فکاک. [ ف ِ / ف َ ] ( ع مص ) رها کردن بندی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رهن بازستدن. ( ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به فک وفکوک شود. || شکستن مهر. ( ترجمان علامه جرجانی ). || ( اِ ) فکاک الرهن ؛ آنچه گرو را به وی بیرون آرند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).فکاک. [ ف ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ فاک . ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به فاک شود.