فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرخم ) فکننده. ( یادداشت مؤلف ). صورت مرخم اینگونه صفات فاعلی فقط در ترکیب ها به کار میرود، مانند: دشمن فکن. مردفکن. سایه فکن : کم مباش از درخت سایه فکن هرکه سنگت زند گهر بخشش.ابن یمین.فکن. [ ف َ ] ( ع مص ) ستیهیدن در دروغ و درگذشتن در آن و بازنایستادن. ( منتهی الارب ). لج بازی و درگذشتن در دروغ. ( از اقرب الموارد ).