فکوک

لغت نامه دهخدا

فکوک. [ف ُ ] ( ع مص ) رهانیدن و بیرون آوردن گروی را. ( منتهی الارب ). فَک . ( از اقرب الموارد ). رجوع به فک شود.

دانشنامه آزاد فارسی

فُکُوک
(یا: الفکوک فی اسرار مستندات حِکَمِ الفصوص) نوشتۀ صدرالدین قونوی، در عرفان، در تبیین مشکلاتِ فصوص الحکم. فکوک نه از گونۀ شروح، و نه تحریری مستقل، که متنِ خاصّی است با عنایت به عباراتِ فصوص و برای تسهیلِ مفاهیم آن. قونوی در صدر کتاب، پس از آن که تعریفی کوتاه از فصوص به دست می دهد، خود را در میانِ یاران شیخ، مخصوص به سرّ آخریّت می خواند و برای آن که باب معارف برای همیشه بسته نشود، تدوین این کتاب را آغاز می کند. فکوک، همچون متن فصوص، از ۲۷ فصل، که به نام «فَکّ» خوانده شده اند، تشکیل شده است، و در هر فک، کلیدی برای گشودنِ ابوابِ هر فصل عرضه شده است. فکوک برخلافِ فصوص، که بیشتر ذوقی است، متنی است علمی و از این رو، درک آن سخت تر از درک فصوص می نماید. بر آن حواشی و تعلیقات گوناگونی نوشته شده و ترجمه ای از آن نیز به دست است. متن و ترجمه به چاپ رسیده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس