فورک

لغت نامه دهخدا

فورک. [ رَ ] ( اِخ ) نام جد خاندانی است. ( سمعانی ). از نامهای ایرانی است. ( مؤلف ).

فورک. [ رَ ] ( اِخ ) نام دختر رای کنوج که از رایان و پادشاهان عظیم الشأن هندوستان بوده ، و فورک در حباله بهرام گور بوده. ( برهان ). شاید از پور فارسی به معنی پسر و کاف تصغیر. ( یادداشت مؤلف ) :
دختر رای هند فورک نام
پیکری خوبتر ز ماه تمام.
نظامی.

فورک. [ رَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند که دارای 1098 تن سکنه است. آب آن ازقنات و محصول عمده اش غله ، شلغم ، چغندر و کار دستی مردم قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فورک. [ رَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که دارای دوهزار تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش خرما، مرکبات و غله است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان طبس مسینا بخش در میان شهرستان بیرجند در ۳ کیلومتری مغرب درمیان سرراه مالرو عمومی - دستگرد کوهستانی و معتدل ۱٠۸۹ تن سکنه قنات محصول غلات شلغم چغندر شغل زراعت و قالی بافی .
دهی است از بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس .

پیشنهاد کاربران

بپرس