لغت نامه دهخدا
فیار. ( اِ )شغل. کار. عمل. صنعت. پیشه. ( برهان ). فرهنگ نویسان به معنی سزاوار و شغل و کار آورده اند و گویا این معانی را از این بیت رودکی استنتاج کرده اند :
نیست فکری بغیر یار مرا
عشق شد در جهان فیار مرا.
و ( ظاهراً ) به خطا رفته اند و شاید همان کلمه ای باشد که امروز«ویار» میگویند و هوس معنی میدهد. ( فرهنگ فارسی معین از اشعار و احوال رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 ص 1104 ). رجوع به فیاوار و ویار شود.
فرهنگ فارسی
(اسم ) شغل کار پیشه .توضیح فرهنگ نویسان به معنی سزاوار و شغل کار آورده و گویا این معانی را از این بیت رودکی استنتاج کرده اند : نیست فکری بغیر یار مرا عشق شد در جهان فیار مرا . و ( ظاهرا ) به خطا رفته اند و شاید همان کلمه ای باشد که اینک ویار گویند و هوس معنی می دهد .
فرهنگ معین
(اِ. ) شغل ، کار، عمل ، پیشه .
فرهنگ عمید
۱. = فیاوار: نیست فکری به غیر یار مرا / عشق شد در جهان فیار مرا (رودکی: ۵۴۵ ).
۲. ویار، هوس.