فیثاغورس
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
یا پیتاگوراس یا پیتاگر از فلاسفه بزرگ یونان است که میان سالهای ۵۸۳ تا ۵۷۲ پ . م . در شهر سامس تولد یافت و چون پیکراتس در آن شهر حکومت جبارانه آغاز کرد از وطن دوری گرفت و به ایتالیا رفت .
دانشنامه آزاد فارسی
فیثاغورِس (ح ۵۸۰ـ ۵۰۰پ م)(Pythagoras)
فیْثاغورِس
ریاضی دان و فیلسوف یونانی. قضیۀ فیثاغورس را عرضه کرد. بیشتر کارهای فیثاغورس دربارۀ اعداد است. او خصوصیات اسرارآمیزی به اعداد نسبت می داد. کشف اعداد مصور ازجمله کارهای او در این زمینه است؛ مثلاً اعداد مثلثی ...، ۱۰، ۶، ۳، ۱، که هریک را می توان به شکل آرایهای مثلث شکل از نقاط نشان داد یا اعداد مربعی ...، ۱۶، ۹، ۴، ۱، که آرایه هایی مربعی از نقاط تشکیل می دهند. همچنین، دریافت که مجموع دو عدد مثلثی متوالی عددی مربعی است، مثلاً ۴=۳+۱، ۹=۶+۳، و ۱۶=۱۰+۶. فیثاغورس در جزیرۀ ساموس زاده شد و ظاهراً از ظلم و جور حاکم خودکامۀ آن جا به کروتونه (کروتون) در ایتالیای جنوبی گریخت. در کروتون، مدرسه ای تأسیس کرد که در ضمن نوعی جمعیت یا انجمن اخوت با شعائر و اعتقاداتی خاص، ازجمله اعتقاد به بقا و تناسخ، بود. انجمن ریاضی و فلسفی فیثاغورسی به توسعۀ علم پرداخت و از نظر سیاسی نیز دامنۀ نفوذ آن به مهاجرنشین های غربی یونان رسید. این امر باعث کشمکش و اغتشاشی شد که به تبعید فیثاغورس به شهر متاپونتوم، در خلیج تارانتو، انجامید. فیثاغورس در این شهر درگذشت. مدرسۀ فیثاغورس حدود ۵۰ سال دایر بود و بعد از آن به کلی از هم پاشید. فیثاغورسیان، شاگردان و پیروان فیثاغورس، توانستند با استفاده از نظریۀ موازی ها ثابت کنند که مجموع زاویه های هر مثلث معمولی برابر با دو زاویۀ قائمه است. همچنین، روشی برای حل هر معادلۀ درجۀ دوم جبری با ریشۀ حقیقی به دست آوردند. آن ها نظریۀ تناسب ها (نسبت ها) را تدوین کردند. این نظریه منجر به گسترش اطلاعات آن ها دربارۀ کسرها شد و به کمک آن، به مطالعۀ هارمونیک ها (هماهنگ ها) در سازهای زهی پرداختند. آن ها دریافتند که هارمونیک اوکتاو با لمس کردن تار در فاصلۀ یک دوم طول آن از یک انتها، هارمونیک پنجم در فاصلۀ دو سوم طول، و بقیه هارمونیک ها نیز به همین ترتیب ایجاد می شوند. کشف عدد گنگ را نیز به فیثاغورسیان نسبت داده اند.
فیْثاغورِس
ریاضی دان و فیلسوف یونانی. قضیۀ فیثاغورس را عرضه کرد. بیشتر کارهای فیثاغورس دربارۀ اعداد است. او خصوصیات اسرارآمیزی به اعداد نسبت می داد. کشف اعداد مصور ازجمله کارهای او در این زمینه است؛ مثلاً اعداد مثلثی ...، ۱۰، ۶، ۳، ۱، که هریک را می توان به شکل آرایهای مثلث شکل از نقاط نشان داد یا اعداد مربعی ...، ۱۶، ۹، ۴، ۱، که آرایه هایی مربعی از نقاط تشکیل می دهند. همچنین، دریافت که مجموع دو عدد مثلثی متوالی عددی مربعی است، مثلاً ۴=۳+۱، ۹=۶+۳، و ۱۶=۱۰+۶. فیثاغورس در جزیرۀ ساموس زاده شد و ظاهراً از ظلم و جور حاکم خودکامۀ آن جا به کروتونه (کروتون) در ایتالیای جنوبی گریخت. در کروتون، مدرسه ای تأسیس کرد که در ضمن نوعی جمعیت یا انجمن اخوت با شعائر و اعتقاداتی خاص، ازجمله اعتقاد به بقا و تناسخ، بود. انجمن ریاضی و فلسفی فیثاغورسی به توسعۀ علم پرداخت و از نظر سیاسی نیز دامنۀ نفوذ آن به مهاجرنشین های غربی یونان رسید. این امر باعث کشمکش و اغتشاشی شد که به تبعید فیثاغورس به شهر متاپونتوم، در خلیج تارانتو، انجامید. فیثاغورس در این شهر درگذشت. مدرسۀ فیثاغورس حدود ۵۰ سال دایر بود و بعد از آن به کلی از هم پاشید. فیثاغورسیان، شاگردان و پیروان فیثاغورس، توانستند با استفاده از نظریۀ موازی ها ثابت کنند که مجموع زاویه های هر مثلث معمولی برابر با دو زاویۀ قائمه است. همچنین، روشی برای حل هر معادلۀ درجۀ دوم جبری با ریشۀ حقیقی به دست آوردند. آن ها نظریۀ تناسب ها (نسبت ها) را تدوین کردند. این نظریه منجر به گسترش اطلاعات آن ها دربارۀ کسرها شد و به کمک آن، به مطالعۀ هارمونیک ها (هماهنگ ها) در سازهای زهی پرداختند. آن ها دریافتند که هارمونیک اوکتاو با لمس کردن تار در فاصلۀ یک دوم طول آن از یک انتها، هارمونیک پنجم در فاصلۀ دو سوم طول، و بقیه هارمونیک ها نیز به همین ترتیب ایجاد می شوند. کشف عدد گنگ را نیز به فیثاغورسیان نسبت داده اند.
wikijoo: فیثاغورس_(ح_۵۸۰ـ_۵۰۰پ_م)
پیشنهاد کاربران
شاید مفید، ثمربخش و راهگشا باشد بدانیم که :
انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون و یا به بیانی دیگر از دوران مهد کودک تاریخ اندیشه یا فکر، خیال، تصور و تَوَهُم تا به امروز نتوانسته است بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود:
... [مشاهده متن کامل]
الف - خدای حقیقی و واقعی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها، کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار که هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از این نوع خدا نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. موجود بودن یا وجود داشتن این نوع خدا از طرف انسان هرگز به هیچگونه اثباتی هیچگونه نیازی نداشته و ندارد و نخواهد داشت بلکه خود انسان همیشه نیازمند شناخت این نوع خدا بوده و هست و خواهد بود.
ب - خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مقوله ای، مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین علت و دلیل کلیه سعی ها و کوشش های برهانی و استدلالی انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود.
دوستداران فلسفه غرب از یونان باستان تاکنون و دوستداران حکمت اصیل اشراقی و پیروان حکمت های چهارگانه یا اربعه حکیمان دینی - اسلامی خودمان و عرفان های گوناگون، میتوانند ( مشروط بر اینکه بخواهند ) از امروز به بعد و بسوی آینده خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی بنامند و خدای نوع دوم را سفسطه ای، سوفسطائی، اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، ملی، اُمتی، آئینی، دینی، مذهبی، فرقه ای، حزبی، ایدئولوژیکی، نبوتی، امامتی، ولایتی، فقاهتی، کلامی، تفسیری، آیتی، حدیثی، روایتی، الاهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی.
زیرا باخدائی آئینی و دینی و بیخدائی آتئیستی فقط در پیشوند های معکوس《با و بی》مخالف، متضاد و متناقض همند، اما هر دو به یک سهم مساوی با هم، دو واژه ترکیبی تهی یا خالی از معنا و محتوا بیش نبوده و نمی باشند.
پیتاگوراس ( به شکل تفکیکی: پَی تا گو راس از دیدگاه والدین فارسی زبان و یا یونانی و آشنا به کلمات فارسی یعنی به پوی یا جویا باش تا راست گو شوی و یا تا بتوانی از راه شناخت پَی، پایه، اساس و بنیاد دنیا حقیقت را برای خود و دیگران باز گو یا بیان نمائی ) به نامیرائی و مهاجرت روان ( Unsterblichkeit der Seele und Seelenwanderung ) باور داشته و حرکت انسان بسوی کمال را به کمک پاکسازی، تزکیه یا تهذیب روان ممکن و مقدور دانسته از راه خوددسیپلینی و قناعت و پیاده شدن از چرخه تولد های دوباره
( Reinkarnation ) مثل بودا. افلاطون هم بعد از پیتاگوراس در زمینه نامیرائی و گردش روان یا تناسخ، همان رشته فکری، خیالی، تصوری وی را ادامه داده که تاکنون پایان نیافته و دوگانگی فراباستانی بدن - روان که بعدا لقب دوگانگی دکارتی دریافت نموده، هنوز حل نگردیده.
در این رابطه یک نکته بسیار مهم برای انسان امروز و آینده و به ویژه خود ما ایرانیان اینست، بدانیم که خردمندان گمنام هندو خطاوار یا اشتباها پدیده طبیعی، واقعی، عینی، تجربی، ملموس و محسوس یا فیزیکالی در قالب سه کلمه به شکل 《تولد - زندگی - مرگ》را بصورت یک چرخ یا چرخه پنداشته و نام سَمسَرا ( samsara ) بر آن گذاشته اند که به زبان فارسی و تمثیل به معنای سرای سَم، خانه زهر یا درد و رنج بوده و می باشد.
آن خردمندان بی نام ( یا گمنام ) نتوانسته اند که پدیده دیگری را شهود و دریافت و درک نمایند که با پدیده اشاره شده در پیوند گسست ناپذیر میباشد و بخش اعظم یا بزرگ آن به کمک حواس پنجگانه ( مسلح و غیر مسلح ) و تجربه غیر قابل دریافت و فهم و درک است. این پدیده غیبی، غیر تجربی، ناملموس و نامحسوس ( که فقط سرش یعنی مردن پیداست ) یا بطور کلی و عام این پدیده متافیزیکالی را میتوان در قالب سه کلمه به شکل زیر نوشت《مرگ - زندگی - تولد》 و سپس این دو پدیده را بهم پیوند داد و آنرا بصورت یک فرمولبندی کلمه ای و عام و جهان شمول به شکل و شمایل زیر روی یک برگ کاغذ نوشت و یا آنرا روی یک لوح چوبی، سنگی و یا فلزی حکاکی نمود و آنرا برای آیندگان به ارث گذاشت مانند گردونه مهر : 《تولد - زندگی - مرگ - زندگی - تولد》.
گردش این چرخ یک تکرار بی معنا و جاودانه نمی باشد از نوع چرخ نیچه فیلسوف آلمانی بلکه هربار پس از یک دور کامل حرکتش در مداری برتر از قبل یا در یک درجه تکاملی برتر از پیش از نو آغاز میگردد بر روی یک چرخ، راه و یا جاده بسیار طولانی و دایره وار بین دو بهشت برین متوالی.
عشق و زندگی در طول پدیده دوم از آغاز سفر تاکنون و تا پایان آن برزخی - رویائی بوده، هست و خواهد بود در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین و بطور مطلق مستقل از کلیه پندارها، گفتارها، رفتارها یا اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی.
عالم میانی برزخ از دیدگاه حکمت قرآنی حائل بین دنیا و آخرت به شکل《دنیا - برزخ - آخرت》بیان گردیده، اما برزخ علمی و از دیدگاه فلسفه علمی یا متافیزیک علمی در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقعطی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی و تا پایان آن، همیشه حائل بین لحظه مرگ بدن در این دنیا و لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره ( همیشه حدود نُه ماه بعد ) در همین دنیا و در بطن و بهمراه این دنیا در مداری برتر و کمال یافته تر از قبل خواهد بود و نه تا وقت رسیدن به معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت بر اساس اندیشه یا فکر، خیال و تصور مبارک محمّد پیامبر بزرگوار دین اسلام مندرج در قرآن.
به یاد پیتاگوراس و حکیم عمر خیام و محمّد زکریای رازی ( کاشف زمان و مکان مطلق و نسبی ) :
در این دایره ای که جولانگاه آمدن ها و رفتن ها و بازگشتن های فراوان و متوالی ماست/ که به یقین تعداد آن ها برابر با یک هفتم کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول هاست/ او را هم بدایت و هم نهایت همیشه و هر بار بهشت های برین متوالی هاست/
به یاد قندی کاشف بیزمانی و بیمکانی مطلق و نسبی، نه به معنای عدم وجود زمان و مکان بلکه نیمزوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز آنها با کمیت های مساوی و ماهیت ها یا کیفیت های معکوس:
زجمله آمدگان و رفتگان و باز آمدگان بر روی این چرخ، جاده و یا این راه دایره وار و بسی دور و دراز / باز آمده ای کو بسان قندی که تاکنون چنین ساده و روشن به پَی تا و عمر و محمّد و دیگران گفته بوده باشد راز را باز /
انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون و یا به بیانی دیگر از دوران مهد کودک تاریخ اندیشه یا فکر، خیال، تصور و تَوَهُم تا به امروز نتوانسته است بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود:
... [مشاهده متن کامل]
الف - خدای حقیقی و واقعی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها، کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار که هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از این نوع خدا نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. موجود بودن یا وجود داشتن این نوع خدا از طرف انسان هرگز به هیچگونه اثباتی هیچگونه نیازی نداشته و ندارد و نخواهد داشت بلکه خود انسان همیشه نیازمند شناخت این نوع خدا بوده و هست و خواهد بود.
ب - خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مقوله ای، مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین علت و دلیل کلیه سعی ها و کوشش های برهانی و استدلالی انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود.
دوستداران فلسفه غرب از یونان باستان تاکنون و دوستداران حکمت اصیل اشراقی و پیروان حکمت های چهارگانه یا اربعه حکیمان دینی - اسلامی خودمان و عرفان های گوناگون، میتوانند ( مشروط بر اینکه بخواهند ) از امروز به بعد و بسوی آینده خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی بنامند و خدای نوع دوم را سفسطه ای، سوفسطائی، اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، ملی، اُمتی، آئینی، دینی، مذهبی، فرقه ای، حزبی، ایدئولوژیکی، نبوتی، امامتی، ولایتی، فقاهتی، کلامی، تفسیری، آیتی، حدیثی، روایتی، الاهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی.
زیرا باخدائی آئینی و دینی و بیخدائی آتئیستی فقط در پیشوند های معکوس《با و بی》مخالف، متضاد و متناقض همند، اما هر دو به یک سهم مساوی با هم، دو واژه ترکیبی تهی یا خالی از معنا و محتوا بیش نبوده و نمی باشند.
پیتاگوراس ( به شکل تفکیکی: پَی تا گو راس از دیدگاه والدین فارسی زبان و یا یونانی و آشنا به کلمات فارسی یعنی به پوی یا جویا باش تا راست گو شوی و یا تا بتوانی از راه شناخت پَی، پایه، اساس و بنیاد دنیا حقیقت را برای خود و دیگران باز گو یا بیان نمائی ) به نامیرائی و مهاجرت روان ( Unsterblichkeit der Seele und Seelenwanderung ) باور داشته و حرکت انسان بسوی کمال را به کمک پاکسازی، تزکیه یا تهذیب روان ممکن و مقدور دانسته از راه خوددسیپلینی و قناعت و پیاده شدن از چرخه تولد های دوباره
( Reinkarnation ) مثل بودا. افلاطون هم بعد از پیتاگوراس در زمینه نامیرائی و گردش روان یا تناسخ، همان رشته فکری، خیالی، تصوری وی را ادامه داده که تاکنون پایان نیافته و دوگانگی فراباستانی بدن - روان که بعدا لقب دوگانگی دکارتی دریافت نموده، هنوز حل نگردیده.
در این رابطه یک نکته بسیار مهم برای انسان امروز و آینده و به ویژه خود ما ایرانیان اینست، بدانیم که خردمندان گمنام هندو خطاوار یا اشتباها پدیده طبیعی، واقعی، عینی، تجربی، ملموس و محسوس یا فیزیکالی در قالب سه کلمه به شکل 《تولد - زندگی - مرگ》را بصورت یک چرخ یا چرخه پنداشته و نام سَمسَرا ( samsara ) بر آن گذاشته اند که به زبان فارسی و تمثیل به معنای سرای سَم، خانه زهر یا درد و رنج بوده و می باشد.
آن خردمندان بی نام ( یا گمنام ) نتوانسته اند که پدیده دیگری را شهود و دریافت و درک نمایند که با پدیده اشاره شده در پیوند گسست ناپذیر میباشد و بخش اعظم یا بزرگ آن به کمک حواس پنجگانه ( مسلح و غیر مسلح ) و تجربه غیر قابل دریافت و فهم و درک است. این پدیده غیبی، غیر تجربی، ناملموس و نامحسوس ( که فقط سرش یعنی مردن پیداست ) یا بطور کلی و عام این پدیده متافیزیکالی را میتوان در قالب سه کلمه به شکل زیر نوشت《مرگ - زندگی - تولد》 و سپس این دو پدیده را بهم پیوند داد و آنرا بصورت یک فرمولبندی کلمه ای و عام و جهان شمول به شکل و شمایل زیر روی یک برگ کاغذ نوشت و یا آنرا روی یک لوح چوبی، سنگی و یا فلزی حکاکی نمود و آنرا برای آیندگان به ارث گذاشت مانند گردونه مهر : 《تولد - زندگی - مرگ - زندگی - تولد》.
گردش این چرخ یک تکرار بی معنا و جاودانه نمی باشد از نوع چرخ نیچه فیلسوف آلمانی بلکه هربار پس از یک دور کامل حرکتش در مداری برتر از قبل یا در یک درجه تکاملی برتر از پیش از نو آغاز میگردد بر روی یک چرخ، راه و یا جاده بسیار طولانی و دایره وار بین دو بهشت برین متوالی.
عشق و زندگی در طول پدیده دوم از آغاز سفر تاکنون و تا پایان آن برزخی - رویائی بوده، هست و خواهد بود در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین و بطور مطلق مستقل از کلیه پندارها، گفتارها، رفتارها یا اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی.
عالم میانی برزخ از دیدگاه حکمت قرآنی حائل بین دنیا و آخرت به شکل《دنیا - برزخ - آخرت》بیان گردیده، اما برزخ علمی و از دیدگاه فلسفه علمی یا متافیزیک علمی در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقعطی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی و تا پایان آن، همیشه حائل بین لحظه مرگ بدن در این دنیا و لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره ( همیشه حدود نُه ماه بعد ) در همین دنیا و در بطن و بهمراه این دنیا در مداری برتر و کمال یافته تر از قبل خواهد بود و نه تا وقت رسیدن به معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت بر اساس اندیشه یا فکر، خیال و تصور مبارک محمّد پیامبر بزرگوار دین اسلام مندرج در قرآن.
به یاد پیتاگوراس و حکیم عمر خیام و محمّد زکریای رازی ( کاشف زمان و مکان مطلق و نسبی ) :
در این دایره ای که جولانگاه آمدن ها و رفتن ها و بازگشتن های فراوان و متوالی ماست/ که به یقین تعداد آن ها برابر با یک هفتم کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول هاست/ او را هم بدایت و هم نهایت همیشه و هر بار بهشت های برین متوالی هاست/
به یاد قندی کاشف بیزمانی و بیمکانی مطلق و نسبی، نه به معنای عدم وجود زمان و مکان بلکه نیمزوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز آنها با کمیت های مساوی و ماهیت ها یا کیفیت های معکوس:
زجمله آمدگان و رفتگان و باز آمدگان بر روی این چرخ، جاده و یا این راه دایره وار و بسی دور و دراز / باز آمده ای کو بسان قندی که تاکنون چنین ساده و روشن به پَی تا و عمر و محمّد و دیگران گفته بوده باشد راز را باز /
فیثاغورِس یا پیثاگُراس ( به یونانی: Πυθαγόρας ) فیلسوف و ریاضیدان یونان باستان سده هفتم پیش از میلاد بود. او نخستین کسی بود که توانست اصول پراکنده ای را که ریاضیدانان نخستین عمدتاً با استقرا و آزمون و خطا کشف کرده بودند، بر پایهٔ اصول و براهین قیاسی بنا کند.
... [مشاهده متن کامل]
فیثاغورس دو جنبه مختلف شخصیت داشت. یکی به عنوان پیامبرِ دین، دیگری به عنوان ریاضیدان مطلق. شخصیت فیثاغورس در هر دو مورد بی اندازه موثر بود.
شاید مشهور ترین فیلسوف ماقبل سقراط که حتی از هراکلیتوس هم مشهورتر شده، فیثاغورس است. او در ساموس متولد شد، او نخستین کسی بود که معنای «مربع» ( توان دو ) و «مکعب» ( توان سه ) عددی را تعریف کرد. به واسطه تعالیم او بود که واژه نظریه معنای آشنای امروزی را پیدا کرد. گفته اند او اصطلاح «فلسفه» را ابداع کرد و نیز نخستین کسی بود که واژه «کیهان» را برای جهان به کار برد. نفوذ مستقیمش تا نسل ها ادامه داشت. او اولین متفکر بزرگی بود که ریاضی را با فلسفه پیوند داد و از آن به بعد پیوند همزیستی میان ریاضی با فلسفه و سایر علوم گسترش یافته امروزه می دانیم ریاضیات در ادراک ما از جهان هستی نقشی ضروری ایفا می کند. این واقعیت که نظام کائنات در همه سطوح از عظیم ترین کهکشان های دوردست گرفته تا ساختار درونی یک اتم از طرح مشابهی پیروی می کند که می توان به زبان ریاضی بیانش کرد، آنقدر برای ما آشنا است که با خطر بدهی انگاشته شدن روبه رو است.
فیثاغورس در جزیره ساموس، نزدیک کرانه های ایونی، زاده شد. او در عهد قبل از ارشمیدس، زنون، کسنوفانس و اودوکس ( ۵۶۹ تا ۵۰۰ ) پیش از میلاد می زیست.
در جوانی به سفرهای زیادی رفت و این امکان را پیدا کرد تا با افکار مصریان باستان، بابلیان و مهرپرستان ایران آشنا شود. تقریباً، ۲۲ سال در سرزمین های خارج از یونان بود و چون پولوکراتوس ( شاه یونان ) برای او نزد فرعون مصر سفارش کرده بود به آمازیس رفته و توانست به سادگی به رازهای کاهنان مصری دست یابد. سال ها در مصر ساکن بود و در خدمت کاهنان و روحانیان مصری به شاگردی پرداخت و علوم مختلف آموخت. سپس از آنجا روانه بابل شد و شاگردی را از نو آغاز کرد. او در بابل به حالت اسارت زندگی می کرد تا اینکه به همراه داریوش اول به پارس آمد و از تخت جمشید که در حال ساخت بود دیدن کرد.
در حدود سال ۵۳۰ قبل از میلاد، از مصر بازگشت، و در زادگاه خود مکتب اخوتی ( که امروزه برچسب مکتب پیساگوراس بر آن خورده است ) را بنیان گذاشت که طرز فکر اشراقی داشت. هدف او از بنیان نهادن این مکتب این بود که بتواند مطالب عالی ریاضیات و مطالبی را تحت عنوان نظریه های فیزیکی و اخلاقی تدریس کند و پیشرفت دهد.


... [مشاهده متن کامل]
فیثاغورس دو جنبه مختلف شخصیت داشت. یکی به عنوان پیامبرِ دین، دیگری به عنوان ریاضیدان مطلق. شخصیت فیثاغورس در هر دو مورد بی اندازه موثر بود.
شاید مشهور ترین فیلسوف ماقبل سقراط که حتی از هراکلیتوس هم مشهورتر شده، فیثاغورس است. او در ساموس متولد شد، او نخستین کسی بود که معنای «مربع» ( توان دو ) و «مکعب» ( توان سه ) عددی را تعریف کرد. به واسطه تعالیم او بود که واژه نظریه معنای آشنای امروزی را پیدا کرد. گفته اند او اصطلاح «فلسفه» را ابداع کرد و نیز نخستین کسی بود که واژه «کیهان» را برای جهان به کار برد. نفوذ مستقیمش تا نسل ها ادامه داشت. او اولین متفکر بزرگی بود که ریاضی را با فلسفه پیوند داد و از آن به بعد پیوند همزیستی میان ریاضی با فلسفه و سایر علوم گسترش یافته امروزه می دانیم ریاضیات در ادراک ما از جهان هستی نقشی ضروری ایفا می کند. این واقعیت که نظام کائنات در همه سطوح از عظیم ترین کهکشان های دوردست گرفته تا ساختار درونی یک اتم از طرح مشابهی پیروی می کند که می توان به زبان ریاضی بیانش کرد، آنقدر برای ما آشنا است که با خطر بدهی انگاشته شدن روبه رو است.
فیثاغورس در جزیره ساموس، نزدیک کرانه های ایونی، زاده شد. او در عهد قبل از ارشمیدس، زنون، کسنوفانس و اودوکس ( ۵۶۹ تا ۵۰۰ ) پیش از میلاد می زیست.
در جوانی به سفرهای زیادی رفت و این امکان را پیدا کرد تا با افکار مصریان باستان، بابلیان و مهرپرستان ایران آشنا شود. تقریباً، ۲۲ سال در سرزمین های خارج از یونان بود و چون پولوکراتوس ( شاه یونان ) برای او نزد فرعون مصر سفارش کرده بود به آمازیس رفته و توانست به سادگی به رازهای کاهنان مصری دست یابد. سال ها در مصر ساکن بود و در خدمت کاهنان و روحانیان مصری به شاگردی پرداخت و علوم مختلف آموخت. سپس از آنجا روانه بابل شد و شاگردی را از نو آغاز کرد. او در بابل به حالت اسارت زندگی می کرد تا اینکه به همراه داریوش اول به پارس آمد و از تخت جمشید که در حال ساخت بود دیدن کرد.
در حدود سال ۵۳۰ قبل از میلاد، از مصر بازگشت، و در زادگاه خود مکتب اخوتی ( که امروزه برچسب مکتب پیساگوراس بر آن خورده است ) را بنیان گذاشت که طرز فکر اشراقی داشت. هدف او از بنیان نهادن این مکتب این بود که بتواند مطالب عالی ریاضیات و مطالبی را تحت عنوان نظریه های فیزیکی و اخلاقی تدریس کند و پیشرفت دهد.


لقب طرفداران ریاضی دان و فیلسوف بزرگ پَی تاگو راز بصورت مفرد و جمع پَی تاگوری و پَی تاگوریان بوده است به معنای جوینده یا جویندگان تا لب گور. از دیدگاه امروز و به شکل دستوری یا امری : تا لب گور دانش بجوی و نه معرفت وحیانی.
... [مشاهده متن کامل]
ایده حقیقی و طلائی و منور و درخشان پَیتاگوراز در میدان آئین و دین و فلسفه عبارت بوده است از بازگشت جاودانه ( eternal return ) ، که ریشه در راز ها و معانی ژرف نهفته در پشت پرده ظاهر سمبل های سنگی گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان و دو سمبل کوچکتر روی آنها یکی چلیپا و دیگری سواستیکا داشته است. آن سمبل ها قبل از پیدایش خطوط سه گانه میخی سومری و ایلامی و اُگاریتی در سرزمین مِزوپوتام و هیروگلیف مصریان و قبل از ظهور و پیدایش نوآه ( نوح ) و چند هزار سال قبل از تولد زرتشت و بودا آفریده شده اند و لذا آن سمبل های سنگی بدون متن نوشتاری بوده اند و از آن زمان تاکنون خموش و گویا هستند. ژرف ترین راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر آن دو عتیقه باستانی بیانگر این حقیقت بوده و هست که عشق و زندگی انسانی بصورت متصل و خطی و پیوسته ( یعنی یکبار تولد یافتن و دیگر نمردن ) جاودانه نمی باشد بلکه منفصل یا منقطع و ناپیوسته و دایره وار و پشت سر هم و در طول همدیگر و هربار در مداری برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی یا پیشین به شکل وادی به وادی؛ منزل به منزل ؛ پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه تا رسیدن یا بازگشتن انسان بهمراه تار و پودهای کثیر و فراوان و گوناگون و مفید همین واقعیت و طبیعت به سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین اولیه.
نیچه فیلسوف آلمانی بازگشت جاودانه را در کتاب چنین گفت زرتشت به شکل زیر تعریف نموده است:
نه یک ذره بهتر ؛ نه یک ذره بدتر ؛ نه یک ذره طوری دیگر بلکه جاودانه همین طور. این حکم فلسفی به این معناست که اگر یک فرد انسانی در این دنیا نابینا از مادر متولد شده است، همیشه دو باره نابینا از مادر متولد می شود. نیچه با صدور این حکم بطور عمد و آگاهانه و یا ناآگاهانه در سیستم ارزش ها منکر اصل علمی تکامل و اصل دینی - فلسفی - عرفانی سیر و سلوک انسان بسوی کمال شده است. خود پیتاگوراس که این عبارت حقیقی و طلائی را بیان داشته است، متاثر از باور و بینش هندوان مبنی بر گردش حلول روان یا تناسخ بوده است. معلوم نیست که آیا او هم عصر بودا می زیسته یا نه. امروز می دانیم که بودا شرح و توضیح و توجیه و تبیین حرکت دایره وار چرخه طبیعی تولد و مرگ را از طریق حلول روان قاطعانه و با یقین و اطمینان رد نموده و گردش این چرخ را فقط در چارچوب زنجیره علت و معلول مادی مقدور و امکان پذیر دانسته است. از دیدگاه علمی امروز بیانه بودا حاکی از این حقیقت است که زنجیره یا سلسله طولانی تولد ها و مرگ های هر فرد انسانی ( صرف نظر از بقیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی ) در بطن و بستر و در طول سلسله بسیار طویل تولد و مرگ محتوای این کیهان یا جهان ( نه محیط آن ) از طریق گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوای کیهان یا جهان امکان پذیر و مقدور و میّسر می باشد و نه از راه یا طریقی دیگر.
چرخ بزرگ عبارت است از چرخ سفر مقطعی و نزولی و صعودی بین دو حالت بهشت برین و چرخ های کوچک موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی همگام و همراه و در بطن چرخ کیهانی یا جهانی ( فقط محتوا و نه محیط ) آن می چرخند و نه جدا از آن. مدت زمان یک دور چرخیدن چرخ بزرگ همیشه یا جاودانه مساوی است با طول زمانی سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو حالت بهشت برین ( مبدء و معاد علمی و نه دینی ) و مدت زمان یک دور چرخیدن چرخ های کوچک هرکدام از افراد انسانی در این عالم یا در این دنیا در طول این سفر همیشه برابر خواهد بود با هفت دهر کیهانی یا هفت برابر طول عمر کلی محتوای کیهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی محتوای کیهان در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی، نه یک ثانیه بیشتر و نه یک ثانیه کمتر و آنهم نه یک یا دو یا سه یا صد و یا هزار و یکبار بلکه بطور فراوان به تعداد مدارات و مراتب و درجات مختلف تکاملی بین دو حد یکی نهایت نقصان و امکان اخس ( اولین زندگی دنیوی پس از وقوع اولین مه بانگ در پائین ترین مدار و مرتبه و درجه تکاملی ) و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی یعنی آخرین زندگی دنیوی قبل از وقوع آخرین مه بانگ ) . محتوای حکمت و حساب و هندسه و جبر خدائی ( الهی ) در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون نه در معارف وحیانی و حدیثی و روائی سه دین به اصطلاح توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام و نه در معارف فلسفی غرب ( به استثنای دو تئوری دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان ماقبل سقراط و افلاطون و ارسطو؛ یکی نظریه اتمی و دیگری نظریه جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار ) و نه در معارف حکمت های اربعه یا چهارگانه حکیمان ایرانی و مسلمان و نه در دیوان های قطور عرفانی بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت شرح و توضیح داده نشده اند. در محتوای کتب به اصطلاح وحیانی و آسمانی سه دین یهودیت و مسیحیت و اسلام فقط یک جمله در باره چیستی خداوند حقیقت را بیان داشته است و آن جمله مندرج در قرآن و به شکل زیر می باشد : هو یا الله و یا خدا اول و وسط و آخر و ظاهر و باطن است. یعنی غیر از خدا هیچ چیز دیگری نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد. اگر در آن سه کتاب عبارت دیگری یافت شود که خدا بی حد و مرز و بیکران و بینهایت است، مطمئن و یقینن و بدون هیچگونه شک و تردیدی ، معنای آن عبارت حقیقی نه توسط خود بنیانگذاران این سه دین و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع این سه دین و نه توسط پیروان این سه دین بخصوص در سطوح بالای رهبریت و پیشوائی و مرجعیت تقلید از صدر تا کنون درک نگردیده و فهمیده نشده است.
یک عبارت حقیقی و طلائی دیگر پیتاگوراز به شکل زیر می باشد: عصر طلائی بهشتی. به زبان آلمانی به شکل :
Der paradiesische goldene Zeitalter با تلفظ دِر پارادیزیشه گُلدِنه تزایت آلتِر .
این احتمال شاید قریب به یقین باشد که فیثاغورث با داستان آدم و حوا و باغ پارادیز یا پردیس یا فردوس یا جنت و یا بهشت موسا آشنائی داشته است. اما آن داستان یعنی خلق بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد بهمراه داستان دیگری تحت عنوان آفرینش شش روزه جهان ، از دیدگاه فردی من دو افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشند و محتوای آنها از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نگردیده است.
لذا آن عصر طلائی بهشتی عبارت است از پایداری سامان یا نظام احسن و اشرف آفرینش سرمدی - مبدئی - ازلی - ابدی و زندگی بسیار طولانی درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین بدون یک لحظه پیر شدن و بدون مرگ های انفرادی موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی تا لحظه آغاز سفر و بخواب ژرف و شیرین مرگ فرو رفتن کلیه موجودات بطور همزمان. آن نظام احسن و اشرف آفرینش اولیه دیگر وجود ندارد غیر از تصویر کلی و جزئیاتی آن در خاطره مطلق و بیکران خداوند متعال ( البته خدای حقیقی و واقعی علمی و نه خدایان اوهامی و ابهامی آئینی و دینی و فلسفی و عرفانی منجمله بیخدایی آتئیستی ) که جاودانه در آن هیچگونه لرزش و لغزش و خللی ایجاد نخواهد گردید.
یک نکته مهمتر از کلیه نکات در مورد آفرینش اولیه انسان و معنا و مفهوم و هدف غائی یا نهائی زندگی انسان این حقیقت است که خداوند متعال در آفرینش اولیه این جهان از ابعاد فراوان و بیکران خویش و نه از عدم یا نیستی و در بطن خویش و نه در بیرون یا خارج از خود، هر فرد انسانی را بصورت یک خانواده ده عضوی خودی و بنیادی آفریده است مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی و در قدم اول با هدف زوجیت هر فرد با خود و تجربه عشق خویشتن به پنج روش مختلف هم غیر همجنس یا هترو و هم همجنس یا همو در قالب پنج زوج بنیادی مشتمل بر ده ( ۱۰ ) نیم زوج موئنث و مذکر و در سرا های ملکوتی یا آسمانی پنتاگونی شکل یا پنج وجهی با یک سالن مشترک پنج ضلعی در وسط هرکدام از آن ها به شکل شبکه های روی تور های دو دروازه در زمین بازی فوتبال. این سخن به این معناست که افراد انسانی در آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین همین واقعیت و طبیعت در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین، بطور مطلق همزمان و هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی و هرکدام در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده شده و از عشق و زندگی جاودانه برخوردار گردیده اند و نه اینکه از یک مرد و زن خیالی - اوهامی - ابهامی تحت نام های آدم و حوا و نسل به نسل تولد یافته بوده باشند و نه اینکه در طی جشن یا بزم الست قبل از آغاز سفر جهت خدا حافظی از همدیگر ، از صلب یا ذریه آدم مانند ذرات بیرون کشیده شده باشند.
می گویند که پیتاگوراز به یک یا چند واقعه یا اتفاق و یا رویداد در زندگی های پیشین خود واقف و آگاه گردیده بوده باشد. خود من در این زمینه معتقدم که آن دانش ملکوتی اولیه توسط دل و سر و قوای ادراکی فهم و عقل دنیوی انسان غیر قابل یاد آوری بلکه یادگیری می باشد و آنهم به روش علمی و نه به رسم و روش شعر گویی آئینی و دینی و فلسفی و عرفانی.
راز ها و معانی نهفته در پشت پرده ظاهر زوج های اعداد یک رقمی که جمع آنها برابر با عدد ۱۰ می باشند در ارتباط با سامان ها یا نظم های کلی جهانی و عالم صغیر انسانی هنوز کشف نگردیده اند.
یک و نُه ( ا، ۹ ) ؛ دو و هشت ( ۲، ۸ ) ؛ سه و هفت ( ۳ ، ۷ ) ؛ چهار و شش ( ۴ ، ۶ ) ؛ پنج و پنج ( ۵ ، ۵ ) و خود ۱۰.
... [مشاهده متن کامل]
ایده حقیقی و طلائی و منور و درخشان پَیتاگوراز در میدان آئین و دین و فلسفه عبارت بوده است از بازگشت جاودانه ( eternal return ) ، که ریشه در راز ها و معانی ژرف نهفته در پشت پرده ظاهر سمبل های سنگی گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان و دو سمبل کوچکتر روی آنها یکی چلیپا و دیگری سواستیکا داشته است. آن سمبل ها قبل از پیدایش خطوط سه گانه میخی سومری و ایلامی و اُگاریتی در سرزمین مِزوپوتام و هیروگلیف مصریان و قبل از ظهور و پیدایش نوآه ( نوح ) و چند هزار سال قبل از تولد زرتشت و بودا آفریده شده اند و لذا آن سمبل های سنگی بدون متن نوشتاری بوده اند و از آن زمان تاکنون خموش و گویا هستند. ژرف ترین راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر آن دو عتیقه باستانی بیانگر این حقیقت بوده و هست که عشق و زندگی انسانی بصورت متصل و خطی و پیوسته ( یعنی یکبار تولد یافتن و دیگر نمردن ) جاودانه نمی باشد بلکه منفصل یا منقطع و ناپیوسته و دایره وار و پشت سر هم و در طول همدیگر و هربار در مداری برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی یا پیشین به شکل وادی به وادی؛ منزل به منزل ؛ پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه تا رسیدن یا بازگشتن انسان بهمراه تار و پودهای کثیر و فراوان و گوناگون و مفید همین واقعیت و طبیعت به سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین اولیه.
نیچه فیلسوف آلمانی بازگشت جاودانه را در کتاب چنین گفت زرتشت به شکل زیر تعریف نموده است:
نه یک ذره بهتر ؛ نه یک ذره بدتر ؛ نه یک ذره طوری دیگر بلکه جاودانه همین طور. این حکم فلسفی به این معناست که اگر یک فرد انسانی در این دنیا نابینا از مادر متولد شده است، همیشه دو باره نابینا از مادر متولد می شود. نیچه با صدور این حکم بطور عمد و آگاهانه و یا ناآگاهانه در سیستم ارزش ها منکر اصل علمی تکامل و اصل دینی - فلسفی - عرفانی سیر و سلوک انسان بسوی کمال شده است. خود پیتاگوراس که این عبارت حقیقی و طلائی را بیان داشته است، متاثر از باور و بینش هندوان مبنی بر گردش حلول روان یا تناسخ بوده است. معلوم نیست که آیا او هم عصر بودا می زیسته یا نه. امروز می دانیم که بودا شرح و توضیح و توجیه و تبیین حرکت دایره وار چرخه طبیعی تولد و مرگ را از طریق حلول روان قاطعانه و با یقین و اطمینان رد نموده و گردش این چرخ را فقط در چارچوب زنجیره علت و معلول مادی مقدور و امکان پذیر دانسته است. از دیدگاه علمی امروز بیانه بودا حاکی از این حقیقت است که زنجیره یا سلسله طولانی تولد ها و مرگ های هر فرد انسانی ( صرف نظر از بقیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی ) در بطن و بستر و در طول سلسله بسیار طویل تولد و مرگ محتوای این کیهان یا جهان ( نه محیط آن ) از طریق گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوای کیهان یا جهان امکان پذیر و مقدور و میّسر می باشد و نه از راه یا طریقی دیگر.
چرخ بزرگ عبارت است از چرخ سفر مقطعی و نزولی و صعودی بین دو حالت بهشت برین و چرخ های کوچک موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی همگام و همراه و در بطن چرخ کیهانی یا جهانی ( فقط محتوا و نه محیط ) آن می چرخند و نه جدا از آن. مدت زمان یک دور چرخیدن چرخ بزرگ همیشه یا جاودانه مساوی است با طول زمانی سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو حالت بهشت برین ( مبدء و معاد علمی و نه دینی ) و مدت زمان یک دور چرخیدن چرخ های کوچک هرکدام از افراد انسانی در این عالم یا در این دنیا در طول این سفر همیشه برابر خواهد بود با هفت دهر کیهانی یا هفت برابر طول عمر کلی محتوای کیهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی محتوای کیهان در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی، نه یک ثانیه بیشتر و نه یک ثانیه کمتر و آنهم نه یک یا دو یا سه یا صد و یا هزار و یکبار بلکه بطور فراوان به تعداد مدارات و مراتب و درجات مختلف تکاملی بین دو حد یکی نهایت نقصان و امکان اخس ( اولین زندگی دنیوی پس از وقوع اولین مه بانگ در پائین ترین مدار و مرتبه و درجه تکاملی ) و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی یعنی آخرین زندگی دنیوی قبل از وقوع آخرین مه بانگ ) . محتوای حکمت و حساب و هندسه و جبر خدائی ( الهی ) در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون نه در معارف وحیانی و حدیثی و روائی سه دین به اصطلاح توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام و نه در معارف فلسفی غرب ( به استثنای دو تئوری دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان ماقبل سقراط و افلاطون و ارسطو؛ یکی نظریه اتمی و دیگری نظریه جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار ) و نه در معارف حکمت های اربعه یا چهارگانه حکیمان ایرانی و مسلمان و نه در دیوان های قطور عرفانی بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت شرح و توضیح داده نشده اند. در محتوای کتب به اصطلاح وحیانی و آسمانی سه دین یهودیت و مسیحیت و اسلام فقط یک جمله در باره چیستی خداوند حقیقت را بیان داشته است و آن جمله مندرج در قرآن و به شکل زیر می باشد : هو یا الله و یا خدا اول و وسط و آخر و ظاهر و باطن است. یعنی غیر از خدا هیچ چیز دیگری نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد. اگر در آن سه کتاب عبارت دیگری یافت شود که خدا بی حد و مرز و بیکران و بینهایت است، مطمئن و یقینن و بدون هیچگونه شک و تردیدی ، معنای آن عبارت حقیقی نه توسط خود بنیانگذاران این سه دین و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع این سه دین و نه توسط پیروان این سه دین بخصوص در سطوح بالای رهبریت و پیشوائی و مرجعیت تقلید از صدر تا کنون درک نگردیده و فهمیده نشده است.
یک عبارت حقیقی و طلائی دیگر پیتاگوراز به شکل زیر می باشد: عصر طلائی بهشتی. به زبان آلمانی به شکل :
Der paradiesische goldene Zeitalter با تلفظ دِر پارادیزیشه گُلدِنه تزایت آلتِر .
این احتمال شاید قریب به یقین باشد که فیثاغورث با داستان آدم و حوا و باغ پارادیز یا پردیس یا فردوس یا جنت و یا بهشت موسا آشنائی داشته است. اما آن داستان یعنی خلق بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد بهمراه داستان دیگری تحت عنوان آفرینش شش روزه جهان ، از دیدگاه فردی من دو افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشند و محتوای آنها از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نگردیده است.
لذا آن عصر طلائی بهشتی عبارت است از پایداری سامان یا نظام احسن و اشرف آفرینش سرمدی - مبدئی - ازلی - ابدی و زندگی بسیار طولانی درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین بدون یک لحظه پیر شدن و بدون مرگ های انفرادی موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی تا لحظه آغاز سفر و بخواب ژرف و شیرین مرگ فرو رفتن کلیه موجودات بطور همزمان. آن نظام احسن و اشرف آفرینش اولیه دیگر وجود ندارد غیر از تصویر کلی و جزئیاتی آن در خاطره مطلق و بیکران خداوند متعال ( البته خدای حقیقی و واقعی علمی و نه خدایان اوهامی و ابهامی آئینی و دینی و فلسفی و عرفانی منجمله بیخدایی آتئیستی ) که جاودانه در آن هیچگونه لرزش و لغزش و خللی ایجاد نخواهد گردید.
یک نکته مهمتر از کلیه نکات در مورد آفرینش اولیه انسان و معنا و مفهوم و هدف غائی یا نهائی زندگی انسان این حقیقت است که خداوند متعال در آفرینش اولیه این جهان از ابعاد فراوان و بیکران خویش و نه از عدم یا نیستی و در بطن خویش و نه در بیرون یا خارج از خود، هر فرد انسانی را بصورت یک خانواده ده عضوی خودی و بنیادی آفریده است مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی و در قدم اول با هدف زوجیت هر فرد با خود و تجربه عشق خویشتن به پنج روش مختلف هم غیر همجنس یا هترو و هم همجنس یا همو در قالب پنج زوج بنیادی مشتمل بر ده ( ۱۰ ) نیم زوج موئنث و مذکر و در سرا های ملکوتی یا آسمانی پنتاگونی شکل یا پنج وجهی با یک سالن مشترک پنج ضلعی در وسط هرکدام از آن ها به شکل شبکه های روی تور های دو دروازه در زمین بازی فوتبال. این سخن به این معناست که افراد انسانی در آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین همین واقعیت و طبیعت در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین، بطور مطلق همزمان و هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی و هرکدام در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده شده و از عشق و زندگی جاودانه برخوردار گردیده اند و نه اینکه از یک مرد و زن خیالی - اوهامی - ابهامی تحت نام های آدم و حوا و نسل به نسل تولد یافته بوده باشند و نه اینکه در طی جشن یا بزم الست قبل از آغاز سفر جهت خدا حافظی از همدیگر ، از صلب یا ذریه آدم مانند ذرات بیرون کشیده شده باشند.
می گویند که پیتاگوراز به یک یا چند واقعه یا اتفاق و یا رویداد در زندگی های پیشین خود واقف و آگاه گردیده بوده باشد. خود من در این زمینه معتقدم که آن دانش ملکوتی اولیه توسط دل و سر و قوای ادراکی فهم و عقل دنیوی انسان غیر قابل یاد آوری بلکه یادگیری می باشد و آنهم به روش علمی و نه به رسم و روش شعر گویی آئینی و دینی و فلسفی و عرفانی.
راز ها و معانی نهفته در پشت پرده ظاهر زوج های اعداد یک رقمی که جمع آنها برابر با عدد ۱۰ می باشند در ارتباط با سامان ها یا نظم های کلی جهانی و عالم صغیر انسانی هنوز کشف نگردیده اند.
یک و نُه ( ا، ۹ ) ؛ دو و هشت ( ۲، ۸ ) ؛ سه و هفت ( ۳ ، ۷ ) ؛ چهار و شش ( ۴ ، ۶ ) ؛ پنج و پنج ( ۵ ، ۵ ) و خود ۱۰.
نام فیثاغورس را به زبان فارسی میتوان به طریق دیگری هم ریشه یابی کرد به شکل زیر:
پی ته گو راز : پی به معنای در پی یا در جستجو یک چیز.
ته به معنای بنیاد و اساس.
گو راز به معنای گوینده یا بیان کننده راز. در مجموع این نام به کسی تعلق دارد که در پی بیان راز های بنیادی هستی بوده است.
پی ته گو راز : پی به معنای در پی یا در جستجو یک چیز.
ته به معنای بنیاد و اساس.
گو راز به معنای گوینده یا بیان کننده راز. در مجموع این نام به کسی تعلق دارد که در پی بیان راز های بنیادی هستی بوده است.
پیتاگُراز یا Pythagoras یک نام فارسی می باشد که از سه کلمه مستقل تشکیل شده است به شکل زیر : پی ؛ ته و گُراز.
که در اصل به معنی چربی ران خوک وحشی یا گراز بوده است. مترجمین عرب زبان یا از روی نادانی و یا پایین بودن سطح آگاهی و یا بطور عمد جهت گمراه نمودن اندیشه پارسی زبانان آنرا به فیثاغورس برگردانده اند.
... [مشاهده متن کامل]
که در اصل به معنی چربی ران خوک وحشی یا گراز بوده است. مترجمین عرب زبان یا از روی نادانی و یا پایین بودن سطح آگاهی و یا بطور عمد جهت گمراه نمودن اندیشه پارسی زبانان آنرا به فیثاغورس برگردانده اند.
... [مشاهده متن کامل]