فیدیزم

پیشنهاد کاربران

فیدئیزم یا ایمان گروی، جنبشی است[1] در فلسفه دین و معرفت شناسی دینی که به خصوص در نیمه دوم قرن بیستم تحت تأثیر مستقیم تعالیم ویتگنشتاین توسعه یافت، و برخی دیگر از فلاسفه متأخر، هر یک به نحوی بر گستره آن افزودند. بر اساس رأی محوری ویتگنشتاین، دین همانند علم و هر فعالیت دیگر انسانی، شکلی از حیات است. وظیفه فیلسوف هرگز تلاش برای یافتن «دلیل و شاهد» یا توجیه عقلانی به نفع باور به خدا نیست؛ بلکه وی باید فعالیت های متنوعی را که به حیات انسانی شکل دینی داده است، توضیح دهد. در این طریقه، شناخت دینی، مبتنی بر آگاهی عقلی یا طبیعی نیست؛ بلکه فقط بر ایمان استوار است. این دیدگاه ـ لااقل در قلمرو دینی ـ ترکیب و تألیفی است از شکاکیت کامل همراه با توسل به معرفت، که از راه ایمان، و نه دلیل عقلی، حاصل می شود. در واقع اهل ایمان کوشش هایی را که آدمیان برای فهم خدا از طریق عقل خود کرده اند، نمونه ای از غرور و خودبینی انسانی توصیف نموده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

به نظر آنان چنین تلاشی برای سنجیدن عالم الهی است با موازین ضعیف فهم انسانی، برای پرهیز از این گستاخی و بی پروایی ناروا آدمی باید دریابد که یک شکاک فلسفی بودن نخستین و اساسی ترین گام به سوی این است که یک دیندار، درست اعتقاد باشد. ایمان گرایی دیدگاهی است که نظام های باورهای دینی را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمی داند؛ مثلاً اگر گفتیم «ما به وجود خدا ایمان داریم» در واقع گفته ایم که ما این باور را مستقل از هرگونه دلیل و استدلالی پذیرفته ایم.
کی یرکگارد، کسانی را که دین را به مدد قراین و براهین می کاوند، تمسخر می کند. شخصی که حقیقتاً نگران وضع خویش است، هرگز هستی خود را در معرض مخاطره قرار نمی دهد؛ تا با مطالعه بیشتر و با یافتن قراین افزون تر تصمیم بگیرد که آیا خدا را قبول کند یا خیر؛ بلکه او می داند که هر لحظه ای را که بدون خدا سر کند ضایع شده است. [2] از نظر کی یرکگارد تناقض ایمان و عقل به این معناست که اعتقاد با استدلال نسبت عکس دارد: «هر چه دلایل کمتر باشد ایمان بهتر است. ایمان و استدلال نقیض یکدیگرند. موضوع مهم، دانش واقعی نیست، بلکه فهمی عمیق از خود و از وجود انسان است. مهم نیست که چه می دانیم؛ مهم آن است که چگونه از خود عکس العمل نشان می دهیم. او می گوید: بدون خطر کردن، ایمانی در کار نیست. ایمان دقیقاً تناقض میان شور بی کران روح فرد، و عدم یقین عینی است. اگر من قادر باشم خداوند را به نحو عینی دریابم، دیگر ایمان ندارم؛ اما دقیقاً از آن رو که قادر نیستم، باید ایمان آورم. »[3]
به عقیده او ایمان، نوعی تعهد و جهش است و مستلزم سرسپردگی به امر مطلق است. وی همچنین ایمان را از مقوله ورزش می دانست؛ زیرا هر چه تناقض ایمان و عقل بیشتر باشد، شخص در ایمان آوردن نیازمند زورآزمایی بیشتری است.
ایمان گروی دو قرائت دارد. [4] ویتگنشتاین با برداشتی معتدل از ایمان گروی، به «ایمان بدون تعقل» قائل شد. کی یرکگارد با نگرشی افراطی «ایمان علی رغم تعقل» را پیش نهاد. برای ایمان، نخست باید از عقلانیت دست شست و سپس یک سره خطر کرد و ایمان آورد. از دیدگاه او ایمان و شکاکیت به خوبی با یکدیگر جمع می شوند. [5]
نقـد
ایمان گروی ابعاد مختلفی دارد. از یک طرف قرائتی تجربی از ایمان ارائه می دهد، و از سوی دیگر معتقد به تقدم ایمان بر معرفت است. از طرف سوم ایمان و شکاکیت را قابل جمع تلقی می کند، و بالاخره با دید انتقادی به مقوله ایمان می نگرد. به این ترتیب، دیدگاه ایمان گروانه و فیدئیستیک از زوایای گوناگون قابل نقد و ایراد است.
از همه اینها گذشته، ایمان گروی امروز، منتقدانی جدی پیدا کرده است. مخالفان، از جمله کی نیلسن، ایمان گرایی را با مشکلاتی مواجه دیده اند. [6] آنان با اعتقاد به اینکه دین صرفاً نوعی بازی زبانی نیست، بر این نکته پای اصرار فشردند که اگر فرض کنیم ایمان نوعی جهش است، پس چگونه انسان تصمیم بگیرد که به درون کدام ایمان فرو غلتد؟ کسی که در جستجوی ایمان است و در این مسیر با چندین دیدگاه و طرز تلقی مواجه است، معقول آن است که راه های پیش روی خود را دقیق وارسی کرده در نهایت یکی را برگزیند. پس لازم است قدری نیز خردورزی کند و از روش های عقلانی سود برد و ملاک هایی معقول را برای رد یا قبول نظریات مختلف، نزد خود گرد آورد. از این روی ایمان بدون تعقل و معرفت میسور نیست.
پی نوشت ها:
* ـ منبع کتاب ایمان و چالش های معاصر، ص 115 - 188.
[1] ـ براون کالین، فلسفه و ایمان مسیحی، ترجمه طاطه وس میکائیلیان، ص131 - 134.
[2] ـ پترسون، مایکل، و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 80.
[3] ـ همان.
[4] ـ ر. ک: ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، ص 19 ـ 130، در آمدی بر معرفت شناسی دینی و معاصر، ص361 - 367.
[5] ـ براون کالین، فلسفه و ایمان مسیحی، ترجمه طاطه وس میکائیلیان، ص 124.
[6] ـ Contemporary Perspective on Religious Epistemology. Ed: R. D Geivett B. Sweetman. PP. 116 – 128.

قس انگلیسی

Fideism is an epistemological theory which maintains that faith is independent of reason, or that reason and faith are hostile to each other and faith is superior at arriving at particular truths ( see natural theology ) . The word fideism comes from fides, the Latin word for faith, and literally means "faith - ism. "[1]
Theologians and philosophers have responded in various ways to the place of faith and reason in determining the truth of metaphysical ideas, morality, and religious beliefs. The term fideist, one who argues for fideism, is very rarely self - applied. Support of fideism is most commonly ascribed to four philosophers: Pascal, Kierkegaard, William James, and Wittgenstein; with fideism being a label applied in a negative sense by their opponent . . .