فوط

لغت نامه دهخدا

فوط. [ ف ُ وَ ] ( ع اِ ) ج ِ فوطه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به فوطه و فوته شود.

فوط. ( اِخ ) پسر سوم حام. ( قاموس کتاب مقدس ).

فوط. ( اِخ ) اسم مملکتی است که پسر حام در آنجا روزگار به سر برد. ( قاموس کتاب مقدس ). نیز منظور قومی است که از نسل فوط پیدا شدند. ( از حاشیه ص 444 ایران باستان پیرنیا ).

فرهنگ فارسی

اسم مملکتی است که پسر حام در آن جا روزگار بسر برد . نیز منظور قومی است که از نسل فوط پیدا شدند .

پیشنهاد کاربران

بپرس