نگه کن تا بر این خر کس نشسته ست
که این بدخو نکردستش فگاری ؟
ناصرخسرو.
رجوع به فگار شود.فگاری. [ ف َ ] ( اِخ ) قاضی احمد. شخصی فاضل و معقول و مقبول است و با نیکان و پاکان اردوی معلا ارتباط داشت. در شعر طبعی بلند دارد و از ابیات زیر معلوم میشود:
چه خوش است از تو خشمی که ز روی ناز باشد
که به عجز چون درآیم در صلح باز باشد
به حریم وصل شوخی که فرشته ره ندارد
کند آرزو فگاری که ز اهل راز باشد.
( از مجمعالخواص صادقی کتابدار ص 174 ).
فگاری از شعرای قرن یازدهم هجری است.فگاری. [ ف َ ] ( اِخ ) مرادخان ، ولدتمرخان. ابتدا منظور نظر شاه مرحوم بود ولی بعلت پاره ای اعمال نامناسب از آن سعادت محروم گردید. جوانی بود خیلی نوخاسته و قوی دست و ازاین رو به چشم زخم عجیبی دچار شد. امید است دیده باطنش به نور شادی روشن گردد. طبعش در انواع نظم خوب است. بیت ذیل از اوست :
من مستم از نظاره تو ساغر دهی به ناز
بی تابیی که سرزند از من گناه نیست.
( از مجمعالخواص صادقی کتابدار ص 30 از ترجمه فارسی ).
فگاری از شعرای قرن یازدهم هجری است.