر شده بود و شکستش را حتمی می دید بی درنگ سوار بر اسبی شده و از راه دروازهٔ آهنین از شهر گریخت. اما شمس الدوله افرادش را جمع کرد و پیش از صلیبی ها ارگ شهر را به تصرف خودش درآورد. بوهموند که در تعقیب او بود راهی به درون ارگ پیدا نکرده و مجبور گشت تا درفش ارغوانی اش را در بلندترین نقطه موجود به اهتزاز درآورد. بوهموند پس از گردآوری نیروهایش دوباره به ارگ یورش برد اما درحالی که خودش هم زخمی گشته بود، مجبور گشت تا عقب بنشیند. پس از چندی یک روستایی ارمنی سر یاغی سیان را به بوهموند پیشکش کرد و اندوه ارگ بوهموند را کمی تسکین بخشید. یاغی سیان در راه از اسب افتاده بود و بوسیلهٔ چند روستایی که او را می شناختند، کشته شده بود.
... [مشاهده متن کامل]
فیروز که یکی از ارمنی های تازه مسلمان شده بود توانسته بود در حکومت یاغی سیان به مقامی دست یابد. او رابطه با هم کیشان پیشینش را قطع نکرده بود و به وسیلهٔ ارمنیان توانسته بود با بوهموند ارتباط برقرار نماید و حاضر به فروش شهر شود. بوهموند که این رویداد را از دیگران مخفی نگه داشته بود یکسره خطر سپاه کربغا را به سپاهیان یادآوری می نمود. سرانجام در اواخر ماه مه کربغا محاصرهٔ ادسا را رها کرد به سوی انطاکیه شتافت. با هرچه نزدیکتر شدن سپاه او، ترس و وحشتی بزرگ تر در دل صلیبی ها ایجاد می شد. تعداد فراریان روز به روز افزایش می یافت و ۲ ژوئن تعداد زیادی از سپاهیان شمال فرانسه به فرماندهی استفان بلوا به سوی اسکندرون گریختند. رفتن استفان از اردوگاه که بیش از همهٔ سرداران به ستایش از امپراتور می پرداخت بیشترین سود را برای عملی شدن رویاهای بوهموند رساند. درست در همان روز فیروز پسر خود را به سوی اردوی بوهموند فرستاد و اعلام کرد تا آمادهٔ خیانت به شهر است. او فرماندهی برج دوخواهر و دیوارهای نزدیک اطرافش را در اختیار داشت. این برج در روبروی دژ تانکرد واقع شده بود. او به بوهموند پیشنهاد داده بود تا در شب هنگام سپاهیان صلیبی اردوگاه را به سوی خاور ترک کرده و چنان وانمود نمایند که در حال حرکت به سوی کربغا هستند و سپس در نیمهٔ شب به کنار دیوارها رفته و با نردبان خود را به بالای باروی شهر برسانند. او در مقابل پذیرش این پیشنهاد از سوی بوهموند پسر خود را به عنوان گروگان به اردوگاه صلیبی ها فرستاد.
با رو به تاریکی نهادن روز، بوهموند در اردوگاه ندای حرکت برای غارت آبادی های مسلمانان را داد و سپس سران صلیبی را به خیمهٔ خود آورده و رازش را با آنان در میان گذاشت و به آنان اطمینان داد که در همان شب انطاکیه سقوط خواهد نمود. با غروب آفتاب تمامی سپاه صلیبی ها به سوی خاور به حرکت درآمدند. ترکان که این حرکت صلیبی ها را دیدند، خیالی آسوده یافتند که شبی آرام را پشت سرخواهند گذاشت. در نیمه های شب به سپاه صلیبی ها فرمان بازگشت به سوی دیوارهای غربی شهر داده شد. نیروهای بوهموند درست اندکی پیش از سپیده دم به مقابل برج دوخواهر رسیدند و نردبانی کنار برج نهاده و ۶۰ تن از شوالیه ها به فرماندهی فولک چارترس خود را به اتاقی که فیروز در آن انتظارشان را می کشید، رساندند. شوالیه ها از برج دوخواهر توانستند دو برج دیگر را که در کنترل فیروز قرار داشت به کنترل خود درآورده تا سپاهیان نردبان هاشان را در کنار دیوار قرار دهند. در همین میان بوهموند نیز از نردبان به بالای دیوار رفت. در همین هنگام گروهی از سربازان مشغول غافلگیر کردن نگهبانان ترک بر روی دیوارها و برج ها بودند و گروهی دیگر نیز به شهر راه یافته و عیسویان شهر را برانگیختند و توانستند دروازهٔ سنت ژرژ و دروازهٔ بزرگ پل را بر روی سپاهیان آمادهٔ صلیبی گشودند. سپاه صلیبی بدون مواجه شدن با مانعی جدی به شهر یورش برده و همراه با یونانیان و ارامنه، هر آنکس از ترکان را می دیدند، می کشتند. یاغی سیان که غافلگیر شده بود و شکستش را حتمی می دید بی درنگ سوار بر اسبی شده و از راه دروازهٔ آهنین از شهر گریخت. اما شمس الدوله افرادش را جمع کرد و پیش از صلیبی ها ارگ شهر را به تصرف خودش درآورد. بوهموند که در تعقیب او بود راهی به درون ارگ پیدا نکرده و مجبور گشت تا درفش ارغوانی اش را در بلندترین نقطه موجود به اهتزاز درآورد. بوهموند پس از گردآوری نیروهایش دوباره به ارگ یورش برد اما درحالی که خودش هم زخمی گشته بود، مجبور گشت تا عقب بنشیند. پس از چندی یک روستایی ارمنی سر یاغی سیان را به بوهموند پیشکش کرد و اندوه ارگ بوهموند را کمی تسکین بخشید. یاغی سیان در راه از اسب افتاده بود و بوسیلهٔ چند روستایی که او را می شناختند، کشته شده بود.