فکع

لغت نامه دهخدا

فکع. [ ف َ ] ( ع مص ) بامداد کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خاموش گردیدن. ( منتهی الارب ). || سر فرودافکندن از اندوه یا از خشم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس